eitaa logo
پروانه های وصال
7.5هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
19.7هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥🍡🍥 🍓 آموزش پالئو🍓 😋 تخم مرغ ۲ عدد ارد ۳ صفر ۲ پیمانه بکینگ پودر ۱ قاشق عسل ۵ قاشق شیر ۱ پیمانه وانیل نوک قاشق چای خوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷حضرت آیت‌الله (قدس‌سره) درباره کلام علیهم‌السلام معتقد بودند: «سخنانشان بالاتر از سخنان مخلوق و پایین‌تر از سخنان خالق است» و نظرشان بر این بود انسان با خواندن این روایات گویا پای آن بزرگواران حاضر می‌شود. 📚به نقل از مرکز نشر آثار آیت‌الله بهجت
🌷 آیت الله : 💠 در عبارتی آمده است که اهل جاهلیت، این قدر به معتقد بودند که اگر می‌خواستند کسی را مکافات کنند، می‌گفتند: دعا کن که ماه رجب نیاید! و گرنه در ماه رجب(با دعا) تو را نابود میکنم! 💠 یعنی در این ماه رد خور ندارد. 📚 مواعظ آیت الله حق شناس، ج ۲ ص ۵۱
🌷استاد علی : من كه براى خودم به ذنبى معتقد نيستم؛ چون مى ‏بينم هم خوانده ‏ام و هم روزه‏ گرفته ‏ام و هم و هم، ديگر خدا چه چيزى را به من ببخشد و چه غفرانى را براى من داشته باشد؟! من از خدا طلبكار هم هستم ديگر چه جاى عذر خواهى است؟! اما اگر بدانم هر چه جز او مرا حركت داده و هر چه جز او مرا خوشحال كرده و يا رنج داده خسارت من و زيان من و ذنب من و گناه من است، آن موقع ديگر تمام گناه‏‌ها را، و تهمت و زنا و لواط، حساب نمى ‏كنم، كه اين ذنب ‏ها و جرم ‏ها و اين جورها و خيانت ‏ها و بى ‏وفايى ‏ها را هم در نظر مى ‏آورم. 📚بشنو از نی، ص ۲۲
2 نقطه نهایی پاکی انسان ✅🔷 اگه قرار شده حرف خدا رو بشنویم، این پیامبر (ص) هست که حرف خدا رو میرسونه. 💢 اگه کسی بگه: خدایا من میخوام مستقیماً از خودت دستور بگیرم نه از پیامبرت؛ همچین آدمی خیلی متکبر هست! 😒 *خداوند میفرماید: «تو زمانی واقعا پا روی هوای نفست گذاشتی که علاوه بر دستورات من، دستورات هر کسی رو که من بهش ولایت میدم رو گوش بدی...» حالا معلوم میشه که واقعا ولایت پذیر هستی یا نه! 🌺 پذیرش ولایت، نقطۀ نهایی مشخص شدن پاکی انسان هست. 🚸 ولایت همون چیزیه که ابلیس نتونست بپذیره و بعد از 6000 سال معلوم شد که دروغ میگفته و هنوز هواپرستی داره... 🌷
با قاب عکس رفتم باال داخل اتاق خوابم ..چشمم افتاد به در کرم رنگ اتاقم که یک خرس کوچولو آویزون وبود وبازم یک یادگاری از بابابود که تا قبل ازاین که ازدواج کنم ..مدام مسخره ام میکرد ومیگفت ..وقتی هنوز یک خرس به در اتاقش آویزونه ..چطور میخواد از پس اون نرخری که میبردش میخواد بربیاد ...ومنم پرو پا میکوبیدم زمین که نخیرم باشوهر آینده ام درست صحبت کنید ..بابام به چهره حرصی من میخندید ومیگفت :خوبه هنوز نیست ...خودکشون میکنی .وای به حالی که بیاد ..بکن این خرس رو ..یک خواستگار بیاد ببینه ..فرار میکنه ...بکنش... خرس رو کندم ودر رو با حرص باز کردم وخودمو پرت کردم رو تختم ... متوجه باز شدن در اتاق شدم اما برنگشتم ببینم کی هست ...ازدستی که دورم پیچیده شد متوجه شدم طاهاست ...چرخوندم ومتوجه قاب عکس شد که خیسه خیس بود ..کنار گوشم گفت :قربون این چهره بشم من که مظلوم شده ..قربون این اشکای زالل بشم که طاها رو داره دیونه میکنه ...خوددار تر باش ...تو باید هوای مادرت رو هم داشته باشی ..مخصوصا خواهرت که تنها شده حسابی ...نباید که پابه پای اونا .. پرید وسط حرفش در حالی که سعی میکردم اشکای تموم نشدنیم رو پاک کنم گفتم :من باید اونا رو درک کنم ..مواظبت کنم ...خودم نمی تونم از پس خودم بربیام ..بعد .. سرمو کشید تو بغلش وگفت :هیس ..باشه ... دستمو دور گردنش انداختم وگفتم :طاها مامانم تنها شده ..واسه زندگی بیایم تهران مامانم خیلی تنها شده ..سارا رو هم بیاریم اینجا ... چشماش خندید وپیشونیم روبوسید وگفت :هرچی تو بگی .... چشمم خوردبه خرسه ..یک لبخند تلخ زدم که کنار گوشم گفت :خواهش میکنم ...اشکای که میدونستم تموم نمیشن رو پاک کردم وخیره شدم به آسمون ...کنارم دراز کشید پشتم بهش بود ..بی صدا هم گریه میکردم که چیزی نگه ...نزدیک تر شد وگفت :اون ستاره که پرنوره رو میبینی ... سرم رو تکون داد وگفتم :اهوم ... دستمو که مشت شده بود رو بوسید وگفت :اون باباته که داره بهت سالم میکنه ...مگه قبال همیشه با یاد که تو قلب کوچولوت بود ..زندگی نمی کردی . دستش رو قلبم روحس کردم ..ادامه داد ...حاال دیگه واسه همیشه رفت اینجا ..بایادش که توصندقچه قلبته همیشه آروم میگیری ... لبخند ی زدم وگفتم :طاها نکن ..حرف نزن اینطوری ..حس میکنم ..بچه ام ... نگاهم کرد وگفت :نیستی ..ببین این خرس کوچولوچی میگه ..ماشااهلل اتاقتم دنیایی عروسک ..اون شاسخین گنده چی میگه ..میگه یک سپیده خانومی ..زن یک بابابزرگه شده .. مشت زدم تو سینه اش وگفتم :بابابزرگ عمه اته ..شوهر سپیده پیر نیست که ... بی صدا خندید کشیدم تو بغلش وهمون طور که چشماش رو قاب عکس بود گفت :آقا پدارم چی تربیت کردی ... گریه ام صد برابر شدفکر میکرد اینطوری حالم عوض میشه ..ادامه داد ..بنظرت عمه سوری من تو اون سن میخواد تغییر جنسیت بده بشه بابابزرگ .وای تصورشرو بکن ... مشت زدم تو سینه اش که کمتر چرت وپرت بگه ..متوجه شد وخفه شد .... داخل حیاط راه میرفتم وبه گل ها می رسیدم ...شاخ وبرگ اضافیشون رو میزدم ...ده روز بود که از فوت بابام گذشته بود ...ده روزی که هنوز انگاری خودم باورم نمیشه ...هرلحظه فکر میکنم االن درخونه باز میشه وپدرم داخل میشه ...صدای افشین از داخل خونه میومد ...پدر افشین میشه پسر عموی ناتنی بابام ..واسه تسلیت گفتن آمده بودن ...خداروشکر که طاها رفته بیرون واگرنه بدبختی داشتم ...صدای خداحافظی کردنشون که آمد ..سریع رفتم شیر آب روبستم که صداش آمد که گفت :چقدر هول کردی سپیده خانوم ... بدون این که نگاهش کنم گفتم :نه واسه چی باید هول کنم ....فکر کردی کی هستی که من هول کنم ..اعتماد بنفس کاذب داری ها .... یک خنده سرداد وگفت :طاها جون خیلی زده بودت ..کالغه خبراش رو آورده بود ....یادته گفته بودم طاها دیونه است ..حاال کم کم باورت میشه ... پوزخندی زدم وگفتم :اون کسی که بیماره جلوم ایستاده ... دستی تو موهای مشکی رنگش کشید وگفت :آی آی ..زبونت خیلی دراز شده ها ... لبخندی زدم وگفتم :ازاول همین طوری بودم ...درضمن نمی خوای گم شی..پدرت رفت ... نگاهم کرد ...زیر اون مردمک مشکی رنگ که روم زوم شده بود معذب شده بودم ...احمق بی شعور...رفتم سمت در خونه که گفت :سپیده میدونستی یک چیزی رو ؟... بدون این که برگردم به رفتنم ادامه دادم وگفتم :نه نمی خوام بدونم ... صدای نفس حرصیش آمد که گفت :چقدر از پدارم میدونی ...سرخاکش چه خودکشونی راه انداخته بودی... برگشتم عقب درحالی که دستام ازحرص میلرزید ومن مشتشون کرده بودم ..گفتم :کسی که ثانیه ۴۸
ای کنارم بوده رو مثل کف دستم میشناسم ...گمشوزر زیاد نزن انقدر ...گمشو.... نگاهم کرد وگفت :اُوه من نمی خواستم عصبی بشی....میدونی نکه این اواخر ناراحتی داشتین ..گفتم شاید .. صدای داد پدرش امد که ازاون طرف حیاط بلند گفت :افشین زود بیا ...بهتره دیگه بیشتر ازاین مزاحم نشیم ... ازخدا خواسته دررونشون دادم وگفتم :هــــری..... داخل خونه که شدم رومبل راحتی نشستم وبغضم رو قورت دادم پایین ...سارا کنارم نشست وگفت:چی میگفت که انقدر عصبی شدی؟؟... لیوان شربت آلبالورو ازدستش گرفتم وگفتم :هیچی چرت وپرت زیاد میگفت ..بدم میاد ازش ..دوست دارم زهرم رو روی زندگیش بریزیم ...یعنی ازکجا میدونست که طاها منو زده ؟؟..نذاشتم اطرافیان بدونند ...وای سارا اگه بازم چرت وپرت به طاها بگه چیکار کنم .... سارا همین طور که شال نارنجی رنگش رو درمیاورد گفت :نه چیزی نمیگه ...اگر هم بگه ..تو با طاها مگه صحبت نکردی دررابطه بااین موضوع ... به عکس باباخیره شدم وگفتم :چرا ..یعنی براش یک چیزای گفتم ..هرزمان خواستم باهاش حرف بزنم نمی گذاشت که حرف زیاد بزنم ...مامان شهره کجاست ؟؟.. سارا همین طور که بلند میشد گفت :بازم کزکرده داخل اتاقش ... بلندشدم ..برم باال ..بهتربود با طاها تماس بگیرم وبگم وسایلمون روبیارن هرچه زودتر... روتختی عروسکیم رو مرتب کردم ودراز کشیدم ..همین طور که بانرمه انگشتم رو قاب عکس بابادست میکشیدم شماره اش رو گرفتم ... صداش پیچید که گفت :بله خانومم ... لبخندی زدم وگفتم :به سالم مهندس جیگولی ..خسته نباشی... خندید وگفت :سالم ماه بانو ..االن جیگولی رو بامن بودی ؟؟..جیگولی؟؟... خندیدم وگفتم :خب مگه چیه ؟؟...اصال باپسر سرکوچه بودم ... صداش یکم جدی شد وگفت :غلط اضافیه ...پسر سرکوچه کدوم خریه؟ ...بذار ظهر بیام ...میکشمت از خنده ... خندیدم وگفتم :خب ..کی وسایل رومیاری ؟؟... مکثی کرد وگفت :یک لحظه گوشی....صداش آمد که گفت :محمد آقا مگه نگفتم این سیمان وآجرهارو اونور بگو خالی کنند ...خب برادر من االن که میان بازید باز میگن امنیت اینجا واسه کارگرا مشکل داره خدا تومن جریمه میشیم ..بگو همه بیان ببرن اون طرف اینارو ...بعد با حرص نفسش رو فوت کرد ... خندید وگفتم :آخی حرص نخور ...سکته میکنی من بی شوهر میشم .... خندید وگفت :سپیده بعدا حرف بزنیم ..بخدا دارم ازدست همکارهای بابات دیونه میشم ....ازاون طرفم کلی ازکارا رو هوا مونده تو شیراز ..مگه سهام های شرکتمون رو تو شیراز بفروشم ...شرکت بابات رو اداره کنم ... سریع گفتم :هرجور خودت میدونی...هرکار که فکر میکنی بهتره انجام بده که زیاد خودت اذیت نشی ..تا ظهر خداحافظ..مواظب خودتم .باش.. آجری..سیمانی ...چیزی نخوره بهت ..نکه ... باز خندید وگفت :سپیده دفعه قبلی یک اتفاق بود ..باشه چشم خداحافظ... گوشی رو قطع کردم ...یعنی مگه چی شده بود که گفته بود چقدر بابام رومیشناسم ..خب ....اَه سپیده دیونه نشو ..پسره روان پریش یک چیزی گفت حاال ..توچرا گیر میدی ....خب اگه ....مرض اگه غلطی زدم که در اتاق باز شد ...ونغمه دختر خاله ام ..با لبخن نمایشی وارد شد وگفت :اجازه بیام داخل ... رو تخت نشستم ودستی تو موهام کشیدم وگفتم :بفرمایید ...چطوری ؟خوبی؟... روتخت کنارم نشست وگفت :مرسی ....آمدم دنبال تو وسارا بریم بیرون ...میایی؟...... ابروی دادم باال ...از کی تاحاال دختر خاله ما انقدر مهربون شده بود .. .مشت زد تو بازوم وگفت :دیونه هنوز به اون قهر وآشتی هافکر میکنی؟؟..پاشو بریم .. دستی به بازوم کشیدم وگفتم :ماشااهلل ضرب دست ..کبود شدکه ..یواش خواهر جان ... خندید وگفت :اوخی چه ناز نازی .. با اخم گفتم :حیف که نمیرم کالس کاراته مثل شما بعد از دستی واسه این که حرص خودم بخوابه ..به شوخی به طرف بزنم وبعد بگم اوخی چه ناز نازی ... خندید وگفت :نمیایی تا با سارا برم من ... دوباره دراز کشیدم وگفتم :نه تو برو با سارا ...خاله آمده؟؟.. با سویچش بازی کرد وگفت :اهوم ..مامان پیش خاله شهره است ..میگم ..شنیده بودم با طاها مشکل داری ..میخواستی جدا بشی ..االن چی شد؟؟.. به توچه که چی شد ...اصال کیه که خبر رسانی کرده فامیل رو اَه که ازاین فامیل ما خدا نکنه ..یک چیزی بشه ..همه عالم وآدم میفهمن ...آیی که چقدر دوست دارم بفهمم کیه که خبر رسونی کرده .. درجوابش گفتم :نه من وطاها مشکلی نداریم ...بی زحمت خواستی بری در رو ببند ..میخوام بخوابم ... بدون حرف پاشد رفت بیرون ..چقدر من ازاین آدم متنفرم خدا ..با صد قلم آرایش زننده وفیس وافاده ای ..یعنی همه دختر خاله دارن مام دختر خاله داریم ...ببین کار به کجا رسیده کسی که ۴۹
حسرت زندگی منو داشت ..با خوش حالی اینجوری میگه ..ای که افشین خدا ازت نگذره شدم انگشت نمایی فامیل مشت زدم رو تخت وگفت :طاها اااا همش تقصیر توئه که همه نیش وکنایه میزنند...اعتماد نداری لعنتی ... عکس بابارو بغل کردم ونفهمیدم کی خوابم برد .... با خالی شدن آب یخ رو صورتم از خواب پریدم ...طاها داشت میخندید وکرواتش رو باز میکرد ... بی خیال دوباره یک خمیازه کشیدم وکش وقوسی دادم به خودم ودوباره ولو شدم رو تخت ...که دوید سمتم وگفت :بجون خودم نوبت منه ...سالم عرض شد .... به قیافه خنده داروخسته اش خندیدم وگفتم :باشه ..چرا همچین میکنی هرکی ندونه انگار چی شده ... خندید وگفت :چی شده ؟... هلش داد رو تخت وگفتم :خاک توسر همیشه منحرفت ..بی تربیت ...نگران بچه های آینده مون هستم چی بشن با وجود پدر بیتربیتی مثل تو ..پوف.... خندید وگفت :تو ذهت منحرفه به من چه .. چشمام رو ریز کردم ونگاهش کردم که خندید وگفت :نه حاال که بیشتر فکر میکنم ..تو درست حدس زدی و.. همچین بامزه حرف میزد که غش غش خندیدم ..یه یاد صبح افتادم وکرواتش رو گرفتم وگفتم :یاال بگو بقیه از کجا میدونند که من تو مشکالتی داشتیم .. گره کرواتش رو باز کرد وگفت :بقیه میدونند ؟؟.. باحرص گفتم :طاها مسخره بازی درنیار ... با اخم گفت :سپیده خوت میدونی خوشم نمیاد کسی سردربیاره از مشکالتمون ...وخودت هم خوب میدونی که من حرفی نمیزنم ..شاید سارا گفته ... من:نخیرم از سارا مطمئمنم ..امروز نغمه با خوش حالی داشت میپرسید من وتو چه مشکلی داریم وفضولی میکرد ۵۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بنای حرم عدل و امان را بانی وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ 🏴 (ع)🥀 🏴 .🥀🍃
2_1152921504633285856.mp3
8.6M
🔳 (ع) 🌴از تو نمانده غیر از عبایی در کنج زندان 🌴وای از تن نحیف و امان از این چشم گریان 🎤 👌بسیار دلنشین .🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯از این زندان به آن زندان 🖤خاک زندان سجده گاهت بوده است 🕯عالمی مست نگاهت بوده است 🖤ای امام هفتم ما شیعیان 🕯آسمان هم خاک راهت بوده است 🏴شهادت مظلومانه 🕯هفتمین ستاره درخشان 🖤آسمان ولایت و امامت 🕯باب الحوائج امام موسی بن جعفر (ع) بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد🏴 .🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🌺 رهبر معظم انقلاب(۱۸ دی ۱۳۹۸): ✅ امروز در مقابل آنچه سرمنشا آن شد و برای کشور و منطقه به وجود آورد در مقابل او من تعظیم میکنم 🌺 رهبر معظم انقلاب(۲۶ بهمن ۱۴۰۱): ✅ به ملت ایران به خاطر این حرکت ارزشمندی که در ۲۲ بهمن نشان دادن اظهار تعظیم میکنم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ‍ 🔴چرا نماز شب این همه اهمیت دارد؟ ✍به دلیل اینکه نماز شب بیش از سایر نمازها دارای اخلاص است اثرات معنوی بسیاری برای اقامه کننده آن دارد. 🌷 خداوند در قرآن می فرماید: وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ یعنی ای بندگان من در دل شب بیدار شده و طلب استغفار کنید. 👈 باید ما بندگان رابطه فراوانی با خدا داشته باشیم و هیچگاه خدا را فراموش نکنیم که یاد خدا در همه حال و هر زمان نیکوست. 👈 هرگاه انسان پس از خواب بیدار شد باید خدا را شکر کند زیرا نعمت حیات مجددا به او اعطا شده است. هیچ وقتی را نداریم که آدم بخواهد از خدا دور باشد. 👈 اما بهترین اوقات برای راز و نیاز با خدا بعد از نیمه شب می باشد همچنان که قرآن فرموده است مومنان کسانی هستند که در سحر و میانه شب از خواب بیدار می شوند و از خدا طلب استغفار می کنند. یکی از نشانه های مومنان طبق روایات طلب استغفار در دل شب است. 👈 فلسفه اهمیت نماز شب این است که ریا و خودنمایی ندارد چرا که ممکن است فردی نمازهای یومیه را برای خودنمایی در برابر دیگران اقامه کند اما نماز شب زمانی اقامه می شود که همه خواب هستند. 👈 وقت نماز شب زمانی است که کمتر کسی متوجه انسان است لذا نماز شب مصداق خالصاً لوجه اللّه و قربت الی الله است. 👈 خصوصیت این نماز این است که فرد در دل شب در حالی که دیگران خواب هستند بیدار شده، وضو گرفته، خدا را مناجات کرده، گناهان خود را برشمرده و ضمن گریه از خدا طلب توبه و رهایی از آتش جهنم می کند. 👈مشخص شد که اهمیت فلسفه نماز شب در این است که فرد به دور از ریا و خودنمایی و در نهایت اخلاص از خدا طلب استغفار می کند. ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊امیدوارم🙏 ✨در این شب شهادت 🥀امام کاظم(ع) 🕊صدای همه ی دردمندان ✨آرزوی همه آرزومندان 🥀نیاز همه نیازمندان 🕊روی بال فرشته ها ✨به عرش خدا برسہ و 🥀همه به آرزوهاشون برسن شبتون آروم و در پناه خدا 🌸 .🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸مهـربان خدای من ✨با توکل به نام اعظمت 🌸روزمان را آغاز می کنیم ✨امیـد که در پایان روز 🌸لبخنـد رضایتت را ✨ نظاره گر باشـم... 🌸روزتون پراز لطف و کرم خدا 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🌸🍃
سـ❄️ـلام شهادت امام موسی کاظم تسلیت🏴 🗓 امروز  پنجشنبه ☀️  ٢٧   بهمن   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ٢۵   رجب   ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٦    فوریه   ٢٠٢٣    ميلادی 🌸🍃
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا🙏 در آخرین روز هـفته 🌷 دل های غمگین را شاد🌷 گرفتاری ها را رفع و حاجتها را روا و دعاها رامستجاب گردان ای مهربان تمام مریض ها را شفای عاجل عنایت بفرما🌷🙏 آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار 🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🚩 شهادت هفتمین پیشوای شیعیان باب‌الحوائج سلام‌الله‌علیه را به پیشگاه عجل‌الله‌‌تعالی‌فرجه وهمه شیعیانشان تسلیت‌عرض‌می‌نماییم 🏴🚩 🌷🍃