eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 به بهانه بلندترین شب سال // شب یلدا شبی برای با هم بودن 🔸 با خصوصیات ارزشمند ایرانی مثل مهمان‌نوازی، کرامت و ارزش‌گذاری به پیوند‌های خانوادگی در تاریخ کهن این سرزمین ثبت شده است. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_سه🎬: یوسف به سن بلوغ رسیده بود و زیباتر از همیشه می ن
🎬: حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهیا شده بود و زلیخا باید گام بعدی را بر می داشت. صبح زود بود، ماهرترین مشاطه مصر که مشاطه دربار فرعون نیز بود به امر زلیخا به حضور او رسیده بود و با حوصله و ظرافتی زیاد مشغول آرایش زلیخا شد. آرایش و زیبا سازی زلیخا ساعت ها طول کشید اما زمانی که مشاطه دست از کار کشید، با شوقی در کلامش گفت: بانوی من! به جرأت می توانم بگویم اینک زیباترین زن مصر نه، زیباترین زن روی کره زمین را در پیش چشم خود می بینم، به راستی که شما از روز عروسی تان هم زیباتر شده اید و خوشا به سعادت عزیز مصر که چنین فرشته ای پری رو را در کنار خود دارد. زلیخا از شنیدن تعریف زیباییش سر ذوق آمده بود و زیر لب گفت: آیا در چشم آن دلبر گریز پای هم چنین زیبا و با عظمت جلوه می کنم؟! و سپس مشاطه را مرخص کرد و دستور داد زیباترین لباسی که در مصر بود و او اخیرا سفارش داده بود را بیاورند، لباسی از حریر سفید که در جای جای آن سنگ های الماس درخشان به چشم می خورد و آنقدر نرم و نازک بود که تمام تن و بدن زلیخا را به نمایش می گذاشت و لطافتی بیش از قبل به آن می بخشید و ناخوداگاه بیننده را وادار میکرد که به این زن ظریف و زیبا ساعت ها چشم بدوزد و لذت ببرد. زلیخا لباسش را پوشید و به سمت حجله ای که همچون گنجینه ای گرانبها با هفت در از دیگر ساختمان جدا میشد و با زیباترین آینه ها و محرک ترین تصاویر شهوانی آراسته شده بود رفت و در اتاق بر تختی زرین و چشم نواز که دور تا دورش را پرده های حریر قرمز کشیده بودند تکیه زد و ندیمه مخصوص خودش را به دنبال یوسف فرستاد و تا به او بگویند که بانوی قصر، برده کنعانی اش را برای امری مهم به حضور پذیرفته است. پیغام به یوسف رسید، یوسف که اینک به عنوان برده خوانده شده بود، مجبور به اطاعت از ولی نعمتش بود، پس به همراه ندیمه زلیخا به سمت اتاقی که وصفش شد، حرکت نمود. از در اول گذشتند، ندیمه در را با چند قفل بزرگ، قفل نمود، در دوم و سوم و چهارم و...تمام درها به همان روش قفل شد و ندیمه مخصوص جوری این کار را انجام می داد که یوسف ببیند و متوجه باشد به جایی که می رود از هر لحاظ پنهان و امن است تا یوسف در حضور بانویش با خیال راحت هر عملی که از او خواسته شد را انجام دهد. در هفتم باز شد و اینبار ندیمه داخل نشد، یوسف به تنهایی داخل شد و زلیخا که از دیدن یوسف قلبش با سرعت می تپید، سعی کرد دستپاچه نشود و با حالت آرامش ساختگی گفت: یوزارسیف! درب اتاق را پشت سرت قفل کن. یوسف نگاهی عجیب به اتاق انداخت و سرش را پایین انداخت و از جا حرکت نکرد، او دید که حتی کف اتاق هم آیینه کاری شده است. زلیخا این حرف نشنوی یوسف را پای دستپاچگی اش گذاشت و خود از جا بلند شد، با قدم هایی آرام و شمرده و با نازی در حرکاتش به سمت درب رفت، در هفتم نیز قفل شد. حالا همه چی مهیا بود و زلیخا شک نداشت که یوسف به در خواستش پاسخ مثبت می دهد. زلیخا با لبخندی ملیح دور تا دور یوسف شروع به چرخیدن نمود و بعد با ناز و عشوه ای در صدایش گفت: سرت را بالا بگیر یوزارسیف، مرا مستقیم نگاه کن، دوست ندارم تصویر مرا در آینه ببینی! نگاه کن چگونه به خاطر تو به زحمت افتادم، از صبح زیر دست بهترین مشاطه مصر بودم و این حجله هم مدتهاست که تحت نظر من مشغول تزیینش بوده اند، حالا همه چی آماده است، بیا بر این تخت بنشین تا با هم لحظاتی دلبرانه و عاشقانه رقم زنیم، من اینک تماما تحت اختیار تو هستم. یوسف حرکتی نکرد، زلیخا که انگار یکباره چیزی به خاطرش آمده باشد گفت: صبر کن! چیزی را فراموش کرده ام و سپس شال قرمز رنگ حریری را که دور گردنش انداخته بود از گردن باز کرد، به سمت قسمتی از اتاق که مجسمه آمون بود رفت، شال را بر روی آمون انداخت و گفت: این صحنه ها را آمون نبیند بهتراست، چرا که من الهه آمون هستم و ممکن است او به تو حسادت کند و اصلا خوبیت ندارد در مقابل چشم معبود،چنین صحنه هایی نمود پیدا کند ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_چهارم🎬: حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهی
🎬: یوسف و زلیخا هر دو دوان به سمت درب هفتم در حرکت بودند و هر کدام می خواست زودتر خود را به در برساند، زلیخا می خواست مانع باز شدن در شود و یوسف می خواست از در بگذرد و از این زندان گناه الود فرار کند و در اینجا بود که دست زلیخا به لباس یوسف رسید و ان را درید. درست هنگامی که درب هفتم گشوده شد در حالی که یوسف و زلیخا در حال دویدن بودند عزیز مصر پشت درب قرار داشت و در جلو آن ها ظاهر شد. عزیز مصر با تعجب به انها نگاهی انداخت و یوسف و زلیخا هر دو در موقعیتی حساس قرار گرفتند و منتظر کلامی از جانب عزیز مصر بودند. در این لحظه انتظار می رود اولین کسی که سخن بگوید عزیز مصر باشد که با حالت خشم و غضب نسبت به زلیخا غیرت به خرج بدهد و سربازان را فرابخواند تا یوسف را بازداشت کنند اما با کمال تعجب می بینیم که در این صحنه هیچ برخورد خشنی از عزیز مصر صادر نشده است. همچنین انتظار می رود که زلیخا هیچ سخنی نگوید چرا که در وضعیت روحی و جسمی مناسبی نیست اما برعکس می بینیم اولین نفری که لب به سخن باز می کند زلیخا است، او تازه به خود آمده و می خواهد کاری کند که عزیز مصر متوجه خیانت او نشود و از طرفی یوسف را هم به نوعی از خشم عزیز که شاید با مرگ او همراه باشد حفظ کند اما مهم ترین کار اینک حفظ آبروی خودش است. هنگامی که زلیخا عزیز مصر را پشت درب هفتم دید فورا تمام عقلانیت از دست رفته خودش را برگرداند و در یک لحظه به خود آمد و موقعیت خود را باز یافت رو به عزیز مصر گفت: به نظرت سزای کسی که قصد سوئی نسبت به اهل تو داشته باشد چیست؟ شروع کردن زلیخا به صحبت در این صحنه خبر از اعتماد به نفس بالای او و سیاست سرشار او می دهد که می خواهد ماجرا را مدیریت کند. زلیخا که الهه معبد است شخصیتی سیاست مدار و قدرتمند دارد و احتمال می رود که چنان بر قصر عزیز مسلط باشد که نفوذ و تاثیر گذاری شدیدی بر شخص عزیز داشته باشد. تحلیل کلام زلیخا بدین صورت است که به عزیز مصر گفت: اولا یوسف قصد بدی داشته است اما عمل بدی را انجام نداده است (اراد بأهلک سوء) دلیل اینکه زلیخا می گوید یوسف فعل بدی را مرتکب نشده است آن است که زلیخا به عنوان یک عاشق شیدا نمی خواهد یوسف را از دست بدهد و هنوز برای رسیدن به یوسف امیدوار است و شاید نقشه ها داشته باشد و برای همین اگر بگوید یوسف کار بدی را انجام داده است احتمال این که عزیز مصر یوسف را از بین ببرد و فرمان قتل او را بدهد بسیار زیاد است. زلیخا که زنی بسیار زیرک است، می خواهد به گونه ای صحنه را مدیریت کند که از شدت جنایت کاسته شود و خودش را نیز پاک و معصوم نشان دهد. ثانیا زلیخا به عزیز می گوید من اهل و خانواده تو هستم. ثالثا می گوید باید یوسف زندانی شود یا عذابی دردناک بچشد اما او را نکش! زلیخا با این جمله می خواهد پیشنهادی درباره مجازات یوسف بدهد که کشته شدن در آن نباشد تا موضوع عشقش به یوسف از بین نرود. این نحوه از مدیریت عجیب زلیخا در اوج تنش احساسی و بحران ناموسی نشان از زیرکی بسیار بالای این زن عاشق و مرموز دارد. عزیز مصر که گویا عمق وجودش به بی گناهی یوسف شهادت می دهد اما اینک نمی داند به حرف همسرش گوش کند یا به عمق حرف دلش... در این هنگام یوسف که کاملا بی گناه بود و آرامشی عجیب داشت رو به عزیز مصر فرمود: زلیخا دروغ می گوید، من نیت سوئی نداشتم بلکه او مرا به خود خواند. در این هنگام رنگ از رخ زلیخا می پرد اما با این حال میدان را خالی نمی کند و با اطمینانی در کلامش می گوید: یوسف حقیقت را نمی گوید ، شما بدون شاهد نباید حرف او را بپذیرید و مرا متهم سازید در این هنگام... ادامه دارد 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_پنجم🎬: یوسف و زلیخا هر دو دوان به سمت درب هفتم در حرکت
🎬: حضرت یوسف در این ماجرا کاملا آرام بود و هیچ اضطرابی نداشت چرا که تمام عالم بر مدار صدق و راستگویی بنا شده است و بر این مدار می چرخد به همین خاطر انسانی که راستگو باشد هیچ ترس و اضطرابی ندارد. در مقابل انسان دروغگو دائما در اضطراب و نگرانی و ترس به سر می برد چرا که باید تمام تلاش خودش را صرف کند تا بتواند بر خلاف جریان حاکم بر عالم حرکت کند؛ همچنین باید تمام تلاش خودش را انجام دهد تا به گونه ای سخن بگوید که هیچ کدام از سخنانش با یکدیگر تناقض نداشته باشند تا دروغش آشکار نشود. حضرت یوسف در صحنه ای که اتفاق افتاد با آرامش تمام رو به عزیز مصر نمود و فرمود: بدان که زلیخا قصد داشت تا مرا به سوی خودش دعوت کند. حضرت یوسف به گفتن همین یک جمله بسنده کرد و هیچ نیازی به دفاع دیگری از خودش ندارد چرا که طبیعت عالم با انسان راستگو همراه است و زمین و زمان برای او شهادت میدهند. و بی شک خداوند در این صحنه درحال مقدمه چینی برای امت برگزیده است و می خواهد به آن ها بفهماند تمدن باید بر اساس صدق چیده شود و بر مدار صدق حرکت کند و تمدنی که بر خلاف جریان صدق عالم چیده شود اصلا حرکت نمی کند و دچار سختی و ضلالت و در آخر انحطاط و هلاکت می شود. پس از آن که یوسف سخنش را بر زبان جاری کرد زلیخا اعتراض کرد و شاهد خواست. عزیز مصر رو به یوسف گفت: آیا شاهدی برای سخنت داری؟! در این هنگام به یوسف الهام شد و به اذن خدا یکی از اقوام و نزدیکان زلیخا که در همانجا درست پشت در حضور داشت، به نفع یوسف شهادت می دهد. هیچ چیز در عالم اتفاقی نیست و نباید بگوییم این که یکی از بستگان زلیخا در آن صحنه حاضر بوده و شهادت داده است اتفاقی بوده است بلکه مسیر رودخانه عالم بر مدار صدق است و این اتفاقات را رقم می زند. و جالب است بدانید این شاهد طفلی شیرخوار بود که هنوز قدرت تکلم پیدا نکرده بود و زلیخا تا این را شنید با تمسخر گفت: وقتی مجرم هستی و می خواهی خود را بی گناه نشان دهی بلید از طفل شیر خواره شهادت طلبی و در این هنگام شاهدی که ظاهرا خواهرزاده زلیخا بود، به اذن خداوند به سخن درآمد و زمانی یوسف از او پرسید: ای طفل بگو چه کسی گنهکار است و در میان بهت و حیرت زلیخا و عزیز مصر، طفل لب به سخن گشود و گفت: به پیراهن یوسف نگاه کنید که اگر از جلو پاره شده باشد ، یوسف قصد سوء داشته و زلیخا راست می گوید و اگر پیراهن از پشت پاره شده باشد یوسف راست می گوید و زلیخا گناه کار است. هنگامی که عزیز مصر پیراهن یوسف را دید که از پشت پاره شده است، آهی کشید و گفت: این ماجرا دسیسه ای از جانب شما زن ها بوده است و شما عجب دسیسه گرهایی هستید. عزیز مصر پس از شهادت آن طفل رو به یوسف کرد و گفت: ای یوسف از این ماجرا در گذر و آن را فراموش کن و سپس به زلیخا نیز خطاب کرد و گفت: بدان که تو خطا کردی و مرتکب اشتباه شدی. عکس العملی که از عزیز مصر پس از سخنان زلیخا صادر شده است یک برخورد بسیار نرم و متین است؛ این مساله سه دلیل می تواند داشته باشد. دلیل اول آن است که احتمال می رود عزیز مصر به شدت عاشق زلیخا بوده باشد و اصلا نمی تواند قبول کند که زلیخا گناهی به این بزرگی را مرتکب شده چرا که کسی که دیگری را دوست داشته باشد در مقابل خطاها و اشتباهات وی کور و کر می شود. دلیل دومی که احتمال می رود آن است که زلیخا به شدت در قصر عزیز نفوذ دارد و در واقع او کارگردان اصلی ماجراهای قصر است و عزیز مصر در واقع عامل درجه دوم است و اصلا چنین شخصی امکان برخورد سخت و خشن با زلیخا را ندارد و به همین خاطر عزیز مصر تلاش می کند تا این قضیه در همین حد باقی بماند و به فراموشی سپرده شود. دلیل سومی که احتمال می رود آن است که عزیز مصر نمی خواهد این ماجرا از قصر به بیرون درز پیدا کند و مایه ننگ او شود چرا که جاسوس های احتمالی درون قصر و حرف و حدیث هایی که بعد از این واقعه حادث می شود امکان انتشار این قضیه را بالا می برند و به همین خاطر عزیز تلاش می کند تا این ماجرا در همین صحنه متوقف شود و ادامه پیدا نکند و هیچ کس بجز افراد حاضر در صحنه از آن با خبر نشوند. برخورد عزیز مصر در همین حد بود و او که دلش از دست زلیخا گرفته بود همانطور که پشت به او می کرد تا به اتاقش برود و در تنهایی خود غرق شود، بلند گفت: هیچ کس حق ندارد از این واقعه جایی سخن بگوید، این واقعه در همینجا باید دفن شود. عزیز مصر این حرف را زد و به سمت اتاقش رفت. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
❇️ نشانه های ظهور (پست دوم) 🗂 شرایط کلی پیش از ظهور (بخش دوم) 🚨 ۳. احادیثی که اظهار ناشکیبایی (جزع) ناشی از سختی روزگار و گرفتاری شدید مردم را در آن زمان بیان می کنند: ▫️ «مومنان در عصر غیبت از گرفتاری شدید، بلای طولانی و کم طاقتی و هراس رنج می برند و به همین خاطر وقتی شخصی از کنار قبر برادرش می گذرد می‌گوید: 🔹 کاش من به جای او بودم» ... ⭕️ واضح است که جزع و به تبع آن آرزوی مرگ نتیجه فشار سختی ها و مصیبت هایی است که شخص در جامعه گمراه و منحرف با آن مواجه می باشد. 😦 ۴. اخباری که به وجود حیرت (سردرگمی) و تزلزل در افکار و اعتقادات می پردازند: ✅ از این جمله حدیثی است که از امیر المومنین علی (ع) نقل شده که در میان صحبت هایشان راجع به حضرت مهدی (ع) فرمودند: 🔸 «غیبت و حیرتی پیش خواهد آمد که دسته ای طی آن گمراه می شوند و دسته ای دیگر هدایت می یابند.» ✳️ که این حیرت ممکن است از جنبه های مختلفی پیش آمده باشد: سرگردانی در عقاید دینی نتیجه جریانات باطلی است که با جهالت و کنار گذاشتن تفکر در میان امت روبرو می گردد. بدین معنا که طولانی بودن مدت غیبت حضرت باعث می شود که مردم به شک بیفتند و در مورد مقام ایشان اختلاف پیدا کنند و ... ⚔ ۵. اخباری که دلالت بر جنگ ها و کشتارها می کنند: ✅ احادیث شریف وضعیت سیاسی عصر ظهور را با خصوصیت عدم ثبات (سیاسی) و کثرت جنگ ها وکشتارها توصیف می کنند: 🔸 پیش از این امر (قیام حضرت مهدی (ع)) کشتار «یبوح» خواهد بود. ▫️ از حضرت پرسیدند: 🔹 یبوح به چه معناست؟ ▫️ فرمودند: 🔸 دائمی است و از شدت آن کاسته نمی‌شود. ✳️ حتی برخی روایات شدت این جنگ ها (دوران قبل از ظهور) را تا آنجا بیان می کنند که طی آنها دو سوم از جمعیت زمین از بین می‌روند. ✅ حضرت علی (ع) فرمودند: 🔸 مهدی (ع) قیام نمی‌کند تااینکه یک سوم (از مردم زمین) کشته شوند و یک سوم (خود) بمیرند و تنها یک سوم (از جمعیت زمین) باقی بماند. (در احادیث مشابه اشاره شده است که بیشتر منتظرین بین افرادی هستند که باقی می‌مانند و به این ترتیب کفه ترازو به سمت منتظرین ظهور سنگین خواهد شد.) (ادامه دارد) ⬅️ کتاب شش‌ ماه پایانی (تقویم حوادث شش‌ ماهۀ پیش از ظهور) نوشته ی مجتبی الساده ترجمه ی محمود مطهری نیا 🏷 @parvaanehaayevesaal
🌌 هرچند بر دلباختگان، شب هجرش چون «یلدا» یی بی‌شفق و روز جداییش مانند روزی «پنجاه هزار ساله» طولانی می‌گذرد، ✨ اما سرانجام او می‌آید ⛈ و آمدنش چون تندر بهاره، ناگهانی است و یکباره، 🌅 قسم به فجر که پگاه شب دهم نزدیک است، رسیدن «ملایک» و «روح» نزدیک است، «مطلع فجر» در افق نمایان و «سلام» نزدیک است. موعود موعود ما «صبح» است و صبح، پشت پنجره‌ها و نزدیک است. 📜 إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ، أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟ «۱» 📃 وعده گاهشان [هنگام] صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ ✨ صدای بال ملایک ز دور می‌آید مسافری مگر از شهر نور می‌آید ⭐️ ستاره‌یی شبی از آسمان فرو افتاد و مژده داد که صبح ظهور می‌آید «۲» ⛅️ طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی ز سَمتِ مشرق جغرافیای عرفانی‌ 🌸 دوباره پلک دلَم می‌پرد، نشانه‌ی چیست شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی‌ ❤️ کسی که نقطه‌ی آغاز هرچه پروازست تویی، که در سفر عشق خط پایانی‌ 💕 کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق بیا که یاد تو، آرامشی است طوفانی «۳» 🤲🏼 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم و فَرَجنا بِه ⬅️ برگرفته از در انتظار ققنوس کاوشی در قلمرو موعودشناسی و مهدی باوری، ص: ۳۲۴ (۱). هود/ ۸۱. (۲). ناصر فیض. (۳). قیصر امین‌پور. 🏷 @parvaanehaayevesaal
بیا یلدای🍉امسال و مهدوی شروع کنیم اسم امام زمان(عج الله) و حضورش و تو یلدای امسالت ببین و مثل ما امام زمان(عج الله) و تو این شادی بزرگت شریک کن .. 🎊 ‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ بلد نیستی؟؟ سادست❣ من بهت یاد میدم 👌 قدم اول اینه که این عکس و تو شب یلدا بزاری پروفایلت😍😍پس شروع کن @parvaanehaayevesaal
📸 پوستر | به وطن دلگرمیم ◽️در شب یلدا خوش و خرم کنار یکدگر دوست داریم این وطن را یک دقیقه بیشتر @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
IMG_20241220_085643_964_۲۰۱۲۲۰۲۴.mp3
348K
🎙 فضیلت عجیب زیارت امام در _ ، به روایت استاد عالی @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#قسمت_ششم #زمان_مشروط🕰 هر گوشه و کنار شهر سخن از تظاهرات مردم به خصوص روحانیون بود، مردم نام
🕰 صدای گلوله فضای شهر را پر کرده ، قلبم به تپش افتاده بود مردم در هیاهوی اتفاق به تکاپو افتاده بودند، همه سعی داشتند خودشان را به خانه‌هایشان برسانند، غم بزرگی بر دل مردم روز مردم نشست. دستگیری میرزا رضا کرمانی ، بزرگ مرد روزگار باعث شد ،اشک از دیدگانمان جاری شود. به گوشه دیوار رفتم جشن تاجگذاری ۵۰ سال ناصرالدین شاه به هم خورد، از طرفی خوشحال بودم دیگر زیر دست این شاه نیستیم و از طرفی چون نظام موروثی در مملکت روا داشت معلوم نبود پادشاه بعدی چه بلایی سرمان بیاورد. در همین فکرها بودم فردی روی شانه‌ام زد با اضطراب ، چشمانی که از اشک خیس شده بود. نگاهش کردم ، بعد لبخندی زدم سلام نجمه جان سلام خواهر چرا اینجا ایستاده ایستادی؟! در فکر و خیال فرو رفتم، نجمه چادر قجریش را جمع کرد روبندش را روی صورتش انداخت من هم روبندم را روی صورتم انداختم ،حرکت کردی مشغول صحبت شدیم ،که نجمه از ماجرای امروز می‌گفت میرزا رضا عجب مرد شجاعی است! هیچ کس جرات ندارد، به دربار نزدیک شود آهی کشیدم 😮‍💨 نمی‌دانم با این کار شرایط بهتر می‌شود یا نه ؟! کوچه شلوغ و چهره مردم نگران بود زنان با چادرهای قجری که بر سر داشتند سریع از کنار ما می‌گذشتند، کودکان از همه جا بی‌خبر بودند گوشه‌ای جمع شده بودند، مشغول بازی با دوستان خود بودند. زیر لب زمزمه کردم: خوش به حال کودکان هیچ چیز از اوضاع کشور نمی‌دانند . نویسنده :تمنا😎💔
پروانه های وصال
#قسمت_هفتم #زمان_مشروط🕰 صدای گلوله فضای شهر را پر کرده ، قلبم به تپش افتاده بود مردم در هیاهو
🕰 درب خانه محکم به صدا درآمد ، گویی در را می‌خواستند از جای بکندند با وحشت در را باز کردند آژان پشت درب نگاهی غضبناک به من کرد😳 و گفت پدرت کجاست ؟! لرزه‌ای بر اندامم افتاده بود و با لکنت زبان گفتم خانه نیست🥺 مرد آژان در را بیشتر باز کرد ، وارد خانه شد من خودم را به کناری کشیدم . مرد وارد خانه شد مادرم با صدای بلندی گفت چه خبر شده قوم الظالمین وارد خانه شدند ؟ مرد آژان که بیشتر عصبانی شده بود جلو رفت و گفت سید کجاست؟ ما دستور بازداشت او را داریم، مادرم بر صورتش کوبید ، پدرم در حالی که نمازش را مام می‌کرد جلو آمد گفت :اگر می‌خواهید مرا بازداشت کنید برای چی مزاحم اهل و عیال می‌شوید؟! آژان به صورت وحشیانه به پدرم حمله کرد و او را دستگیر کرد . مادر شروع به اشک ریختن کرد 😢گفت به چه جرمی دستگیرش می‌کنید ؟! آژان در حالی که پدرم را می‌برد گفت همکاری در قتل ناصرالدین شاه با دستگیری پدرم شرایط خیلی سخت شد دلم گرفته بود و فضای خانه دچار خفقان شده بود شرایط اقتصادی و سیاسی کشور نابسامان بود ،اکنون شرایط خانه هم نامساعد شده بود. بعد از چند روز مادرم چادرش را سر کرد و به سمت مسجد رفت تا با سید واعظ صحبت کند ،بتواند اجازه ملاقات بگیرد. @parvaanehaayevesaal نویسنده : تمنا 💐😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸با توکل به اسم الله 🌲روزمون را آغاز میکنیم 🌸براتون هفته ای عالی 🌲پراز لطف و رحمت الهی 🌸پراز خیر و برکت و سلامتی 🌲به دور از غصه و غم آرزومندم 🌸شروع هـفته تون پرازبهترینها 🌲الـهـــی به امیـــد تــــو @parvaanehaayevesaal ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت❄️⛄️ 🗓 امروز شنبه ☀️  ۱ دی  ١۴٠۳  ه. ش 🌙  ۱۹ جمادی الثانی  ١۴۴۶  ه.ق  🌲 ۲۱ دسامبر   ٢٠٢۴    ميلادی @parvaanehaayevesaal 🍁🍂
دعای امروز 🌷❤️🌷 خــــ💞ــــدای مهربانم 🙏 از تو شاکرم🙏 که چشمانم را گشودی وفرصتی دیگر برای زندگی، برای نفس کشیدن، برای دیدن‌ عزیزانم به من عطا کردی🙏 در آغاز هفته برای عزیزانم 💖 روزی سرشار از موفقیت و شادمانی و سلامتی تمنا دارم 🤲 آمین یا رَبَّ الْعالَمین 🙏 ای پروردگار جهانیان 🙏 @parvaanehaayevesaal ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️آغاز فصل زمستان را پُر برکت و متبرک میکنیم به ذکر شریف صلوات بر حضرتِ مُحَمَّدٍ (ص) و خاندان مطهرش👁 ❄️الّلهُمَّ ⚫️صلّ ❄️علْی 👁محَمَّد ❄️وآلَ ✅محَمَّدٍ ❄️وعَجِّل 🔄 فرَجَهُم @parvaanehaayevesaal 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحتون بخیر🏖 شروع هفته تون عالی امروز از خدا🩵 بهترین هارا برایتان آرزومندم 📝 درکارتان موفقیت در عشقتان پاکی🍫 در روزگارتون نگاه خدا و در زندگی خوشبختی نصیبتان🛫 @parvaanehaayevesaal ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی ❄️ 💓امروز سپاس میگویم خدای خوبم را، که حالم خوش است و سازم کوک، صبحم قشنگ است و روز و شبم آرام. 💓قلبی شکرگزار دارم و پر از عشق… و یک‌ عالمه دوست با دنیائی پر از مهر. همین دوستانی را که دلشان دریا، و مهرشان پایندست… 💓دلم ‌میخواهد بدانند که دوستشان دارم. خدایا شکر که دارمشان… خوشبختی یعنی همین… به همین سادگی !❄️ 💓دوستان خوبم صبحتون شاد، عمرتون پر برکت ...🙏 @parvaanehaayevesaal ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم در اولین شنبه زمستان🤍 بخت تون مثل🌨🌬 دونه های برف سفید باشه🔷 هرچی آرزوی خوبه در💚 این روز زیبامال تو😊🕊 صبحتون_بخیر 🔷🌨🔶 @parvaanehaayevesaal ❄️