🌸سحر پانزدهم....
و..... وعده دیدار رسید....
ســـلام مادر!
برای عرض تبــــریک آمده ام!
قدم نو رسیــــده ات، مبــــارک.
همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو، لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر، کشانده ام.
چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود....
و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن درب خانه ات....
هلال رمضان، به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود.
ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟
صدای نوزادت، خواب را از چشمان مان ربوده است.
نوازش های تو بر قنداقه مجتبی، قند در دلمان، می کند!
کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر
دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند.
آغوشت، مأمن بی همتای دربدری های من است،
کاش، لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی،
و هزاار بار، عاشقانه بنوازی ام؛ مادر
پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو...
من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام.
آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نَفْس تو را ، به یک جرعه سر بکشم.
مادر....
چــون دردانه ات، مرا نیز...بوسه باران می کنی؟
🍃🌺🌸🌺🍃
4_641838280626669031.mp3
5.19M
✨🍃🍂🌺
ا🍃🍂🌺
ا🍂🌺
ا🌺
📖 تلاوت روزانه یک جزء از قرآن کریم
به صورت تحدیر (تندخوانی)
🌟 جزء پانزدهم قرآن کریم 🌟
👤 #استاد_معتز_آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوفته کشک
مواد لازم:
۱-گوشت ۴۰۰ گرم
۲-برنج آبکش ۱ پ
۳-سبزی کوفته ۱ پ
۴-پیاز ۱ عدد
۵-نمک، فلفل، زردچوبه به میزان لازم
۶-پیاز داغ برای سرو ۳ ق.غ
سس کوفته
۱-پیاز ۱ عدد
۲-روغن ۲ ق.غ
۳-نعنا خشک ۱ ق.غ
۴-برنج آبکش ۲ ق.غ
۵-نمک، فلفل، زردچوبه به میزان لازم
۶-سیر ۲ حبه
۷-آب ۳ پ
۸-کشک ۲۳۰ گرم
۹-گردو ۴ عدد
نکته:
اگه با غذا ساز مایه کوفته رو درست میکنید احتیاج به ورز دادن نداره. ولی اگه بدون غذا ساز انجام میدید حتما ۱۰ دقیقه ورز بدید که کوفته انسجام داشته باشه و وا نره.
برای سس کوفته همون دو قاشق برنج کافیه و به اندازه کافی به غذا لعاب میده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🍳#کباب_مرغ🍢🍗
۷۰۰ گرم سینه مرغ
۳ قاشق غذاخوری روغن زیتون
۱ قاشق غذاخوری ماست
۱ قاشق چایخوری آویشن
۱ قاشق چایخوری فلفل سیاه
۱ قاشق چایخوری پاپریکا
۱ قاشق چایخوری پودر فلفل قرمز
۱ عدد پیاز رنده شده
۷_۸ عدد سیب زمینی
روغن مایع
برای سس :
۱ کاسه ماست
۱ حبه سیر رنده شده
نمک
برای روی آن:
۳ قاشق غذاخوری روغن زیتون
۱ قاشق چایخوری پاپریکا
۱ قاشق چایخوری پودر فلفل قرمز
💠انجام چه کارهایی علاوه بر اینکه باعث وجوب قضا می شوند کفاره نیز دارند؟
💐هرگاه در ماه مبارک رمضان کارهایی که روزه را باطل میکند(غیر از خواب جنب بدون انجام غسل که مسائل آن بیان شد.) از روی عمد و اختیار و بدون عذر شرعی انجام شود، علاوه بر اینکه روزه باطل میشود و قضا دارد، کفاره عمد نیز بر انسان واجب میشود، چه بداند کفاره دارد و چه نداند.
📚پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
💠در جایی که باید پی در پی روزه بگیرد، اگه در وسط یک روز را نگرفت، در چه صورتی باید از اول شروع کند و در چه صورتی باید ادامه دهد؟
🌼کسی که باید پیدرپی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یک روز، روزه نگیرد یا زمانی شروع کند که در بین آن به روزی برخورد کند که مانند عید قربان روزه آن حرام است و یا روزی باشد که روزه آن واجب است، مثلاً به روزی برسد که نذر کرده آن روز را روزه بگیرد، ایامی را که روزه گرفته، حساب نبوده و باید دوباره از ابتدا روزه بگیرد.
و اگر بین آن به واسطه عذری؛ مانند بیماری یا حیض، نتواند روزه بگیرد، بعد از برطرف شدن عذر میتواند بقیه روزهها را بگیرد و لازم نیست از ابتدا شروع کند.
📚پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
🌷۳چیزباعث میشه خدابه ماحکمت بدهد:
اخلاص،زهد،سکوت
🌷 پيامبر صلي الله عليه و آله:
🌷مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعينَ صَباحا، ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ؛
[نهج الفصاحه، ح 2836.]
🌷هر كس چهل روز ، اعمالش ،فقط به خاطر خداباشد،چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شود.
🍁امام صادق ع:
مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِی قَلْبِه وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ
کافی ج۲ ص ۱۲۸ وبحار ج۶۷ص۳۰۹
🍁امام صادق (ع) فرمودند:
هر كس دل به دنیانبندد، خداوند تعالى، حكمت و كاردانى را در قلب او قراردهد
و زبانش را به حكمت گويا سازد،
و از ضعفها دنیا خبرش سازد تا آنجا كه هم درد را بشناسد و هم درمان را بداند.
واو را سالم ازدنیا به بهشت ببرد
🌷امام رضا (علیه السلام)
اَلصَّمْتُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَلْحِكْمَةِ إِنَّ اَلصَّمْتَ يَكْسِبُ اَلْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ.
سكوت دري از درهاي حكمت است. همانا سكوت مهرآور است؛چرا كه بر هر نيكي رهنماست
تحف العقول ج ۲ ص ۴۴۲
🍃🌸🌺🌸🍃
پروانه های وصال
#ولایت 51 🔷 چرا امام ، تسهیل کننده مبارزه با هوای نفس هست؟ 👈 چون خوبه... زیباست...😌💞 تا حالا با ی
#ولایت 52
🌹 مثلاً شهید محمود غفاری از شاگردان آیت الله حق شناس بود.
اوایلش میگفت من میخوام بدنم بر نگرده. اما بعد گفته بود که اینجوری مادرم اذیت میشه...❤️
🔸میخوام بدنم 6 ماه بمونه بعد برگرده....
دقیقاً بدنش بعد از 6 ماه برگشت...🇮🇷🌷
💢 اونوقت امام حسین علیه السلام نمیدونست که شهید میشه؟!
یا طرف میگفت مگه امام علم غیب داره؟!😒
⛔️ واقعاً بعضیا آدم حسابی ندیدن. تا آدم حسابی ببینن میخوان یه عیبی روش بذارن!
👈 مثل ابلیس! تا آدم رو دید گفت اون از خاک هست و من از آتش هستم! 👿🔥
آهای ابلیس! خدا این آدم رو بر تو ترجیح داده. چرا نمیتونی ببینی؟ کور شدی؟😒
⭕️ آدمی که روحش مشکل داشته باشه، تا به اولیای الهی میرسه میخواد یه عیبی روش بذاره!
🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازیگوشی یک گربه در نماز جماعت یک مسجد در الجزایر
🔹بالا رفتن یک گربه از لباس امام جماعت یک مسجد در الجزایر در حین خواندن نماز سوژه کاربران فضای مجازی شد.
🔹به گفته رسانههای الجزایر، این اتفاق در حالی افتاده که نماز جماعت این مسجد به مناسبت ماه رمضان به صورت زنده از تلویزیون پخش میشده است
👨✈️
#رمان_جدید_به_نام _راننده_سرویس
دبیرستان دخترانه ی شهیددانش بخش-اول مهر حیاط پر از جمعیت بود.هنوز بچه ها به صف نشده بودند.برخی
روی زمین نشسته بودند و برخی دیگر به دنبال دوستان خود چشم میچرخاندند.سال اولی ها اکثرا تنها قدم میزدند یا
به دیوار تکیه داده بودند.واژه ی غلغله هم عاجز از توصیف این جمعیت بود.اما در گوشه ای دیگر از حیاط روبه روی
برد غلوه کن شده ی سبز رنگ که برگه های کالس بندی را در خود جا داده بود.چهار نفر بهت زده با مانتو و شلوار
طوسی تیره و مقنعه ی مشکی به ان خیره بودند.لبهایشان اویزان بود و چهره هایشان در هم...از سمت چپ به
راست:ترانه یوسفی دختری با قد متوسط،موهای فر طالیی که رنگ و مدلش همیشه زبانزد خاص و عام بود.با
چشمهایی نه چندان درشت،بینی قلمی و لبهایی نازک...اهی کشید.نفر دوم پریناز پارسا با قدی کمی کوتاهتر از ترانه
باموهای وز مشکی و چشمهایی سبز رنگ و پوستی گندمی به سنگ ریزه ی جلوی پایش ضربه ای زد و
