11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کبوتران_مهاجر 🕊
#شهیدمحمدبلباسی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•♥️•✿❅⊰━━━─
@parastohae_ashegh313
─━━━⊱❅✿•♥️•✿❅⊰━━━─
30.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌"🕊
📽#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی و حرم #امام_رضا علیه السلام
🌿ای صفای قلب زارم ، هرچه دارم از تو دارم
✨تا قیامت ای رضا جان ، سر ز خاکت برندارم
#پیشنهاد_دانلود👌🏻
#چهارشنبههایامامرضایی💚
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فصل ۲۱
«بازم بدم کاکا؟ چه مي خواهي، بگو من برايت بیاورم کاکا...» «گــوش بده بهنام! من چیزي نمي خواهم. فقط برو يك جاي امن بمان. دنبا ما نیا.» «کاکا، تــو را به خدا بگذار پیش تان بمانم. من دوســت دارم کنار تو باشــم. صالح فرياد زد: «حرف گوش کن، اگر داريوش بفهمد اينجا آمده اي، اين بار به زور هم شــده مي فرستدت اهواز، مي فهمي؟» يكي بلند گفت: «صالي، فكري براي تك تیراندازهاي عراقي بكن. اگر جايشان را پیدا نكنیم، همه قتل عام مي شويم.» بهنام گفت: «من مي روم شناسايي!»صالح به بهنام براق شد. «تا اينجا هم آمدي، زيادي است؛ برگرد مسجد. همین که گفتم.» صالح برگشت به يكي حرفي بزند که بهنام، فرز از سنگر بیرون پريد و دويد طرف عراقي ها. هرچه صالح موسوي و ديگران صدايش زدند، اثري نكرد.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
📔#معرفیکتابشهدایی
🔴 سربازی که از میوه های باغ پسر محمد رضا شاه نمی خورد!
💢 غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود.
برش اول:
⭕️ توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او میرفت سرکشی باغهای غلامرضا پهلوی.
توی باغ لب به چیزی نمیزد، آنقدر که بالاخره یک روز صدای غریب درآمده بود که «همه به من التماس میکنند اجازه بدم از میوههای باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوههایی که خودم برات کنار میذارم رو هم برنمیداری ببری؟!»
برش دوم:
⭕️ با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه میخواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف.
بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچههای نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم».
#شهیدغلامعلیجندقی(رجبی)
📚مجموعه یادگاران /جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره ۶-۵٫
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت244
اخلاص
عباس هادي
ابراهيم به اطعام دادن نيز خيلي اهميت مي داد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت مي کرد و غذا مي داد. در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه مي کرد و کســاني که به ماقاتش مي آمدند را ســر ســفره دعوت مي کرد و پذيرائي مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت مي ُبرد.
به دوستان مي گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست.
رزق مؤمنين با برکت است و... در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي مي ديد صاحبخانه براي پذيرائي هيئت مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمان ها و عزادارها غذا تهيه مي کرد.
مي گفت: مجلس امام حسين(ع) بايد از همه لحاظ كامل باشد.
💙💙💙
شب هاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي کرد. پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم يا بهشــت زهرا!(س) مي رفتيم.
بچه هاي بســيج و هيئتي، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمي کنند. هر چند آن دوران زيبا و به يادماندني طولاني نشد! يکبــار به ابراهيم گفتم: داداش، اينهمــه پول از کجا مي ياري؟! از آموزش وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج مي کني! نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش را نمي کنم اسباب خير را برايم فراهم مي کند.
@parastohae_ashegh313
🔷 در #کتاب_گویای «#نیمه_پنهان_ماه» داستان زندگی شهیدی را خواهید شنید که از نگاه همسرش در این چند عبارت خلاصه می شود:
💠 «بسیار مهربان، با تقوا، فروتن، باوقار، در کار خیلی جدی، بی توجه به دنیای مادی، به فکر آخرت، عاشق مهدی (عجلالله) ، عاشق امام حسین(علیهالسلام)، عاشق خدا، عاشق اهل بیت، محبوب فامیل و دوستان، چراغ فروزان خانه، مرد زندگی، رازدار همه، همسر نمونه، معلم و هدایت کننده زن و فرزند و بسیار بی ریا».
#سرلشکرشهیدحاجحسنآقاربپرست» همان اسطوره مردانگی است که زندگی سراسر خداییش را باید سرلوحه راهمان قرار دهیم. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#نماز_شب #سیرهشهدا
🌟یک بار گفت:« میآیی #نماز_شب بخوانیم؟ گفتم:« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .»
🌕 گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
✨سردارجاویدالاثر
#شهیدحمیدباکری
#شبتونشهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
#نمازشبرابهنیتظهورمیخوانیم
@parastohae_ashegh313