باز دوباره بوی اسفند.mp3
12.01M
🎧 #بشنوید | #واحد جدید و بسیار دلنشین
🎼 پیرهن مشکی دارم به تن...
🎤 #حسین_سیب_سرخی
🎪 شب اول #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🌓 « #عمر_سعد» آدم عجیبی است!
⚔ آدم فکر نمی کند کسی مثل او فرماندهی تاریک ترین سپاه تاریخ بشود.
👹 ماها تصور می کنیم سر دستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست.
👳🏻 عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگه هایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم.
🌋 رگههایی که وسط معرکه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
👳🏻 از همان لحظهی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین.
👌🏻حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینکه حسین حق است.
⚔ به اینکه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» میلنگاندش.
📜 زن و بچه اش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها؛ گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری.
⛺ شب دهم امام میکِشدش کنار، حرف میزند با او، حتی دعوتش میکند به برگشتن، به قیام در کنار خودش.
👳🏻 میگوید؛ میترسم خانهام را خراب کنند، امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت.
👳🏻 میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم.
👳🏻 میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند!!
👌🏻ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل.
☀ با آنکه به حقانیت حق واقفیم.
❤ مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است.
⚠ و اینها نشانههای خطرناکی هستند.
👳🏻 نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمر ابن سعد ابن ابی وقاص.
📖 هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.
👳🏻 عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد.
🌓 رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌴 دوم محرم، ورود كاروان #امام_حسین علیه السلام به كربلا
❓چرا #طرماح_بن_عدی بین شهدای كربلا نبود؟
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تکیه
4_5812409366577415428.mp3
3.07M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #روضه
🐪🐫🌴 ورود به کربلا
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🏴 یادآوری مصائب #امام_حسین (ع) از شعائر الهی است
❓پرسش: نظر شما دربارۀ شعائر حسینی چیست؟
❓پاسخ کسانی که میگویند این شعائر مراسمی است که چون در زمان ائمۀ اطهار علیهمالسلام نبوده است، مشروعیت ندارد، چیست؟
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (ره):
🎙هر آنچه موجب یادآوری مصائب امام حسین (علیه السلام) شود از شعائر الهی است و تا زمانی که با فعلی که بهخودیخود حرام است، انجام نشود، خداوند و رسول او (صلّیاللّهعلیهوآله)، آن را دوست دارند.
📗رحمت واسعه، ص ٣٣۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
🎭 برای آنکه بازیچه عاشق نماها نشوید!
✊🏻 قاطع باشید!
👤 اگر طرف مقابلتان بهانههایی مثل اینکه:
👌🏻تو فرد ایده آل من هستی اما من آدم زندگی مشترک نیستم،
👌🏻تو گزینههای بهتر از من میتوانی داشته باشی،
👌🏻دوستت دارم اما نمیتوانم به خاطر برخی مشکلات با تو ازدواج کنم و...
🔺❌ پس بدانید شما را معطل میکند، خیلی زود رابطه را تمام کنید.
⚠ این افراد نه آنقدر شهامت آن را دارند که بگویند هیچوقت فکر ازدواج با شما نیستند و هدفشان صرفاً دوستی و وقتگذرانی است، و نه آن قدر قابل اعتماد هستند که بتوانید به تغییر نظرشان درباره ازدواج امیدوار باشید.
✊🏻 در مقابل این افراد، قاطعیت داشته باشید و به او بگویید در گفتگو با شما از کلمات محبت آمیز استفاده نکند.
🌟 برای خودتان ارزش قائل شوید و موقعیتهای بعدی زندگیتان را به خاطر بودن در یک رابطه عقیم و بی سرانجام هدر ندهید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺نامه کوتاه جبرائیلی به رئیس قوهقضائیه:
سلامعلیکم
⚠ضمن قدردانی از همت دستگاه قضائی درمبارزه با احتکار، باستحضار عالی میرساند احتکار واقعی در گمرکات کشور اتفاق افتاده وحجم عظیمی ازکالاها به دلایل واهی ومشکوک ترخیص نمیشود.
🔅خواهشمند است دستور فرمایید دراسرع وقت به پدیده #احتکار_گمرکی رسیدگی شده وکالاهای احتکار شده درگمرک همچون سایرموارد احتکار با دستور قضایی دربازار عرضه شود.
🌐 @partoweshraq
🔺سردار باقری: درحمله موشکی به کردستان عراق از نظر نظامی کاملا به اهداف تعیینشده رسیدیم. دقت کار اطلاعاتی وفرماندهی موشکی دقیق پیش رفت.
🚀اینکه از این فاصله موشک به محل جلسه اصابت کند اتفاقی نیست.
🔺آنها قول داده بودند درایران عملیات انجام ندهند امااز سال گذشته عهد خود رابه تحریک آمریکا و کشورهای منطقه شکستند و عملیاتهایی انجام دادند که قابل تحمل نبود و چندین بارتذکر داده شد
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و بیست و هفتم
⚡ولی آنچنان جراحتی به جانم افتاده بود که به این سادگی قرار نمیگرفتم و باز خودم را سرزنش می کردم:
🏻من که نمیخواستم اینجوری شه! من که نمیخواستم بچهام انقدر غصه بخوره! دست خودم نبود!»
🏻و او طاقت نداشت به تماشای این حالم بنشیند که با لبخند مهربانش به میان حرفم آمد:
👌الانم چیزی نشده عزیزم! فقط حوریه هوس کرده زودتر بیاد! فکر کنم حوصلهاش سر رفته!
🏻🏻و خندید بلکه صورت پژمرده من هم به خندهای باز شود، ولی قلب مادریام طوری برای سلامت کودکم به تپش افتاده بود که دیگر حالی برای خندیدن نداشتم.
👁 از چشمان بیرنگ و صورت گرفته مجید هم پیدا بود که تا چه اندازه دلش برای همسر و دخترش میلرزد و باز مثل همیشه دردهای مانده بر دلش را از من پنهان میکرد.
⚽ چند قدمی تا سر کوچه خودمان مانده بود که پسر همسایه همانطور که با توپ پلاستیکیاش بازی میکرد، به سمتمان دوید و با شور و انرژی همیشگیاش سلام کرد.
👦 صورت تپل و سبزهاش زیر تابش آفتاب سرخ شده و از لای موهای کوتاه و مشکیاش، عرق پایین میرفت.
✋با حالتی مردانه با مجید دست داد و شبیه آدم بزرگها حال و احوال کرد.
👦سپس به سمت من چرخید و با خوش زبانی مژده داد:
- الهه خانم! داداشتون اومده، دمِ در منتظره!
👌و با بادی که به گلویش انداخته بود، ادامه داد:
👦 من گفتم بیاید خونه ما تا آقا مجید اینا بیان، ولی قبول نکرد!
🏻 مجید دستی به سرش کشید و با خوشرویی جواب میهماننوازیاش را داد:
- دمِت گرم علی جان!
👦 و او با گفتن «چاکریم!» دوباره توپش را به زمین زد و مشغول بازی شد.
🏻 مجید کیسه داروها را از این دست به آن دستش داد و زیر گوشم زمزمه کرد:
👌الهه جان! غصه نخور! اگه میخوای همه چی به خیر بگذره، سعی کن از همین الان دیگه غصه نخوری! فقط بخند!
🏻 و من نمیخواستم عبدالله اشکهایم را ببیند که با گوشه چادرم صورت خیسم را پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا کمی آرام شوم.
👨🏻 عبدالله به تیر سیمانی چراغ برق تکیه زده بود و همین که چشمش به ما افتاد، خندید و به سمتمان آمد.
🏻هر چند سعی میکردم به رویش بخندم، ولی باز هم نتوانستم اندوه نگاهم را مخفی کنم که به صورتم خیره شد و پرسید:
👨🏻 چی شده الهه؟
🏻 مجید در را باز کرد و برای آنکه از مخمصه نگرانی برادرانه عبدالله خلاصم کند، تعارفمان کرد تا وارد شویم و خودش پاسخ داد:
- چیزی نیس! یه خورده خسته شده!»
🚪وارد اتاق که شدیم، از عبدالله عذرخواهی کردم و روی کاناپه دراز کشیدم که از امروز باید بیشتر استراحت میکردم و او هم روی مبل مقابلم نشست که با دلخوری طعنه زدم:
👨🏻 چه عجب! یه سری به ما زدی! گفتم شاید تو هم دور ما رو خط کشیدی!
