eitaa logo
پرتو اشراق
847 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
63 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
پرتو اشراق
🦋 داستان خواندنی تشرف مقدس اردبيلى به محضر امام زمان (عج) ⚜ عالم فاضل و پرهيزگار مير علام - كه از شاگردان مقدس اردبيلى بوده است مى گويد: 🕌 در يكى از شبها در صحن مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام بودم مقدار زيادى از شب گذاشته بود كه ناگاه ديدم شخصى به طرف حرم اميرالمؤمنين مى رود. 👣 وقتى نزديك او رفتم، ديدم استاد بزرگ و پرهيزگارم مولانا (قدس سره) است. 👤 من خود را از او پنهان كردم، مقدس به درب حرم رسيد. در بسته بود، ولى به محض رسيدن او، در باز شد و وارد حرم گرديد!! 👂🏻در كنار قبر مطهر امام قرار گرفت. صداى مقدس را شنيدم مثل اين كه آهسته با كسى حرف مى زند!! 🕌 سپس از حرم بيرون آمد در بسته شد. من به دنبال او رفتم، از شهر نجف خارج شد و به جناب كوفه رهسپار گشت. 🌌 من هم پشت سر او بودم به طورى كه او مرا نمى ديد. تا اين كه داخل مسجد كوفه شد و به سمت محرابى كه اميرالمؤمنين عليه السلام آنجا شهيد شد، رفت و مدتى آنجا توقف كرد، آنگاه برگشت از مسجد بيرون آمد و به سوى نجف حركت كرد. 🗣 من همچنان دنبال او بودم تا به دروازه نجف رسيديم، در آنجا سرفه ام گرفت، نتوانستم خوددارى كنم، چون صداى سرفه مرا شنيد برگشت و نگاهى به من كرد و مرا شناخت، گفت: تو مير علام هستى؟ 👤گفتم: آرى! 🌹 گفت: اينجا چه مى كنى؟ 👤 گفتم: از لحظه اى كه شما وارد صحن مطهر شديد تاكنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب اين قبر سوگند مى دهم! آنچه در اين شب بر تو گذشت از اول تا به آخر برايم بيان فرماييد. ☝️🏻گفت: مى گويم، به شرط اين كه تا زنده ام به كسى نگويى! وقتى اطمينان پيدا كرد به كسى نخواهم گفت، فرمود: 🔅«فرزندم! بعضى اوقات مسائل علمى بر من مشكل مى شود، به حضور آقا اميرالمؤمنين رسيده و حل مشكل را از او مى خواهم و پاسخ پرسش ها را از مقام آن حضرت مى شنوم، امشب نيز براى حل مشكلى به حضورش رفتم و از خداوند خواستم كه مولا على عليه السلام جواب پرسش هايم را بدهد. ناگاه صدايى از قبر شريف شنيدم كه فرمود: 🔅برو به مسجد كوفه و از فرزندم قائم سؤال كن! زيرا او امام زمان تو است. من هم به مسجد كوفه آمدم و به خدمت حضرت رسيدم و مساءله را پرسيدم و حضرت پاسخ داد و اينك برگشته به منزل خود مى روم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱- بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🔥 ماجراى حیله‌ی انار 🌤 يکى از روزها، وزير حاکم بحرين انارى در دست نزد امير آمد. روى انار نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، ابو بکر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله!!» 👥👤 امير بحرین علماى شيعه را فراخواند و گفت: بايد به اين معجزه، پاسخ دهيد و يا آن را بپذيريد!! ⏳علماى شيعه سه روز مهلت خواستند تا ده نفر از علما، براى يافتن پاسخ، تلاش کنند. از ميان ده نفر، نيز سه نفر انتخاب شدند. 🌌 قرار بر اين شد که هر شب يک نفر سر به بيابان گذارد و در آنجا از امام زمان (عجل الله فرجه) کمک بخواهد. شب اول و دوم، نتيجه اى گرفته نشد. 🤲🏻 شب سوم محمد بن عيسى، به بيابان رفته و با راز و نياز و توسل به امام زمان (عجل الله فرجه) شب را به صبح رسانيد ناگهان مردى غريب بر او آشکار شد و پاسخ را به او گفت. 👳🏻‍♂ محمد بن عيسى به شهر بازگشته و گفت: همگى نزد امير جمع شويد تا پاسخ را بگويم!! 👥👥 همه در انتظار پاسخ او بودند که وى گفت: پاسخ من درون اتاق وزير است! 🚪همراه با وزير به اتاق آمده و اشاره کرد به کيسه اى که درون سقف مخفى شده بود. کيسه را نزد امير آوردند و آن را گشودند. از درون کيسه، قالب گلى که همان کلمات روى آن نوشته بوده برون آوردند و مشخص شد که وزير، اين قالب را روى يک انار در حال رشد قرار داده است. 👳🏻‍♂ محمد بن عيسى به امير گفت: درون انار هم تنها خاکستر و دود است. 🔥انار را مى فشارد و خاکستر و دود را همه مشاهده مى کنند. ❓امير سؤال کرد، چه کسى اين پاسخ را به شما آموخت؟ 👳🏻‍♂✋🏻 محمد بن عيسى گفت: ما و حجت خداوند بر زمين، ما را راهنمايى فرمود. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. منتهى الامال - قمى، عباس - انتشارات علمى - ص ۵۲۷. 📗 ستاره مؤمنان، آشنايى با امام زمان عليه السلام، سيد حميد علم الهدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🦋 ديدن امام زمان (عليه السلام) در ميان زمين و هوا! 🌷 شهيد هاشمى نژاد مى گويد: 🌌 شبى مرحوم استادم - شيخ على كاشانى فريدة الاسلام - در ايوان اطاق فوقانى كه در قم براى زندگى اجاره كرده بوديم، رو به حياط منزل ايستاده بود و حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) را با زيارت آل يس زيارت مى كرد و با آن حضرت مناجات مى نمود. 🔥 من هم در كنار او منقل آتش را براى كُرسى درست مى كردم، يعنى آتش را باد مى زدم تا براى زير كرسى آماده شود. 💧ناگهان ديدم مرحوم استاد تكانى خورد و حال توجّه اش، بيشتر شد و گريه اش شدّت كرد. 👁 من سرم را بالا كردم تا ببينم چه خبر است، با كمال تعجّب ديدم: حضرت بقية الله (عليه السلام) در ميان زمين و آسمان مقابل استادم ايستاده و به او تبسّم مى كند و من در آن تاريكى شب، تمام خصوصيّات قيافه و حتّى رنگ لباس آن حضرت را مى ديدم!! 👁 سپس سرم را پائين انداختم باز دو مرتبه وقتى سرم را بالا كردم آن حضرت را با همان قيافه و همان خصوصيّات ديدم. بالأخره چند بار اين عمل تكرار شد و در هر مرتبه جمال مقدّس آن حضرت را مشاهده مى كردم، تا آنكه در مرتبه آخر كه سرم را پائين انداختم متوجّه شدم كه استادم آرام گرفت. 👁 وقتى سرم را بالا كردم و به طرف آن حضرت نگاه نمودم ديگر آن آقا را نديدم معلوم شد كه مناجات استادم با رفتن آن حضرت تمام شده است. 🚪وقتى من و استادم پس از اين جريان در ميان اطاق، زير كرسى نشسته بوديم، استادم به گمان آنكه من چيزى نديده ام مى خواست موضوع را از من كتمان كنند. ✋🏻 من ابتداء به او گفتم: استاد! شما آقا را به چه لباسى مى ديديد؟ ⁉️ او با تعجّب از من سؤال كرد و گفت: مگر تو آن حضرت را ديدى؟! ✋🏻 گفتم: بلى! با لباس راه راه و عمّامه اى سبز و قيافه اى جذّاب كه خالى در كنار صورت داشت و خلاصه آنچه از خصوصيّات در آن حضرت ديده بودم به او گفتم و او مرا تصديق كرد و تشويق نمود و خوشحال شد كه من لياقت ملاقات با آن امام معصوم (عليه السلام) را پيدا كرده ام. 📗 ملاقات علماى بزرگ اسلام با امام زمان عليه السلام، محمد طباطبائی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 🌄 ماجرای عجیبی بود یک روز صبح فرمانده دلاور یکی از گردان های لشگر از خواب بیدار می شود به شدت شروع به گریه میکند و بدنش میلزرد! قلم و کاغذ بیاورید!!! 👥👤 بچه ها از او می پرسند چه شده؟ ✍🏻 می‌گوید کاغذ بیاورید و شروع می‌کند به نوشتن... 📄 ساعتی بعد میگوید: «آقا (عج) را در عالم رویا دیدم آقا یک لیست به من داد که در آن دویست و ده اسم بود فرمودند این اسامی همگی شهید می شوند.» ✍🏻 او هر چه به یادش آمد نوشت... در این لیست نام و شماره پلاک نوشته شده بود این فرمانده هر چه فکر می کند ۳۲ اسم را بیشتر به خاطر نمی آورد بعد آن ها را دسته بندی می کند، گردان شهادت ۱، گردان شهادت ۲، گردان شهادت ۳... 📁 اوایل پاییز سال ۱۳۶۲ بود که این لیست درست شد برخی که در این قضیه تردید داشتند شروع کردند به پیگیری و تطبیق نام ها با پلاک افراد... همه شاهد بودند که مشخصات دقیق و درست بود برخی بچه های قزوین بودند عده ای از کرج... 🩸و هر کدام یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند... 📗 کتاب «وصال» چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج)» اثری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
⚜ احمد بن فارس ادیب از اساتید شیخ صدوق می گوید: 🐫🐪 راشد همدانی از مردم هَمَدان به حج می رود. هنگام بازگشت، کاروان در بیابانی منزل می کنند تا شب را به روز آورند. ☀️ مرد، در انتهای کاروان به خواب رفته بود. وقتی که از حرارت آفتاب بیدار شد، کاروان رفته بود و اثری از آن به جای نمانده بود!! 👌🏻حاجی همدانی در این زمینه می گوید: 👣 در آن لحظه وحشت زده از جا برخاستم و بدون آن که بدانم به کجا می روم، با توکل به خدا به راه افتادم. 🌳 مقداری راه رفته بودم که سرزمین سبز و خرمی را دیدم و در وسط آن منطقه سرسبز، خانه ای را دیدم که دربانی بر درِ آن ایستاده است. به سوی دربان رفتم، تا مرا راهنمایی کند. 🚪دربان، مرا با خوشرویی پذیرفت و بعد از اجازه گرفتن از صاحب خانه مرا به درون خانه نزد صاحب خانه برد. 🗡 جوانی در اتاق نشسته بود و در بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود. 🌕 سیمای آن جوان مانند ماه شب چهارده می درخشید. 🌹سلام کردم بعد از پاسخ فرمود: «می دانی من که هستم؟» ✋🏻 گفتم: نه!! 🌹فرمود: «من قائم آل محمد هستم. من آن کسی هستم که در آخرالزمان ظهور خواهم کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهم کرد؛ وقتی که از ظلم و بیداد پر شده باشد». 👣 تا این سخن را شنیدم، به رو بر زمین افتادم و چهره ام را به خاک ساییدم. 🌹فرمود: این کار را نکن سرت را بلند کن. ✋🏻 من اطاعت کردم. 🌹سپس فرمود: «تو فلانی هستی و نام مرا بر زبان آورد. از شهری هستی که در دامن کوه قرار دارد و هَمَدانش گویند». ✋🏻 گفتم: آری سرورم چنین است. 🌹فرمود: می خواهی نزد خانواده ات بازگردی؟ ✋🏻 گفتم: بلی ای آقای من، و به آنان مژده دیدار شما را خواهم داد. 🌹حضرتش به خادم اشاره ای فرمود. 🌴🕌 خادم، دستم را گرفت و کیسه ای به من داد و چند قدم همراه من برداشت که من تپّه و ماهورها و درختانی و مناره مسجدی را دیدم. 👤 پرسید: این شهر را می شناسی؟ ✋🏻 گفتم: نزدیک ما شهری است به نام اسد آباد و این بدان شهر ماند. 👤 گفت: این همان اسد آباد است برو به خوشی و سعادت. دیگر او را ندیدم. وقتی که داخل اسد آباد شدم، کیسه را باز کردم. دیدم محتوی چهل یا پنجاه دینار زر است. پس به سوی همدان رفتم و تا دینارها باقی بود روزگار خوشی داشتم. 🐪🐪 همسفران او که در حج بودند، پس از زمانی نه چندان کوتاه رسیدند و گم شدن او را به همه می گفتند. وقتی او را در شهر خودشان دیدند، تعجب کردند. فرزندان و خاندان او و بسیاری از کسان، از سفر این مرد هدایت یافتند. [۱] 📗 پی نوشت: ۱. كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص ۱۸۸. 📗 امام زمان (ع) سرچشمه نشاط جهان، ص: ۱۴۷؛ پاک نیا، عبدالکریم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
👁 رؤیای زنی از اهل سنّت و شفای چشمان او ⚜ سید محمّد سعید افندی خطیب می گوید: 🧕🏻 زنی از اهل سنّت به نام ملکه، که همسرش شخصی به نام ملّا امین بود و این شخص در مکتب خانه حمیدی واقع در نجف اشرف معاون بود، شب سه شنبه دوم ربیع الاوّل سال ۱۳۱۷ به سردرد شدیدی مبتلا شد و صبح هم نور از دو چشمش رفت و نابینا گردید به طوری که هیچ چیز را نمی دید!! ☝️🏻مرا از این جریان مطّلع کردند. به شوهرش ملّا امین گفتم: شبانه او را به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام ببر و آن حضرت را نزد خداوند شفیع قرار بده؛ شاید به برکت ایشان به این زن شفا کرامت فرمایند. 🌌 آن شب که شب چهارشنبه بود، به خاطر شدّت دردی که زن در سر خود احساس می کرد، تعلّل نمودند و به حرم مطهّر نرفتند؛ ولی درد چشم قدری تخفیف پیدا کرده؛ و آن زن به هر صورتی بود خواب رفته بود. 🕌 در عالم رؤیا دید که خود و شوهرش - ملّا امین - با زنی دیگر به نام زینب در حال تشرّف به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام هستند. در بین راه گویا مسجد بزرگی را دیده بود که مملوّ از جمعیت است. برای تماشا کردن داخل آن مسجد شدند. 🌹یک نفر از آن جمعیت صدا زد: «یا ملکه، نترس؛ ان شاء اللّه هر دو چشم تو شفا می یابد». 🧕🏻 ملکه می گوید گفتم: تو کیستی؟ 🌹 آن بزرگوار فرمود: منم مهدی (عج) 🌄 زن در حالی که خوشحال و مسرور بود، از خواب بیدار شد و صبح (روز چهارشنبه سوم ماه) با زنهای زیادی از نجف اشرف خارج و وارد مقام حضرت مهدی علیه السّلام در وادی السّلام شدند. 🤲🏻 ملکه به تنهایی داخل محراب آن مقام شریف شد و شروع به تضرّع و زاری نمود. 👤👤 پس از گریه زیاد، حالت غشوه ای به او دست داد. در آن حال مشاهده کرد دو مرد جلیل، که یکی از آنها بزرگتر از دیگری و جلو بود و یکی کوچکتر و در پشت سر قرار داشت، حضور دارند. 👤 آن مرد بزرگتر به ملکه فرمود: نترس و به خود وحشت راه مده. 🧕🏻 ملکه گفت: تو کیستی؟ 👤👤 فرمود: منم علی بن ابی طالب و این مردی که پشت سر من است، فرزندم مهدی است. بعد آن مرد بزرگتر به زنی که آن جا ایستاده بود، دستور داد و فرمود: 🔅«ای خدیجه، برخیز و دست خود را بر چشمهای این ضعیفه بکش». 🧕🏻 آن زن برخواست و بر چشمهای ملکه دست کشید و او هم در این هنگام، از حالت غشوه به خود آمد و دید که چشمهایش از اوّل نورانی و بیناتر شده اند. ✋🏻 زنهایی که با او بودند، بالای سر او جمع شدند و صدای خود را به صلوات بلند نمودند به طوری که اکثر اهل نجف اشرف صدای آنها را از وادی السّلام می شنیدند. ⏳ از جمله افرادی که صدای آنها را می شنید، ناقل قضیه است. ایشان می گوید: الآن حدود چهارده سال است که از آن قضیه می گذرد؛ ولی صدای آنها هنوز گوشهایم را پر کرده است. 🕌 با همین کیفیت ملکه را وارد نجف نمودند و به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بردند و چشمهای آن زن بهتر از اوّل شد. [۱] 📚 پی نوشت: ۱. برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)؛ ص ۲۸۵، جواد معلم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 👣 تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ⚜ مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی (ره) که از علمای تهران بودند، نقل کردند: 🎙شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت الله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد!! ❓چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم؟ 🌷 ایشان فرمودند: 🤲🏻 بعد از نماز یکی گفت: عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده است که به او فرموده‌اند: 🔅«ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند!!» 💧من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. 👌🏻آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند. 📗 چهل روایت از دلدادگی شهدا به حضرت امام حسین و شهدای کربلا؛ صفحه ۷۵، کتاب تا کربلا کاری از گروه شهید ابراهیم هادی 🌷 (ره) 🕯 ۱۳۶۰/۰۶/۲۰ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
💚 سهله، خانه‌ی امید 🌹امام زمان علیه السلام درباره مسجد سهله فرمودند: 🔅«اینجا خانه من است». 🔅«هُوَ
🦋 هدايت يافتن به راه درست به بركت امام زمان (عليه السلام) 👳🏻‍♂ سوده كه يكى از مشايخ زيديّه بود و به بركت حضرت صاحب الزّمان (عليه السلام) هدايت يافت مى گويد: 🕌 گاهى به زيارت حضرت اباعبداللّه حسين بن على (عليهما السلام) مى رفتم و بعضى اوقات آنجا مى ماندم، شبى آنجا بودم، نماز عشاء را خواندم و مشغول تلاوت شدم. 🌹 جوان خوش لباسى را ديدم كه در حال خواندن سوره (حمد) بود. صبح با هم از حرم بيرون آمده، به كنار فرات رسيديم. ايشان فرمود: تو به كوفه مى روى؟ ✋🏻 گفتم: بلى! 👣 فرمود: برو. و راه ديگرى را در پيش گرفت و‌ من بر جدايى او متأسّف و پشيمان شدم، پس بدنبال او روانه شدم و به وى رسيدم و بعد از لحظه ای، خود را پشت نجف اشرف ديدم و بعد از زيارت، در خدمت او به رسيدم. او فرمود: اين منزل من است. 🌌 آن حضرت در وقت سحر برخاست و دست بر زمين زد و با دست خويش گودالى را كَند، ناگهان آبى ظاهر شد. 🤲🏻 پس وضو ساخت و سيزده ركعت نماز شب خواند و بعد از آن، نماز صبح را خواند. بعد از نماز به من گفت: 🌹تو مردى پريشان و عيالمند هستى! وقتى به كوفه رسيدى به خانه ابوطاهر رازى برو و درب بزن. او از خانه بيرون خواهد آمد و دستش از خون قربانى كه ذبح كرده، خون آلود خواهد بود به او بگو جوانى كه صفتش چنين و چنان بود فرمود: 🔅كيسه اى كه در زير تخت مدفون است را به من بده. 👳🏻‍♂✋🏻 از او پرسيدم: نام خود را بگو. 🌹فرمود: محمّد بن الحسن! 🌴 وقتى به كوفه رسيدم به خانه ابو طاهر رفتم و درب زدم، پرسيد: كيستى؟ 👳🏻‍♂گفتم: سوده! 🧔🏻‍♂گفت: با من چكار دارى؟ ☝️🏻گفتم: پيغامى دارم! 🩸با دست خون آلود بيرون آمد. 👳🏻‍♂ من پيام را رساندم، او گفت: 🧔🏻‍♂✋🏻 اطاعت مى كنم، و روى مرا بوسيد و مرا به درون خانه برد. 💰سپس از زير پايه كرسى كيسه اى بيرون آورد و به من داد و مرا مهمان نموده و دست بر چشم ماليد و گفت: او صاحب العصر والزّمان بود. ✋🏻 من از بركت آن حضرت هدايت يافته و بينا شدم و مذهب زيديّه را كنار گذاشتم و آن كيسه مرا غنى و ثروتمند ساخت. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. حديقة الشّيعه 📔 عجايب و معجزات شگفت انگيزى از امام زمان عليه السلام، محمد طباطبايى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕌 حضرت مهدی علیه السلام در زینبیه ⚜ آیت الله آقا ضیاء عراقی از مراجع نامدار حوزه علمیه نجف نقل می کند که: 🎙شخصی از شیعیان شهر قطیف حجاز، به قصد زیارت حضرت ثامن الائمه علیه السلام از شهر خود حرکت کرد، او در میانه راه سرمایه سفر خود را گم کرده و حیران و سرگردان ماند و آن چنان درمانده شد که برای خودش نه راه برگشت می دید و نه می توانست ادامه سفر دهد! 🤲🏻 در آن لحظه چاره ای نمی دید مگر این که به حضرت علیه السلام پناهنده شود. 💚 در موقع توسل، متوجه شد که سید نورانی و بزرگواری او را همراهی می کند و خطاب به وی می گوید: ☝️🏻این وجه را بگیر که تو را به سامرا می رساند، در آن جا نزد وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی که سید مهدی به شما پیام رساند و گفت: پولی که از مال ما در نزد توست به اندازه سفر زیارتی جدم علی بن موسی الرضا علیهم السلام به حامل پیام بپرداز!! 🧔🏻‍♂ مرد قطیفی می گوید: آن بزرگوار را نشناختم و متوجه نشدم از کدام سمت آمده است. عرض کردم: هر گاه به محضر میرزای شیرازی پیام شما را برسانم، از من سؤال می کند سید مهدی کیست و چه نشانه ای داری؟ 💚 آن سید شریف به من فرمود: به او بگو، به این نشان که امسال در فصل تابستان شما با حاج ملا علی کنی طهرانی در شام و در حرم عمه ام زینب کبری علیها السلام مشرف بودید، از کثرت زوار و ازدحام جمعیت حرم شلوغ بود و آشغال هایی در حرم ریخته بودند، شما عبای خود را از دوش برداشته و در دست جمع کرده و به آن وسیله حرم را جارو نمودید و آشغال ها را در گوشه ای از حرم گرد آوردی و حاج ملا علی کنی با دست های خود آن ها را برداشته و بیرون برد، من آن جا بودم! 💭 مسافر قطیفی می گوید: یک مرتبه با خود گفتم: شاید این شخص حضرت امام عصر علیه السلام باشد. 💫 در آن حال نوری او را احاطه کرد و از نظرم غایب شد! 🫂 در ادامه سفر به سامرا رسیدم و ماجرا را برای مرحوم میرزای شیرازی نقل کردم، آن بزرگوار از جای خود بلند شد و دست در گردنم انداخته، چشم هایم را بوسید و به من تبریک گفت. بعد در تهران به حضور آیت الله کنی رسیدم، او هم مطلب را تصدیق کرد و از این که از سوی امام زمان علیه السلام به ایشان حواله و یا فرمانی صادر نشده است اظهار تاسف نمود. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. خصائص الزینبیه، نورالدین جزائری، مقدمه، با اندکی تغییر. 🗞‌ مجله مبلغان، آبان ۱۳۸۱، شماره ۳۴ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌟 حکایت دلنشین یکی از کسانی که به سعادت دیدار با امام عصر (ارواحنا فداه) در دوران غیبت صغری نائل آمد! 