👣 #او_کیست؟
🐪🐫🐪 از این که به همراه آنان به سفر #حج مشرف شده بودم خیلی خوشحال بودم.
🏜 اما هر چقدر به #مسجدالحرام نزیک تر می شدیم او چهره اش بیشتر گرفته می شد، کمتر حرف می زد، خضوع و خشوع(١) از سیمایش می بارید و تمامی توجهش به خدا بود.
🕋 همین که وارد مسجدالحرام شدیم صدای گریه اش بلند شد وهای های گریست. قطره های زلال اشک انحنای گونه اش را طی کرد و لابه لای محاسن انبوهش گم شد، درست مثل تک تک افرادی که در ازدحام طواف کنندگان گم می شدند.
👁 یک نگاهم به او بود و نگاه دیگرم سوی مردمی که منتظر او بودند و با تعجب نگاهش می کردند، اما او همچنان می گریست.
👨🏻 غلام او جلو آمد و گفت:
✋ آقا، خیلی ببخشید، جسارت است، شما سرور من هستید و من غلام شما، اما بهتر نیست کمی آرام تر گریه کنید، همه چشم ها به شما دوخته شده و منتظر شما هستند.
🌷 امام پاسخ داد: وای بر تو #افلح،(٢) گریه می کنم که شاید خداوند رحمتش را شامل حالم کند و فردای قیامت رستگار شوم.
👣 افلح دیگر چیزی نگفت و امام با همان حالت تواضع به راه افتاد.
🕋 طوافش را انجام داد و سپس به نماز ایستاد و چقدر خاشعانه نماز را به پایان رساند. آنگاه سرش را بر سجده گذاشت و مدت ها به همین حالت باقی ماند، من که در کنارش نشسته بودم فقط لرزش شانه هایش را می دیدم. وقتی سر از سجده برداشت سجده گاهش از اشک تر شده بود.
💭 با خود می اندیشیدم او که امام است این گونه عمل می کند، پس وای به حال ما که به زور، قطره اشکی از چشم جاری می کنیم.
👥👥 در همین افکار غوطه ور بودم که حاجی های کاروان دورش جمع شدند و در مورد دین و « #مناسک_حج» (٣) شان سؤالاتی پرسیدند. رفته رفته ازدحام نیز بیشتر شد و غریبه ها نیز دور او را گرفتند و در پرسش و پاسخ شرکت کردند.
🌷 امام تک تک سؤالات را جواب می داد و همچون چشمه ای زلال همگان را سیراب می کرد.
⁉ آن دسته از مردم که او را نمی شناختند از آمادگی و وسعت علوم او تعجب کرده بودند، از یکدیگر می پرسیدند که او کیست؟!
👥👥 تسلط امام بر مسائل دینی برای شان باور کردنی نبود. این از چشمان گرد شده شان فهمیده می شد.
👈 دست آخر، یکی پرسید: او کیست و این همه معلومات را از کجا می داند؟!
👳🏻 برخاستم و گفتم: برادر، من به تو می گویم که او کیست، او شکافنده علم پیامبران است، چراغ روشنی است در تاریکی ظلمت، او پسر فاطمه - دختر رسول خدا است، حجت باقی خدا بر روی زمین است، او از نسل پیامبر و علی و فاطمه (علیها السلام) است، او محمد باقر است.
👨🏻 حرف هایم که تمام شد نشستم. افلح به سوی من آمد و گفت: احسنت، آفرین، نمی دانستم این قدر خوب سخن می گویی، حقا که امامت را خوب شناساندی.
🕋 به خانه کعبه خیره شدم و در جوابش گفتم: نه، هنوز او را نشناخته ام، این حرف هایی که زدم یکی از هزاران فضیلت او هم نیست.(۴)
١- تواضع و فروتنی.
٢- نام خادم #امام_باقر (ع).
٣- اعمال مربوط به حج.
۴- حیاة الامام محمد باقر، ص 132.
📗 حیات پاکان / ٣ داستان هایی از زندگی #امام_محمد_باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (علیهم السلام)، #مهدی_محدثی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#پندها