👌و شاید عقدهای که از وضعیت خطرناک بارداریام به دلم مانده بود، اجازه نداد دلخوری این مدت را پنهان کنم که رنجیده نگاهم کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد:
👨🏻 گرفتار بودم.... و همین جمله کافی بود تا به جای اخم و دلگیری با دلواپسی سؤال کنم:
❓چیزی شده؟
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
👌خیلی اصرار داشت که برود، یک روز آمد و گفت:
🌷مادرجان شما پنج پسر داری بالاخره باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی.
❓سوال من از شما این است که فردای محشر اگر حضرت زهرا (س) از شما بپرسد شما که چند پسر داشتی چرا یکی را برای دفاع از حرم دخترم نفرستادی چه جوابی داری؟
💓 با همین جملات و حرفها دل من را به دست آورد و رضایتم را جلب کرد.
🎙راوی مادر شهید.
💞 بعد از ازدواجش عبدالله محافظ رئیس جمهور شد (دکتر احمدی نژاد) و آموزش ها و ماموریت هایش فشرده. هر چه یاد می گرفت به من هم یاد می داد.
👌بار اولی که اسلحه اش را آورد خانه، صدایم کرد که بیا بشین. ریز و درشت و زیر و زبرش را مثل استادی ماهر نشانم داد، نحوه دست گرفتن، ماشه کشی و...
دفاع شخصی را هم از عبدالله یادگرفتم. به همین ها اکتفا نکرد. جمعه ها با چند تا از دوستانش می رفتیم خارج از شهر و تمرین می کردیم، همه فنون رزمی و حفاظت، حتی راپل و چتربازی.
🎖از سپاه انصار نامه زده بودند که اگر نیایید درجه هایتان را بگیرید توبیخ می شوید. یک سری کارهای قانونی داشت.
✉ نامه را دید ولی باز هم نرفت. تا اینکه بعد از شهادتش رفتم دنبال کارهای ترفیع درجه اش، با شهادتش شد ستوان دوم.
🌍 نمی دانم عبدالله رفیقم بود یا برادر، یا رفیقی که از برادر نزدیکتر است. فقط این را می دانم که توی این دنیـای به این بزرگی هیچ کس برای من عبدالله نمی شود.
🎙راوی:برادر شهید
🌷 شهید مدافع حرم عبدالله باقری.
🏴 شهید شب تاسوعا
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🏴 از شرکت در مجلس عزای #امام_حسین(ع) و رونق بخشیدن آن غافل نشوید که مشکلات دنیوی و سختی های اخروی با اشک بر سیدالشهدا(ع) سهل و آسان می شود.
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
💚 #حـلقـہ_عشـاق {پاے درس بزرگان}
🌹 به شیعیان ما بگویید:
🏴 بیشتر بر اقامه عزاء، اهتمام کنند...
🕌 #ميرزا_يحيى_ابهری در عالم رؤيا دید، #علامه_مجلسى (رحمت اللّه علیه) در صحن مطهّر سيّد الشّهداء (عليه السّلام) در طرف پايين پا در طاق الصّفا نشسته مشغول تدريس است.
👌🏻پس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصيبت كند، كسى آمد و گفت:
🌺 حضرت صديقه طاهره عليها السّلام مى فرمايد:
🔅ذكر بكن مصائبى كه مشتمل بر وداع فرزند شهيدم باشد.
👥👥 مجلسی نيز مصيبت وداع را ذكر كرد و خلق بسيار جمع شدند و گريه شديدى نمودند كه مثل آن را در عمر نديده بودم!!
⚜ فقير (شیخ عباس قمی) گويد: كه در همان مبشره نوميّه است كه حضرت امام حسين عليه السّلام با وى فرمود:
🌷 به دوستان و امناى ما بگویید كه اهتمام بكنند در اقامه عزا و مصيبتهاى ما...
📚 منبع: منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، ج ۲، ص ۸۸۹.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 #رقیه_خاتون (س)
🌸 دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها...
🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹 گریه و اشک برای #امام_حسین (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🌐 @partoweshraq
#تکیه
4_5909256073033810529.mp3
5.95M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹 گریه و اشک برای #امام_حسین (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🌐 @partoweshraq
#تکیه