📚 شیخ صدوق (رحمه الله علیه) در کتاب خود روایتی را نقل می کند که حضرت بقیه الله الاعظم امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ریگی (سنگی) را به فردی میدهند که در دستش تبدیل به طلا می شود!! 🕋 اَزدی گوید: وقتی در طواف بودم و شش شوط کرده بودم و می ‌خواستم شوط هفتم را به جای آورم ناگهان جمعی را دیدم که سمت راست کعبه حلقه زده بودند و جوانی خوشرو و خوش بو و با هیبت و وقار نزدیک آنها ایستاده و با آنها سخن می‌گوید و من کسی را همچون او نیکو سخن و شیرین کلام و خوش مجلس ندیده بودم!! 👣 پیش رفتم تا با او سخن بگویم اما مردم مرا راندند، از بعضی از آنان پرسیدم این کیست؟ 👥👤 گفتند: فرزند رسول الله صلوات الله علیه و آله است که در هر سال یک روز ظاهر می شود و برای خاصان خود سخن می گوید! 👳🏻‍♂✋🏻 بدو گفتم: ای سرورم به نظر شما آمده ام تا مرا ارشاد کنید خدا هادی شما باشد! 👌🏻ریگی به من داد و من برگشتم، یکی از همنشینان او به من گفت: 👤 به تو چه داد! 👳🏻‍♂ گفتم ریگی! ✨دستم را گشودم دیدم طلاست! 👣 رفتم و به ناگاه - امام - به من ملحق شد و خود را در مقابل او دیدم! 🌹فرمود؛ آیا بر تو حجت ثابت و حق آشکار گردید و کوری زائل گردید؟ آیا مرا میشناسی؟ 👳🏻‍♂✋🏻 گفتم خیر! 🌍 فرمود: «من مَهدی و قائم زمان هستم من کسی هستم که زمین را پر از عدل و داد می‌کنم پس از جور، زمین از حجت خالی نمی‌ماند و مردم بی‌پیشوا نباشند و این امانتی نزد توست و آن را جز به برادران حق‌جوی خود مگو!» 📚 كمال الدين و تمام النعمة،  الشيخ الصدوق،  جلد ١، صفحه ۴۴۴ ✍🏻 پ.ن: معجزات پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و اهل بیت علیهم‌السلام یکی از گزاره های اصلی ما در اثبات حقانیت دین‌مان و نشان دادن پوشالی بودن شبهات ساختگی و ابزاری برای رو شدن دست مدعیان دروغین است! 🔰 : 🌐 کتابی که امام زمان (عج) آن را تمام کرد! 🌐 پیغام امام زمان (عج) به آیت الله بهاءالدینی (ره) 🌐 دست گيرى امام عصر (عج) از فردى بت پرست! 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹دیدار آیت العظمی مرعشی با امام زمان (عج) 👌🏻این حکایت را ۳۷ سال قبل آیة الله العظمی مرعشی؛ برای یکی از خواص نزدیک خویش نقل‌کرده و اکیدا سفارش نموده بود که تا من زنده هستم برای کسی نقل نکند: 🕌 در زمان اقامت در سامراء چندی در سرداب مقدس شب‌ها بیتوته می‌کردم. 🌌 شب‌های زمستان در اواخر یکی از شب‌ها که در سرداب مقدس بودم ناگهان صدای پایی شنیدم با آن که در سرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم که شاید از مخالفین شیعه و از دشمنان اهل بیت(ع) باشد شمعی که با خود داشتم، خاموش شده بود، اما صدا و لحن نیکویی به گوشم رسید که فرمود: ✨«سلام علیکم»، و نام مرا به زبان آورد... ❓من جواب دادم و عرض کردم شما کی هستید؟ 🌹فرمود: یک نفر از پسر عموهای شما!! ❓عرض کردم در سرداب بسته بود، شما از کجا وارد شدید؟ 🌹فرمود: الله علی کل شي قدیر. ❓عرض کردم اهل کجا هستید؟ 🌹فرمود: اهل حجاز هستم... فرمود: چرا در این وقت به اینجا آمده اید؟ ✋🏻 عرض کردم حوائجی دارم و به جهت آنها متوسل شده ام!! 🌹فرمود: جز یک حاجت، بقیه حوائج شما برآورده خواهد شد. 