گفت:اه...لعنتی...نفر سوم سحر کریمی درست هم قد پریناز با چشمهای ریز مشکی و صورت گرد و گونه های
خوش تراش و برجسته طبق عادت کوله اش را از این شانه به ان شانه کرد و با حرص گفت:اخرشم زهر خودشو
ریخت، عوضی عقده ای...و نفرچهارم شمیم دهکردی دختری نسبتا درشت که موهای *** مشکی اش را یک طرفه
روی چشمش ریخته بود تا افتادگی پلک چپش را بپوشاند. با چهره ای مهربان و خونگرم و لبهایی برجسته و چانه ای
خوش ترکیب...با دندانهایی سفید که پشت ارتودنسی مخفی بودند...لبخندی به دوستانش زد و دو چال روی گونه
هایش هویدا شد...با لحنی گرم گفت:اونقدراهم بد نیست....زنگ تفریح ها که باهمیم...نه؟ هر سه نگاهشان را از
برگه های کالس بندی گرفتند و به او خیره شدند و ترانه گفت:اره راست میگه خیلی هم بد نیست...دو به دو
باهمیم....زنگ تفریحم که ازمون نگرفتن....سحر لبخندی زد و گفت:این عقده ای فقط میخواد مارو حرص
بده...پریناز:غلط کرده بخواد مارو حرص بده....حرص چی؟کالسامونو جدا کنه....زنگ تفریح ها رو که ازمون
نگرفتن....خارج از مدرسه که نمیتونه جدامون کنه...میتونه؟ شمیم با همان لبخند دلنشینش گفت:اره.....دیگه
بیخیال.....داره میاد....خانم دلفان با لبخند مرموز سرتا پا مشکی درحالی که دستهایش را پشت کمرش قالب کرده
بود به سمت انها می امد.بچه ها سالم کردند و خانم دلفان سری تکان داد و نگاهی به سرتاپای انها انداخت و
گفت:دیگه امسال چهارنفر باهم نیستین اتیش بسوزونین...و خنده ی کریهی کرد و رو به ترانه گفت:یوسفی استین
کوتاه پوشیدی یا مانتو؟استیناتو بده پایین...و رو به شمیم:دهکردی موهاتو بده تو...از اول سال باید تذکر
بدم....نگاهی به مانتو تنگ پریناز کرد و چشمهایش را ریز کرد و گفت:باز تو مانتوتو تنگ کردی پارسا...پریناز:نه به
خدا خانم...از اول سایزش همین بود...دلفان:زنگ بعد بیا دفترم ببینم....و قدم زنان از انها دور شد.ترانه که استین
های مانتویش را جلو خانم دلفان پایین داده بود با رفتنش از فرصت استفاه کرد و مشغول تا زدن استین هایش
شد.شمیم هم غر غر کنان رو به سحر گفت:اینه اتو بده...اه ریده شد تو موهام....همان لحظه بلند گو اعالم کرد که
بچه به صف شوند.بعد از مراسم کسل کننده و تکراری صبحگاه و شنیدن همان سخنان تکراری از زبان مدیر و ناظم
و خواندن دعا و ارزوی موفقیت برای تازه واردین اول دبیرستان و اینکه همه سال خوبی را در کنار هم سپری کنند به
سمت کلاس ها حرکت کردند.مدرسه ی بزرگی بود.پنج طبقه که طبقه ی هم کف مربوط به دفتر مدیر و ناظمان و
معلم ها و ازمایشگاه تجربی و امور پرورشی همگی در انجا بود.هر طبقه هشت کلاس داشت.طبقه ی اول چهار کلاس
مربوط به اول دبیرستان بود و چهار کلاس ریاضی دوم دبیرستان...طبقه ی سوم چهار کلاس دوم تجربی و چهار
۱
پروانه های وصال
👨✈️ #رمان_جدید_به_نام _راننده_سرویس دبیرستان دخترانه ی شهیددانش بخش-اول مهر حیاط پر از جمعیت بود.ه
کلاس سوم ریاضی...طبقه ی چهارم چهار کلاس سوم تجربی ،دو کلاس پیش تجربی و دو کالس پیش
ریاضی...انسانی در هیچ مقطعی نداشت.در طبقه ی سوم سالنه سالنه به انتهای راهرو میرفتند....هیچ کدام حوصله ی
حرف زدن نداشتن...از اول راهنمایی با هم ودر یک کلاس همیشه در انتهای کلاس دو نیمکت اخر را قرق
میکردند...اما حالا...بعد از این همه سال...جدا شده بودند.با ناراحتی از هم خداحافظی کردند.ترانه و سحر هم کلاس
بودند و شمیم و پریناز باهم...ترانه با نگاهی به جمع کلاس متوجه شد که اکثرا از بچه های پارسال جمع خودشان
است وهمین حرصش را بیشتر از قبل میکرد.مثل همیشه به انتهای کلاس رفتند و ترانه هنوز ننشسته فریاد زد:بچه
ها میزا رو بدین جلو...کمرمون شکست....هدیه هم کلاسی پارسالش لبخندی زد و گفت:بذار برسی بعدا شروع
کن....بعد از امدن معلم اجبارا سکوت کردند...زنگ تفریح اول که به خاطر طوالنی بود صبحگاه پریده بود و زنگ
تفریح دوم هم انقدر کوتاه بود...اصلا نفهمیدند چطور گذشت...هنوز دمق بودند.زنگ اخر که خورد ترانه رو به سحر
گفت:این معلم شمیمون خیلی گنده ....بریم عوضش کنیم...سحر با پوزخند گفت:اره مثل پارسال مه فیزیک و عوض
کردی...ترانه دماغش را بالا داد و گفت:اگه پارسال شماها پشتم و خالی نمیکردین عوضش میکردم...سحر تو که
راست میگی...ترانه با حرص چشم غره ای رفت و گفت:دروغ میگم؟ سحر همانطور که د راینه خودش را ور انداز
میکرد لبخندی زد و گفت:نه...ترانه اینه را از دستش کشید و گفت:کی تو رو نگاه میکنه....اخه...و همانطور که
موهایش را درست میکرد گفت:راستی ازون جناب عاشق پیشه چه خبر....همسادتون؟ سحر نگاهش کرد و
گفت:همسادمونم هست...میاد میره....ترانه:اینقدر این پسره رو جز نده...گناه داره....سحر:ترانه سرکوچمونو دارن
خونه میسازن....یه چند تا کارگر افغنی داره...نمیدونی چقدر خوشگلن....موهاشون مثل تو طالییه..چشمای
عسلی...هیکالی چهارشونه...نمیدونی چه طوری فرقون به دست میدون....این ور و اون ور...اجر پرت میکنن...خیلی
نازن...بیا یکیشونو واسه تو بگیریم...و خودش پقی زد زیر خنده...ترانه لبخندی زد و گفت:تو این قحطی پسر...من
که از خدامم هست با یکی از همین خارجی ها عروسی کنم...تازه کلاسم داره....میگم شوووووورم...خارجیه....و هر
دو با صدای بلند خندیدند.شمیم و پریناز با هم وارد کلاس شدند و گفتند:چه خبره بگید ماهم بخندیم...سحر:ترانه
میخواد شوهر کنه..شمیم:جدی ترانه...مبارکه...حالا کی هست این مفلوک بدبخت؟ سحر:کارگرای
سرکوچمون...پریناز:اوخی کارگرای شهرداری....چه شغل شرافتمندانه ای...مبارکت باشه ترانه جون...دست راستت
روسر ما....ترانه لبخندی زد و دستش را با مالیمت روی سر پریناز و شمیم و سحر کشید و گفت:بریم گوسپندان
من...اقای نعمتی الان غذاتونو سرو میکنه...هر سه با صدای بلند خندیدند و ترانه گفت:به خدا علف زیر پاش سبز
شد....بریم دیگه....اه...و خودش زودتر از همه از کلاس خارج شد.همانطور که قدم زنان وارد حیاط میشدند.شمیم
گفت کاین معلم ادبیاتمون خیلی چسه...اه گند دماغ...کی میخواد اینو تا اخر سال تحمل کنه...سحر:بده ترانه واست
عوضش کنه...پریناز:چه کسی اونم ترانه...پارسال فیزیک و عوض کرد کافی بود....شما از این لطفا نکن ترانه
جون...ترانه که دستش را سایبان چشمش کرده بود تا افتاب اذیتش نکند گفت:پس ماشین اقای نعمتی کو؟
۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود:
✅مكارم اخلاق ده چيز است:
۱- راستگوئى
۲- نوميدى راستين از غير خدا
۳- بخشش به نيازمندان
۴- خوش خلقى
۵-پاداش در برابر خدمات ديگران
۶- پيوند و رفت و آمد با خويشاوندان
۷- حمايت از همسايه
۸-توجّه به حقوق دوستان
۹-مهمان نوازى
۱۰-و مهمترين اينها شرم و حياء است.
📚تاريخ يعقوبى، ج۲، ص۲۱۵
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این لحظات ملکوتی افطار
✨هدیه کنیم عشق و محبت
🌸را به عزیزان و دوستانمان
✨تا میتوانیم دلها را شاد کنیم
🌸با لبخندی
✨با کلامی زیبا
🌸با تقدیم شاخه گلی
✨با نگاهی از سر لطف
🌸با بخشیدن دیگران
طاعاتتون قبول و التمـاس دعـا🌹
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 طاعات و عباداتتون قبول 🌸
🌸🍃