eitaa logo
پرتو اشراق
787 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 شفای هفت مریض به طور همزمان! 🏴 مرحوم سلاحي مزبور - عليه الرحمه - در تقريبا بيست سال قبل كه مرض در شيراز شايع و كمتر خانه اي بود كه در آن مريض حصبه اي نباشد و تلفات هم زياد بود يك روز فرمود در منزل آقاي ، هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سيدالشهداء عليه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصيل آن را بيان كرد. 🤝 بعدا آقاي سرافراز را ملاقات كردم و قضيه واقعه را پرسش نمودم، ايشان مطابق آنچه مرحوم سلاحي فرموده بود بيان كرد. ✍🏻 سپس از ايشان خواستم كه آن واقعه را به خط خود نوشته تا در اينجا ثبت شود، اينك نوشته آقاي سرافراز: 🚪 تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مي شدند در خانه حقير هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در يك اطاق بودند، شب هشتم ماه محرم الحرام براي شركت در مجلس عزاداري، مريضها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج از شب گذشته با خاطري پريشان به مجلس تعزيه داري خودمان كه موسس آن مرحوم حاج ملا علي سيف - عليه الرحمه - بود رفتم. 🥁 موقع تعزيه داري، سينه زني، نوحه و مرثيه حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام قرايت شد، پس از فراغت از تعزيه داري و اداي نماز صبح، با عجله به منزل مي رفتم و در قلب خود شفاي هفت مريض را بوسيله عزيز زهرا (س) از خدا مي خواستم. 🍪 وقتي به منزل رسيدم ديدم بچه ها اطراف منقل آتشي نشسته و مختصر ناني كه از روز قبل و شب باقيمانده است، روي آتش گرم مي كنند و با اشتهاي كامل مشغول خوردن آن نانها هستند. 👁️ از ديدن اين منظره عصباني شدم، زيرا خوردن نان آن هم ناني كه از روز و شب گذشته باقيمانده براي مبتلا به مرض حصبه مضر است. 🧕🏻 دختر بزرگم كه حالت عصبانيت مرا ديد گفت ماها خوب شده ايم و از خواب برخاستيم و گرسنه ايم نان و چاي مي خوريم. 🧔🏻‍♂ گفتم خوردن نان براي مرض حصبه خوب نيست... 🧕🏻 گفت پدر! بنشين تا من خواب خودم را تعريف كنم و ما همه خوب شده ايم! 🧔🏻‍♂ گفتم خوابت را بگو... 🧕🏻 گفت: در خواب ديدم اطاق، روشني زيادي دارد و مردي آمد در اطاق ما و فرش سياهي در اين قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوي درب اطاق با ادب ايستاد، آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگواري وارد شدند كه يك نفر آنها زن مجلله اي بود، اول به طاقچه هاي اطاق و به كتيبه ها كه به ديوار زده بود و اسم چهارده معصوم، را روي آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس از آن اطراف آن فرش سياه نشسته و قرآنهاي كوچكي از بغل بيرون آورده و قدري خواندند پس از آن يك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم عليه السلام به عربي خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مي گفتند فهميدم روضه حضرت قاسم مي خوانند و همه شديدا گريه اجابت فوري مي كردند و مخصوصا آن زن خيلي سوزناك گريه مي كرد، پس از آن در ظرفهاي كوچكي چيزي مثل قهوه همان مردي كه قبل ازهمه آمده بود آورد و جلو آنها گذارد!! 🧕🏻 من تعجب كردم كه اشخاص با اين جلالت چرا پاهاشان برهنه است، جلو رفتم و گفتم شما را به خدا كداميك از شما عليه السلام هستيد؟ 🌷يكي از آنها جواب داد و فرمود منم! خيلي با مهابت بود! 🧕🏻 گفتم شما را به خدا چرا پاهاي شما برهنه است؟ 🏴 پس با حالت گريه فرمود: ما اين ايام عزاداريم و پاي ما برهنه است، فقط پاي آن زن در همان لباس پوشيده بود. 🧕🏻 گفتم: ما بچه ها همه مريضيم مادر ما هم مريض است، خاله ما مريض است... 🌷 آن وقت حضرت علي عليه السلام از جاي خود برخاست و دست مبارك بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند و فرمودند خوب شديد... مگر مادرم... 🧕🏻 گفتم مادرم هم مريض است... 🌷 فرمودند مادرت بايد برود... 🧕🏻از شنيدن اين حرف گريه كردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من، برخاستند دستي هم روي لحاف مادرم كشيدند آن وقت خواستند از اطاق بيرون روند رو به من كرده فرمودند بر شماباد نماز كه تا شخص مژه چشمش به هم مي خورد بايد نماز بخواند. 🌳 تا درب كوچه، عقب آنها رفتم ديدم مركبهاي سواري كه براي آنان آورده اند روپوشهاي سياه دارد... 🧕🏻 آنها رفتند و من برگشتم در اين وقت از خواب بيدار شدم صداي اذان صبح را شنيدم دست به دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم، ديدم هيچكدام تب نداريم، همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم، چون احساس گرسنگي زياد در خود مي كرديم لذا چاي درست كرده با ناني كه بود مشغول خوردن شديم تا شما بياييد و تهيه صبحانه كنيد و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتياجي به دكتر و دوا پيدا نكردند. 📗 منبع. کتاب داستانهای شگفت، شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq