eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
••• ما در قبال کسانی که راه ڪج می روند مسئول هستیم و حق ندارین با آنها برخورد تند کنیم.از کجا معلوم که ما در انحراف این ها نقش نداشته باشیم؛ ♥ 💕💚💕💚
••• همسنگر مجاهد ولایی✋🏻 حواست‌بہ‌مین‌های‌جبہہ‌مجازی‌هستـ؟! قربانے‌این‌جنگ‌بشے‌↯' دیگہ‌تمومہ' شہید‌جنگ‌سخت‌میرسہ‌بہ‌خُـدآ^^ ولے‌قربانۍ‌جنگ‌نرم' ازخُـدآدورمیشھ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕💖💕💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼عیب‌های همسر خود را به هیچکس حتی والدین خود نگویید! ✍️آیت الله مجتهدی (ره): آیه شریفه ﻗﺮآن کریم میﻓﺮﻣﺎید: زن‌ها ﺑﺎﯾﺴتی ﭘﻮﺷﺶ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﻋﯿﻮب ﻣﺮدان باشند و بالعکس. اگر از عیوب همسر خود بگویید در این صورت همه به زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ اﯾﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻪ و زیبایی بیرونی زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ تهدید می‌شود. اﻧﻘﺪر بایستی در پوشاندن ﻋﯿﻮب همسر دقیق و ﺣﺴﺎس ﺑﺎشید که ﺣتی اﮔﺮ کسی ﻗﺴﻢ ﺧﻮرد که همسر ﺷﻤﺎ ﻓﻼن عیب را دارد ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮرید که خیر؛ همسر من این عیب‌ها را ندارد و اﯾﻨﻄﻮر نیست! اشکال ندارد، آﺑﺮوداری از یک ﻣﺴﻠﻤﺎن دروغ ﻣﺤﺴﻮب نمیﺷﻮد. ﺑﻨﺎبراین اوﻻ اﯾﺮادات ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﻪ کسی ﻧﮕﻮیید؛ ﺛﺎنیا اﮔﺮ خواستید ﻫﻢ ﺑﮕﻮیید ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮدﺗﺎن آن ﻫﻢ در محیطی آرام، ﺗﻨﻬﺎ و ﺑﺎ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیید. اﻟﺒﺘﻪ بعضی از ﺧﺎنم‌ها ﻋﺎدت دارﻧﺪ در ﻫﻨﮕﺎم صحبتﻫﺎی زﻧﺎﻧﻪ بعضی از این ﺻﺤﺒﺖﻫﺎ را دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیند ولی ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ که آﺑﺮوی ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺮده‌اﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮبیت قبلی او را کم کرده‌اﻧﺪ. ﻓﺮاﻣﻮش نکنید زیبایی زﻧﺪگی ﺑﻪ ﭼﺸﻢﭘﻮشی و پوشاندن ﻋﯿﻮب و ﻋﺪم اﻇﻬﺎر ﺑﻪ غریبه می‌باشد. ممکنه فکر کنید گاهی با درددل و زیر سوال بردن همسرتان پیش حتی والدین احساس سبکی یا پیروزی به شما دست می‌دهد. ولی واقعیت این است که شما و همسرتان با هم دوباره آشتی می‌کنید و به وضع سابق برمی‌گردید، ولی کدورتی که دیگران از همسر شما به دل گرفته‌اند به راحتی فراموش نمی‌شود. 💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی ✍️موضوع: راز سیر و سلوک در دو کلمه
✨﷽✨ 🌼مشغول چیزهای جدا از جان نشویم ✍️چه بسیار خودهای دروغینی که آدم‌ها، آن‌ها را خود راستین گرفته‌اند و اصلاً متوجه نیستند. مثلاً کسی که مقداری پول به‌دست می‌آورد و یا حقوق می‌گیرد، احساس می‌کند ماشاءالله یک خودی شده است در حالی که این «نه خود» است، یا یک لباس مُد جدید می‌پوشد و به اصطلاح، خودش را خیلی تحویل می‌گیرد که ماشاءالله یک خودی پیدا کرده است. یا مثل بچه‌ها وقتی در روز عید نوروز کفش نو می‌پوشند، به جای این که جاده را نگاه کنند، کفش‌هایشان را نگاه می‌کنند و خودی احساس می‌کنند. یعنی «نه خود» را «خود» گرفته‌اند. البته از بچه‌ها بیش از این انتظاری نیست ولی بزرگ‌ترها گاهی بچه‌های عجیب و غریبی هستند که خودشان را مشغول چیزهای جدا از جانشان کرده‌اند و احساس خودی می‌کنند. به اعتبار یک قطعه زمین، یا یک دست لباس، یا یک ماشین مدل جدید، خودشان را خیلی مهم می‌دانند و برای خود اعتباری قائلند. توجه ندارند که خداوند خواسته است از طریق این امکانات، رزقشان را بدهد تا در بستر انجام وظایف مربوطه، فضای بندگی خداوند و ارتباط با حضرت اَحد را پیشه کنند. انسان در همه امور باید سعی کند خودش باشد، و برای استقرار و حفظ و رشد دادن هر چه بیشتر خود و آزاد شدن از «ناخود»ها، باید با خدا ارتباط پیدا کرد. گفت: من غلام آن که نفروشد وجود / جز به آن سلطان با افضال و جود 📚کتاب آشتی با خدا 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸چه وقت باید احساس بزرگی کرد: 🌸هر گاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم.و برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم...پس بزرگیم. 🌸هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.و خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود.و هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم..بزرگیم. 🌸هرگاه به بهانه عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.و هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود. و هرگاه دانستیم عزیزخدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد...بی شک بزرگیم... 🌸هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم" آنگاه بزرگیم... 🌸پس بیاییم بزرگ باشیم...و بزرگ شدن را تمرین کنیم...و بعد بزرگ شدن را تعلیم دهیم... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 -کوتاه 🌐موضوع : مسئولیت سنگین همه ما بعداز سرود سلام فرمانده ✅ خواندن سرود آسان، علی بن مهزیار شدن مشکل! 🎙حجه الاسلام محمد رضا
