eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
روی بیشــتر عمودهــا، عکــس شــهدای عراقــی مدافــع حــرم بــود و عــده ای از بســیجیان ایرانی، روی کوله پشتی هایشــان، عکس حاج قاســم ســلیمانی را زده بودند. دیدن این همه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ می برد و با کاروان اسیران کربلا، همراه می کرد. خسته که می شدیم، کنار هر موکبی که می خواستیم، می ایستادیم و از هر نوع غذایی که دوســت داشــتیم، می خوردیم. حســین جمعمان می کرد و می گفت: «فکر کنید که زینب کبری و کاروان اسرای شام تو این مسیرها چه کشیدن، چه تازیانه هایی خوردن، چه توهین هایی شنیدن، چه تلخی هایی چشیدن. اما زینب کبری مثل کوه مقاوم و محکم تا آخر ماند تا پیام برادرش رو به گوش تاریخ برساند.» حســین کــه حــرف مــی زد، خــودم را در زینبیــه و دمشــق می دیــدم. کنــار او و همپای او. اصلاً ما را آورده بود که مفهوم رسالت زینبی را با گوشت و پوست و استخوانمان، احساس کنیم. دمدمای غروب، بیشتر مردم به داخل موکب ها می رفتند، تا شب را صبح کنند. کمی دیر شده بود و اکثر جاهای مسقف پر بود. ناچار شدیم روی موکت، در محوطۀ باز بخوابیم. هوا کمی سرد بود. حسین برایمان چند پتو از گوشه و کنار جمع کرد و سروسامانمان داد. خودش و برادرش هم به قسمت مردها رفتند. خوابم نمی برد. حس پنهانی به من می گفت که این اولین و آخرین سفر اربعین با حسین است. خوب تماشایش کن. نصف شب، روی دخترها را کشیدم و از دور به قسمت مردان که حسین میانشان بود، نگاه کردم. نخوابیده بود. زل زدم به او که اصلاً با خواب بیگانه بود و نماز شب را برای خودش مثل نماز واجب می دانست. زل زدم تا این لحظه های بی تکرار را خوب در خاطرم ثبت کنم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
سردار 🔰 از انداختن فرش در اتاق هایش استنکاف می ورزید و اعتقاد داشت که چون حضرت علی علیه السلام از فرش استفاده نکرده و زندگی ساده ای داشته است و با مردم محروم و مستضعف در معاشرت بوده پس پیروان حضرت نیز می بایستی چنین باشند. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
👌 یه تکنیک ناب هروقت کسی ناراحتتون کرد به ساعت نگاه کنید، ببینید ساعت چنده؟! 🕒 به فرض مثال اگر ساعت ۳ بود بگید یا امام حسین'علیه‌السلام' به خاطر شما میبخشم...🤍 ایده‌ی قشنگی بود میشه برا هرچیزی استفاده اش کرد! مثلا هروقت خواستیم گناه کنیم نگاه به ساعت کنیم و به معصوم پناه ببریم ... مثلا هروقت دلمون گرفت به ساعت نگاه کنیم و باهاشون درد و دل کنیم... مثلا هروقت..... @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت بیست و دوم دسته‌اي كه پر از نور بود، پر از شهيد. وقتي عزاداري
قسمت بیست و سوم عضله پايت است كه درد مي‌كند. مادر ديد دو نفر از شهدا دارند باهم مي‌روند انتهاي مسجد. مادر گفت: محمد اينها كي هستند؟ گفت: اينها بچه‌هاي شكروي هستند. مادرشان پاي ديگ توي زيرزمين است. دارند مي‌روند به او سر بزنند. يك شهيد ديگر هم از دسته جدا شد و رفت دم در مسجد. مادر پرسيد: مادر او كيست؟ محمد گفت: آن يكي هم رئيسان است. پدرش دم در است. مي‌رود به او سر بزند. حسن آزاديان گفت: حاج خانوم، شما قول داده بوديد به خانم‌ها اگر خوب شديد چهارتا ماشين بياوريد و آنها را زيارت امام خميني ببريد. من اين چهارتا ماشين را آماده كرده‌ام. دم در است. برويد خانم‌ها را ببريد. مادر از خواب بيدار شد. هنوز در خلسة خوابي بود كه ديده بود. حيرت‌زده و مدهوش. فضا پر از عطر بود. مادر نشست. پايش سبك شده بود. ديد تمام باندها باز شده‌اند و روي تشك ريخته. شال سبزي كه محمد بسته بود، به پايش است. بوي عطر سستش كرده بود.... ادامه دارد.. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
|🏮📝| 🌹 و از خواهران می‌خواهم ڪه حجابشان را مثل حضرت زهرا رعایت بڪنند . ❗️نه مثل حجاب‌های روز چون این حجاب‌ها بوی (سلام الله علیها) را نمی‌دهد! ✍🏻فرازی از وصیتنامه اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
da(15).mp3
5.59M
🎧 📕 دا ( قسمت 15) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄ قسمت14 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29356
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای عبدالعلی زاده گلزار شهدای کرمان سالروز شهادت ۵ مهر ماه ۱۴۰۲... 🌹برادران شهید علی و حمید ضیاء اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌼چه خنده هاے قشنگی به لب نشانده اے اے یار چه خاطرات ڪه مانده ماندگار افق هاے ناڪجا آباد .. و من انگار بیدارم و شعر شھـ🌷ــادت میخوانم!! مرا به خود برسان دلم برای تبسم هایت تنگ است..💔 🌹عاقبتتون بخیر و اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه 159 شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
✨روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم. 🌹به نیابت از " شهدا " ⊰بسم الله الرحمن الرحیم ⊱ 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهـرا 🌷| السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے 🌷| السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌الرضاالمرتضے 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌الجـواد 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمـدالهادی 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌بن‌علیِ‌العسـڪری 🌷| السلام‌علیڪ‌یابقیه‌الله،یاصـاحب‌الزمان 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس 🌷| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه ♥️''السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته'' (ﷺ) (علیه‌السلام) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌹زیارتنامه شهدا بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، 🌹 اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، 🌹 بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم مدافع حرم «»، 🌷الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ 🤲🏻اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّک_الفَرَج @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت بیست و سوم عضله پايت است كه درد مي‌كند. مادر ديد دو نفر از شه
قسمت بیست و چهارم سال 1387 حالا بيست سال از آن زمان مي‌گذرد. شال سبز با همان عطر و بوي بهشتي‌اش هست؛ همان شالي كه آيت‌الله العظمي گلپايگاني نيم سانتش را از مادر محمد گرفت؛ همان شالي كه هنوز خيلي‌ها را به بركت امام حسين(علیه‌السلام) شفا مي‌دهد؛ همان شالي كه اثبات حقانيت خانواده‌هاي شهدا شد و ماية عزت مادران صبور شهدا. قصة زيباي شال را سال‌ها پيش شنيدم، اما هيچ‌وقت پي‌گير نشده بودم تا لذت بوييدن آن را ببرم. وقتي كه روزيمان شد رفتيم دست‌بوس مادر شهيد محمد معماريان، كنار تمام زيبايي‌هاي وجودش از بركت عطر بهشتي شال هم بهره‌مند شديم. تا يادم نرفته بنويسم كه مادر نذرهايش را ادا كرد و به جاي چهار ماشين، هشت تا اتوبوس گرفت و همه را برد زيارت امام خميني. آوازه اين شال تا خيلي شهرها رفته است و به بركت شهدا ما هم نصيب برديم و البته اين نوشته را هم تقديم به شما مي‌كنيم كه بي‌نصيب نمانيد.. . . . اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
بعد از نماز صبح، همان جا خوابش برد. زیر و رویش چند تکه کارتون انداخته بود. آفتاب که زد. چند تا جوان با دوربین فیلمبرداری بالای سرش ایستادند. برایشــان ســوژۀ خوبی بود. نزدیکشــان شــدم. یکی شان، حسین را شناخت و با تعجب گفت: «اِ نیگا کن، سردار همدانی هستن.» حسین کارتون بزرگی را که رویش انداخته بود، کنار زد و گفت: «چه سرداری، سردارِ کارتن خواب!» عکسش را گرفتند و برای مصاحبه اصرار کردند. حسین رفــت وضــو گرفــت و راه افتادیــم. در حــال راه رفتن مصاحبه می کرد. صدایش را نمی شــنیدم امّا می توانســتم حدس بزنم که باز از حضرت زینب می گوید و از رنج هایی که کشید. روز دوم مثل روز قبل، یک ســره راه رفتیم، هرچه به کربلا نزدیکتر می شــدیم، جمعیــت متراکم تــر می شــدند. ناچار شــدیم مرحله به مرحله زیــر عمود ها، قرار بگذاریم. قرار آخر دم غروب، زیر عمود شمارۀ 056 بود. همه رسیدند الاّ برادر حســین. منتظر شــدیم. خانمش خیلی نگران شــد. حســین مثل شــب گذشــته همه را برای استراحت، توی یک موکب، سامان داد و خودش دنبال اصغرآقا گشت. امّا پیدایش نکرد. شــب کنار آتشــی که کنار جاده درســت کرده بودند، نشســت. جوراب هایش را کنــد. پاهایــش تــاول زده بــود. حــس خوبــی داشــت. تاول هــا را بهانــه کــرد و ســر تعریف را باز : «وقتی با محمود شــهبازی، قبل از فتح خرمشــهر، جادۀ اهواز خرمشهر را شناسایی می کردیم، پاهایمان مثل حالا تاول زد. تاول ها رو می ترکاندیم. پوستش رو قیچی می کردیم. جاش حنا می گذاشتیم و با باند می بستیم. حالا هم همون احساس رو دارم. لذّت می برم. انگار محمود شهبازی کنارم نشسته و داریم تاول هامون رو مرهم می ذاریم.» طاقت نیاوردم. از یک خانم توی موکب پماد گرفتم و به حسین دادم. گرفت و زد به کف پایش. به این فکر کردم که چرا میان ما فقط پاهای حسین تاول زد؟ روز سوم، روز آخر راهپیمایی بود. او باید با همان پاها تا کربلا می آمد. به خانمِ اصغرآقا دلداری می داد که شــوهرش همین دوروبر اســت و پیدا می شــود. ســر قرار زیر هر عمود تا جمع شــویم، می گشــت تا اصغرآقا را پیدا کند. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
عمود هایآخر، همه کم آوردیم. بریدیم. عضلاتمان گرفته بود. امّا حسین از جنب وجوش نمی افتاد. به هر سختی که بود تا عصر راه آمدیم و مثل روز گذشته دنبال جای اســتراحت گشــتیم. موکب ها کمتر شــده بودند و جمعیت متراکم تر و بیشــتر. حسین هرچه گشت، جا نبود. زهرا داخل یک سوله که گوش تاگوش خانم ها نشســته بودنــد، رفــت و زن موکــب دار را راضــی کــرد کــه ازش چنــد پتــو بگیرد و گوشی اش را به عنوان امانت به زن داده بود که پتوها را برگرداند. پتــو کــم بــود. پســرش بــا عصبانیــت آمــد و پتوهــا را گرفــت. به حســین برخورد و غیرتی شد. رفت و از جایی چند تکه حصیر پیدا کرد و بینمان تقسیم کرد و با خنده گفت: «یه کم به حس و حال جبهه نزدیک شدیم.» دخترها خوششان آمد. رفتند و یک گوشه خوابیدند. نصف شب باران گرفت. می آمد و روسری دخترها را مرتب می کرد و حصیر ها را رویشان می کشید. و مثل نگهبان ها تا پاسی از شب کنار آتش نشست. فــردا صبــح، بعــد از نمــاز بــه طــرف کربــلا حرکــت کردیــم و نزدیک ســاعت 11 چشــمانمان از دور بــه بین الحرمیــن افتــاد. اول بــه زیــارت قمربنی هاشــم رفتیم و بعد غرق در جذبۀ روحانی حرم سیدالشــهدا شــدیم. در این مدت حســین فقط یک بار داخل حرم آمد. با زن برادرش می گشــت تا اصغرآقا را پیدا کند که بالاخره پیدا کرد. وقتی به ایران برمی گشــتیم زهرا ازش پرســید: «بابا، امســال بهت خوش گذشــت یا اربعین سال گذشته؟» گفت: «این راه رو باید مثل حضرت زینب؟سها؟ با خونواده اومد. خوشــی اون در زیبا دیدن سختی هاس.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
🔶 توصیه شهید به برادرش 🍃...برادر عزیزم اگر دوست داری در زندگی خود عزیز و بزرگوار بشوی، در تمام مراحل زندگی‌ات فقط خدا رو در نظر بگیر و بگو خدا. ⭕️ هیچ وقت از کلمه من استفاده نکن آیت الله بهجت همیشه می‌گفت خدا، همه می‌گویند بهجت ولی خودش می‌گوید فقط خدا ...برادرم تو هم بگو خدا❤️ 📥 منبع :تیتر یک اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهید ابراهیم هادی مثال جالبی برای می‌زدند: می‌گفتند نماز اول وقت مثل میوه‌ ای است کـه رسیده و وقت چیدنش فرا رسیده. اگر میوه رو به موقع نچینیم خراب میشه وطعم اولیه رو از دست میده ، همیشه سعی کن نمازهایت را بـه موقع بخوانی اونوقت خدا هم تو زندگی قبل از اینکه ازش بخواهی کارهایت را ردیف مـی‌کند. ★᭄ꦿ↬ @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊‌•° روایت همچنان باقی‌ست... برید دنبال این خاطر خواها♥️ /🎧 ★᭄ꦿ↬ @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
🔴 کاریکاتور خارجی - یک آلمانی در حال بوسیدن کفش آمریکا: ممنون بابت درسدن! 🔹 اواخر جنگ جهانی دوم آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بین ۱۳ تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵ در چهار موج حمله هوایی ۳۳۰۰ تن بمب روی شهر درسدن آلمان ریختند. تعداد قربانی‌ها بین ۲۵۰۰۰ تا ۱۳۵۰۰۰ عنوان شده! تخمین زده میشه دمای شهر تا حدود ۱۰۰۰ درجه رسید. 🔸 سطح جاده‌ها و شیشه‌ها ذوب شد و جسد مردم غیرنظامی در حال فرار سوخت. گفته میشه از شدت گرما، بچه‌های کوچک تبخیر شدن و استخون مردم ذوب شد. آلمان‌ها اجساد باقی مانده رو در میدان شهر جمع کردن و دسته‌جمعی سوزوندن. خود این کار دو هفته طول کشید! 🔹 جنایت‌های جنگی و کشتن وسیع غیرنظامی‌ها توسط آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها فقط محدود به بمب اتم نبود. در مورد انگیزه این جنایت دو مورد گفته شده: ۱. تخریب بنیه صنعتی نازی‌ها ۲. زهر چشم گرفتن از شوروی که در حال فتح برلین بود https://eitaa.com/BeSabkeShohada
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا