هدایت شده از "خونه"
پِیات میآیم، اما رفتهای.
و من میدانم که دیگر نخواهم توانست ککومکهایت را، که مثل صُوَرِ فلکی روی پوست سفید تو جا خوش کردهاند، یا موهایت که مثل آفتاب به زندگیام روشنایی میبخشید، و یا چشمانت... چشمانت که به رنگ چمنهای زندگی بخش بودند، را ببینم.
تو شکل یک کتاب بودی، شاید هم یک بوم نقاشی.
خط بهخطت به من آرامش میداد و رنگ اجزای صورتت، سفیدی پوستت، طلایی موهایت، سبزی چشمانت، تکتک آنها به زندگی تیرهام رنگ میبخشیدند.
اما حالا که تو رفتهای، رنگهای روشن زندگیام، دارند به رنگهایی کدر و محو تبدیل میشوند و من نمیدانم چگونه بدون تو دوباره به زندگی خاکستریام رنگ ببخشم؟
وایب طبیعت رو میدی، انگار گریههات شبیه بارونن، خندههات مثل آفتاب.
مثل طبیعت جاری و پر از انرژی مثبتی.
تقدیم به خانم متناقضنما.
@paradoxical_ir
از طرف مانا.
@manabook
#به_قلم_خودم☁️
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
پِیات میآیم، اما رفتهای. و من میدانم که دیگر نخواهم توانست ککومکهایت را، که مثل صُوَرِ فلکی رو
تا حالا کسی منو اینطوری توصیف نکرده بود و خب ، این خیلی به دلم نشست :)))
ممنونم عزیزم 💚🍃
دیشب ساعت پنج دقیقه به ۳ به یکی از استادام پیام دادم .
بعد با خودم گفتم الان فردا صبح بلند میشه کلی دعوام میکنه که چرا این ساعت بیدار بودی و اینا .
نیم ساعت بعدش خودش جوابم را داد...🌚😂🤦🏻♀
ولی من عاشقانه زمستون را دوست دارم
به سرما عشق میورزم
نمیشه تموم نشه ؟!
قدرت رسانه اونجا که همهمون از فوت پیروز باخبر شدیم ولی کمتر درباره دوباره حامله شدن یوز مادر اطلاع داریم...
به جایی که گل نرگس میفروشه چی میگن ؟!
آفرین !
خوشحالی فروشی...😍
#متناقض_شات