💠 زندگی پس از زندگی قسمت نهم؛ صداها تجربه‌گر: آقای عباس واعظی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#قسمت_پنجاه_و_نهم_رمان_نسل_ سوخته: بزرگ ترین مصائب حال و روزم خیلی خراب بود ... دیگه خودم هم متوجه
: جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم ... مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ... هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده ... و این رو هم به زبان آورد ... ولی کاری بود که باید انجام می شد ... نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی... اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ... به درسم حسابی لطمه بزنه ... روز برگشت ... بدجور دلم گرفته بود ... چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ... دلم می خواست همون جا بمونم ... ولی ... دیگه زمان برگشت بود ... روزهای اول، توی مدرسه جدید ... دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ... توی دو هفته اول ... با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم ... از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ... یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم ... اما حقیقت این بود ... توی این چند ماه ... من خیلی فرق کرده بودم ... روحیه ام ... اخلاقم ... حالتم ... تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن ... اولش حسابی جا خوردن ... سعید هم که این مدت ... یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش ... با برگشت من به شدت مشکل داشت ... اما این همه علت غربت من نبود ... اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ... همه ... جز من ... این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود ... تنها عنصر اضافی خونه ... که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ... شب که برگشت ... براش چای آوردم و خسته نباشید گفتم... نشستم کنارش ... یکم زل زل بهم نگاه کرد ... کاری داری؟ ... دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست ... و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم ... روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ ... توی دفتر پدربزرگ دیدم... از قول امام خمینی نوشته بود ... برای برنامه عبادی ... روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ... خیلی جدی ولی با احترام ... بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم ... حرفم رو زدم ... یکم بهم نگاه کرد ... خم شد قند برداشت ... پس بالاخره اون ساک رو دادن به تو ... و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... فقط صدای تلویزیون بلند بود ... و چشم های منتظر من ... نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ ... یا ... - هر کار دلت می خواد بکن ... و زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - تو دیگه بچه نیستی ... باورم نمی شد ... حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود... فکرش رو هم نمی کردم ... روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه ... و شخصیت و رفتار من رو بپذیره ... این یه پیروزی بزرگ بود ... .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_شصت_رمان_نسل_سوخته: جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم ... مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برا
سوخته: شاگرد جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم ... قدم به قدم و ذره به ذره ... از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم ... نباید یهو تخت گاز جلو بری ... یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی ... یا کلا می بری و از این طرف بوم ... چله حدیثیم تموم شده بود ... دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم ... که برنامه جدید این چله بشه ... یا چیزی پیدا نمی کردم ... یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت ... و من همچنان ... دست از پا درازتر ... سوار تاکسی های خطی ... داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو ... روی یه دیوار نوشته بود ... "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه" ... امام علی علیه السلام ... تا چشمم بهش افتاد ... همون حس همیشگی بلند گفت... - آره دقیقا خودشه ... و این حدیث برنامه چله بعدی من شد ... تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد ... کار ... قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت ... توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد ... چند دقیقه بهش خیره شدم ... و رفتم تو ... سلام آقا ... نوشتید شاگرد می خواید ... هنوز کسی رو استخدام نکردید؟ ... خنده اش گرفت ... چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید ... که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم ... - چند سالته؟ ... 15 ... جا خورد ... ولی هنوز بچه ای ... در عوض شاگرد بی حقوقم ... پولش مهم نیست ... می خوام کار یاد بگیرم ... بچه اهل کاری هم هستم ... صبح ها میرم مدرسه ... بعد از ظهر میام ... . .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_شصت_و_یکم_رمان_نسل_ سوخته: شاگرد جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم ر
سوخته: رضایت نامه چند لحظه بهم خیره شد ... - کار کردن که بچه بازی نیست ... خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن ... قبولم می کنید یا نه؟ ... زبر و زرنگم ... کار رو هم زود یاد می گیرم ... از ساعت 4 تا 8 شب ... زبر و زرنگ باشی ... کار رو یادت میدم ... نباشی باید بری ... چون من یه آدم دائم می خوام... ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم ... فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری ... کلا از قرار توی گیم نت یادم رفت ... برگشتم سمت خونه ... موقعیت خیلی خوبی بود ... و شروع خوبی ... اما چطور بگم و رضایت بگیرم؟ ... پدرم که محاله قبول کنه ... مادرمم ... اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد ... حتی به این فکر کردم که خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم ... اما بعدش گفتم ... - خوب ... اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ ... هر بار هم باید واسش دروغ سر هم کنی ... تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه ... غرق فکر بودم که ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید ... بعد از نماز صبح رفتم توی آشپزخونه ... چای رو دم کردم ... و رفتم نون تازه گرفتم ... وقتی برگشتم ... مادرم با خوشحالی ازم تشکر کرد ... منم لبخند زدم ... دیگه مرد شدم ... کار و تلاش هم توی خون مرده ... خندید ... قربون مرد کوچیک خونه ... به خودم گفتم ... - آفرین مهران ... نزدیک شدی ... همین طوری برو جلو ... و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_شصت_و_دوم_رمان_نسل_ سوخته: رضایت نامه چند لحظه بهم خیره شد ... - کار کردن که بچه بازی نیست ..
سوخته: شانه های یک مرد دنبال مامانم رفتم توی آشپزخونه ... داشت نون ها رو تکه تکه می کرد ... مامان ... - جانم؟ ... قدیم می گفتن ... یکی از نشانه های مرد خوب اینه که ... یکی محکم بزنی روی شونه اش ... ببینی از روش خاک بلند میشه یا نه ... خندید ... این حرف ها رو از بی بی شنیدی؟ ... الان همه بچه های هم سن و سال من ... یا توی گیم نتن... یا توی خیابون به چرخ زدن و گشتن ... یا پای کامیپوتر مشغول بازی ... نمیگم بازی بده ... ولی ... مکث کردم و حرفم رو خوردم ... چرخید سمت من ... میشه من وقتم رو یه طور دیگه استفاده کنم؟ ... مثلا چطوری؟ ... - یه طوری که حضرت علی گفته ... لبخندش جدی شد ... اما نگاهش هنوز پر از محبت بود ... - حضرت علی چی گفته؟ ... - خوش به حال کسی که تفریحش ... کارشه ... با همون حالت ... چند لحظه بهم نگاه کرد ... ولی قبل از حضرت علی ... زمان پیامبر بوده ... که گفتن ... علم را بجوئید حتی اگر در چین باشد ... رسما کم آوردم ... همیشه جلوی آرامش، وقار، کلام و منطق مادرم ... از دور مسابقات خارج می شدم ... سرم رو انداختم پایین و از آشپزخونه رفتم بیرون ... لباسم رو عوض کردم و آماده شدم که برم مدرسه ... و عمیق توی فکر ... خدایا ... یعنی درست رفتم یا غلط ... کیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💟 علی علیه السلام جمله‌ای دارد که خیلی عجیب است، ✨می‌فرماید: عَجِبْتُ لِمَنْ ینْشُدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یطْلُبُها (1) 👤تعجب می‌کنم از انسانی که وقتی چیزی مثلًا یک انگشتری را گم می‌کند، دائماً دنبالش است تا آن را پیدا کند ☑️ولی فکر نمی‌کند که خودش را گم کرده است! چرا نمی‌رود خودش را پیدا کند؟ ⚠️ای انسان! آیا تو نمی‌دانی خودت را گم کرده‌ای؟ برو خودت را پیدا کن، این از هر گمشده دیگر برای تو ارزش بیشتری دارد. 📚(1) غرر و درر آمدی، حکمت شماره 6266 استاد مطهری، انسان کامل، ص304، 305 ✨
✨﷽✨ ✍با پیـرمــردِ مـــؤمنـی، درمسجــد نــشسته بـودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خـدا شد. پــیرمـردِ مـؤمـن٬ دست در جیب ڪرد و اسڪناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکه‌ای دادند. جوانی از او پـرسید: پول شیـرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سڪه ای می دادی کافی بود!! پیرمرد تبسمی کرد و گفت: پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌ڪند. از پـول شیـرین‌تـر، جان و سلامتی من است ڪه اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشڪان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان ڪه از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فـرمـایش حضرت علـی (ع) چه زیاد است عبرت و چه ڪم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سوره‌ی بقره آیه‌ی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق ڪنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلڪه و خطر در نیفڪنید و نیڪویی ڪنید ڪه خدا نیڪوڪاران را دوست می‌دارد. ‌‌💕💛💕💛
🔴 نماز یکشنبه ماه ذیقعده یا همان نماز توبه یکی از اعمالی که بسیار در سیره بزرگان به آن تأکید شده است، نماز توبه یکشنبه های ماه ذیقعده میباشد (که البته در مابقی ایام سال نیز به نیت رجاء وارد شده است ولی در یکشنبه های این ماه بسیار مورد توجه میباشد). این نماز یکی از دستوراتی است که تمام علمای اخلاق به آن اهتمام ویژه داشتند و تمام برنامه ها و چله های عبادی خود را با آن آغاز میکردند. نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل (با نیت توبه) انجام میشود. سپس 4 رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز توبه یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته میشود و در انتها ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خوانده میشود. (در دستور بعضی از بزرگان تعداد هفت بار برای ذکر "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" نقل شده است که به نظر صحیح تر می آید) و در انتها گفته میشود: يَا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. (انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کند یا... ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد.) 🍃التماس دعای فرج ان شاءالله🍃 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 💕💙💕💙
وقتی جوانی نماز شب بخواند.... 🌺حضرت آیت الله العظمی حق شناس(ره) 🌙
خدایا آرامش را نصیب همه دلها بگردان خدایا شبی بی دغدغه شاد و بی نظیر قسمت عزیزانم بگردان به امید طلوعی دیگر 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
🌸فرماندهٔ عشق، یار محبوب تویی ✨معبود تویی، کمال مطلوب تویی 🌸ای نام تو بهترین سرآغاز مرا ✨آرامش جان هر دل ‌آشوب تویی 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🌸🍃
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🌸 امروز یکشنبه ☀️ ١۵ خرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ۵ ذیعقده ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ۵ ژوئن ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
🌷یکشنبه تون معطر به 🌷عطر خوش صلوات 🌷اللَّـهُمَّ 🌷 🌷 صَلِّ 🌷 🌷عَلَى 🌷 🌷 مُحَمَّد 🌷 🌷وعلی آلِ 🌷 🌷 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸خدایا آنگونه زنده‌ام بدار که نشکند دلی از زنده ‌بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم... 🌸خداوندا تو را ستایش می‌کنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی 🌸خدایا رحمت و محبت تو دائمی است آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد 🌸آمیـن 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷سـ☺️✋️ـلام ☀️صبح یکشنبه‌تون پراز موفقیت ☕🌷 🌷امیدوارم یک نگاهِ خدا 🌷یک دستِ مهربان 🌷یک دعای خیر 🌷مسیر امروزتون رو هموار کنه 🌷تا خوشبختی مثل پیچک 🌷بپیچه به زندگیتون... 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای زیبا زندگی نکردن کوتاهی عمر را بهانه نکن 🌸🍃 عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می کنیـــم!! 🌸🍃 زندگی،لحظه به لحظه ش غنیـــمته، فرصـته، شانسه ، عشقه 🌸🍃 ساده ازش نگذر زندگی خیلی زیــباست 🌸🍃 تقدیم به شما عزیزان لحظه هاتون سرشـار از حس خوب و ناب زندگی 🌸🍃 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘༻‌🌸﷽‌🌸༺☘ ▪️دیروز تلـخ، امروز تلـخ‌ تر، فــردا را نمی‌دانم، اگر نیایی تلـخ‌ تر از امروز، اگر بیــایی، قنــــد در دل فرداها آب می‌شود ... 🤲اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