💚 پس آن سید سفارش هایی کردند از جمله تأکید بر نماز جماعت، مطالعه فقه، حدیث و تفسیر، صله رحم، رعایت حقوق اساتید و معلمین و تأکید بر مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعیه صحیفه سجادیه و… پس من از آن بزرگوار خواستم که برای من به درگاه الهی دعا کند پس دست‌ها را به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: 🤲🏻 «الهی بحق النبی و آله این سید را موفق به خدمت شرع فرما و حلاوت مناجات با خود را به او بچشان»... و قدری تربت سیدالشهداء را که با هیچ چیز مخلوط نبود و به اندازه چند مثقال بود به من دادند پس از آن ناگهان ناپدید شدند و متأسفانه در وقت حضور او ندانستم که او آقا ولی عصر «عج» است. 📗 نماز خوبان، علی احمد پور ترکمانی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹✨ امام زمان (عج) نورى بر دوش پدر 👳🏻‍♂ (وكيل امام حسن عسكرى در قم) مى گويد: محضر امام حسن عسكرى عليه السلام رسيدم و مى خواستم درباره جانشين آن حضرت سؤال كنم! 🌷 امام عليه السلام پيش از آن كه من سؤال كنم، فرمود: 🌍 «اى احمد! خداوند متعال از لحظه اى كه آدم را آفريده تا روز قيامت، زمين را از حجت خود خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت و به ميمنت حجت الهى از اهل زمين گرفتاريها بر طرف مى شود، باران مى بارد و زمين بركاتش را خارج مى كند». 👳🏻‍♂✋🏻 عرض كردم: پسر پيامبر خدا! و جانشين پس از شما كيست؟ 🌹🌷حضرت با شتاب برخاست و به درون خانه رفت و بازگشت، در حالى كه پسر بچه سه ساله اى را كه چهره اى همانند ماه شب چهارده داشت بر دوش ‍ گرفته بود. 🌷آنگاه فرمود: «اى احمد بن اسحاق! اگر نزد خداى متعال و حجتهاى او گرامى نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم، همين پسرم همنام رسول خدا و هم كينه اوست. او كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند، همچنان كه پر ظلم و جور شده باشد. 🔅اى اسحاق! مثل او در ميان امت من، مثل خضر و ذوالقرنين است. به خدا سوگند او غايب مى شود، كه در زمان غيبت او كسى از هلاكت نجات نمى يابد مگر اينكه خداوند او را در عقيده به امامتش ثابت نگه دارد و موفق بدارد كه براى ظهور او دعا كند». ✋🏻 عرض كردم: سرور من! آيا نشانه اى در اين بچه هست كه قلب من به امامت او اطمينان بيشترى پيدا كند و بدانم كه او همان قائم بحق است؟! 🌹در اين وقت ناگاه آن پسر بچه به سخن آمد و با زبان فصيح عربى فرمود: 🔅«انا بقية الله...»، من آخرين سفير الهى در روى زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم... 🌹 سپس فرمود: 🔅«اى احمد بن اسحاق! اكنون كه با چشم خود، حجت حق را ديدى، در جستجوى نشانه ديگرى مباش!» 👳🏻‍♂ احمد بن اسحق مى گويد: شاد و خرم از محضر امام عسكرى عليه السلام اجازه گرفته، بيرون آمدم. 🌤 فرداى آن روز به خدمت امام عسكرى عليه السلام رسيدم، عرض ‍ كردم: ✋🏻 اى پسر رسول خدا! از عنايتى كه ديروز درباره من فرموديد (فرزند عزيزت با به من نشان داديد) بسيار شادمان شدم، ولى نفرموديد علامتى از خضر و ذوالقرنين در اوست، چه مى باشد؟ 🌷حضرت فرمود: «منظورم غيبت طولانى اوست...» (۱) و (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵. ۲. همان 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد پنجم، محمود ناصرى 🔰 : 🌐 سیمای ظاهری امام زمان (عج) - بخش اول 🌐 سیمای ظاهری امام زمان (عج) - بخش دوم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq