حقوق بی بشر
گفته یارو! «وقت از نو دیدن است»
داده تکلیفی که وضعش روشن است!
می شود اوضاع حتما خوبتر
نانمان هم بعد از آن در روغن است!
با رسانه میدهد جولان الاغ!
جای افسارش ولی پیراهن است!
با همان اخبار جعلی شب به شب
حامی حق و حقوقات زن است!
کرده تلقین «حقتان از نفت کو؟!
دبه آوردی؟که وقت بردن است!»
گفته تنبان را بکش بالا پسر
گرچه تنبان شما مال من است!
پادشاه لُخت را تمجید کن!
هر کسی گفته حقیقت، کودن است!
از حقوق بی بشر تعریف کن
هی بگو حرفم دقیق و متقن است!
سگ بگردان در محل با افتخار
دست بیکاران وبال گردن است!
در حراجِ دل نترس از بی«رِلی»!
در «اینستا» صد هزاران مخزن است!
حتماً از وجدان خود عذری بخواه!
چون که فعلاً فصل خوشه چیدن است!
چشمایت را که شستی بعد از آن
خار اگر دیدی بگو که سوسن است!
روح خود را مفت ارزانی بکن
چون که عصر جلوۀ جسم و تن است!
میرسد هنگامۀ عریانیات!
هر که جز این گفته حتماً دشمن است!
بی گمان هرکس نخواهد غیر از این
قلب او از سنگ نه تیرآهن است!
#پروین_جاویدنیا
#طنز
@parvin_javidnia1359
وقتی مغزم بین ده ها سوال و تست نیاز به استراحت داره و گوشی هوشمند با آوردن این عکس از خاطراتِ گالری بر روی صفحه منو بهت زده میکنه...
ممنونم تکنولوژی!!!
پ.ن. سال ۶۳ من و بردارم
@parvin_javidnia1359
رونمایی از کتاب «شی رس خاتون»
سروده دکتر غلامرضا کافی
پردیس سینمایی امین تارخ
دوشنبه ۲۶ آذرماه ۱۴۰۳
خبرنامه شاعران 🔻
@parvin_javidnia1359
«شب چله»
پارسال هَمی موقوُ شبِ چِله چه صَفوی بود
بارون میومد جِلجِل و جُونم، چه هَووی بود
زیرِ کُرسی نِشسیم تا سحر، خوردیم و خوردیم
از جُکوی فاطی هِرته دادیم از خنده مُردیم!
یهی چَن روزی بیبیم به هَووی رفتنِ دکتر
جُل بود خونمون ریپَس میزد به جونمون غُر
گفتم به بَچا بازم بیوین نقشه بریزیم
دور از چیشِ آقا جون و بیبی و عَزیزیم
یِیهو نازی زَد بِشکن و گُف(ت) خودُم بَلاشم
نقطه ضَعفشِ میدونم و خودُم سِزاشم
یِیهو گُف: نَنه او خواسگارو پَس چیطو شد؟
ها نگفتی او مِگان سوارو پس چیطو شد؟
رنگ و روش پَرید بیبی و هِی نِگا به ما کِرد
چیش غُره به نازی رفت و هی نیگانیگا کِرد
آقا جون که حَواسش پیِ اخبار بود و نشنید
دیدم که عزیزی فهمید و زیر لُویی خندید
گفتم ها ننه؟ راس میگه نازی؟ بوگو خب زود
گُف نازی بیمیره لال بُوشو سِرتقِ نابود!
هیسی گُف عَزیزی، که زودی قائله خوابید
هَمو موقع آقام به سمت ما چرخید و پرسید:
دوست دارید که حافظ بوخونیم و فال بیگیریم؟
تقدیرمونو از غزلاش سوال بیگیریم؟
همه بله دادن غیرِ بیبی که رَف بخوابه
گُف قرصِ فشارو خورده و حالش خرابه!
بعدِ خوردنِ هندونه و گرفتنِ فال
شد نوبتِ قصههایی از سیاوش و زال
گفتم به نازی یواشکی: بیبی رو چِزوندیش؟
وُوی جلو بَچا یِهیبارَکی چِرو تو تَکوندیش؟
گُف هیچی نگو که خواسِگارو از اوناش بود
بیبیِ وَرپریده روش نشد که از خُداش بود!
وقتی آقا جون رَف بخوابه به نازی گفتم:
راس گفتی یا من اَنَک شدهی حرفای مُفتم
نازی گُف نه والُو دوروغُم بَری چیچیم بود
هَمو خواستگارِ مگان سوار بَری بیبیم بود
اومدم که پُشَم بالوی سرُم بیبیمو دیدم
خَم شد بیگیره گوشُمو یهو از جُو پریدم
گفتمش بیبی چِرو گوشُمو میخُووی بیگیری؟
گُف خُدات داده، چی پرسیدی؟ اِلُوی بیمیری!
گفتم به خدا نازی میگُف هِی از او حرفا
گُف اَلو بیگیره نازی و زبونِ حاشا
نازی زد به خواب خودشو هَمونجو زیرِ کرسی
بیبی هم پَرید رَف تو حیاط دنبالِ اُرسی
ترسیدم بیاد سراغمون، لامپو خوابوندم
خودُمَم زیرِ کرسی بغلِ نازی چَپوندم
فرداش پُشُدم رفتم و نون و آش خریدم
برگشتنی یه مگان سوار سرِ کوچه دیدم
از درِ خونمون بیبی اومد بیرون یواشی!
رَف سمتِ ماشین از اونورِ ستون یواشی!
وُوی خاک به سَرُم دوس پسرِ بیبیمو دیدم
از خجالتُم دُویدم و لوُمو گِزیدم!!
#پروین_جاویدنیا
#طنز
#شب_چله
خواسگار= خواستگار
لوُمو= لبم را
اَنک= مسخره
اَلو= آتش
@parvin_javidnia1359
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی
«طنز یلدایی»
امشب شب درازیست یلداست مثل اینکه!
تا صبح شادمانی برپاست مثل اینکه!
هنگام عصر رفتم بازار میوه_آجیل
دیدم کمی جلوتر دعواست مثل اینکه
جنجال بود و غوغا در صفِ بال و گردن!
گفتم دخالت من بیجاست مثل اینکه!
رفتم کمی جلوتر پسته که جای خود داشت
حتی خرید تخمه رویاست مثل اینکه!
آنجا انار قرمز دارد هزار ناز و
در بین میوهها هم والاست مثل اینکه!
در آن ته مغازه با هیبت عجیبی!
یک کوه هندوانه!🍉 پیداست مثل اینکه
یک دسته موز خوش رنگ 🍌 چشمک زد آن طرفتر!
دیدم که قیمتش وای بالاست مثل اینکه!
سیب گران 🍎 نشسته با پرتقال نافی 🍊
او صاحبِ عیار و فتواست مثل اینکه!
آن سو لبوی داغ و این سو کباب بره_
غارتگر و حبیب دلهاست مثل اینکه!
در این میانه دیدم یک بستهٔ نخودچی_
با جیبمان ایاق و با ماست مثل اینکه!
اینجور شد که یخ زد تا مغز استخوانم!
باید به خانه برگشت سرماست مثل اینکه!
پروین جاویدنیا
#طنز
«خداحافظی»
انگار خداحافظیات را نَشِنیدم
آن روز که تو رفتی و تا کوچه دویدم
این بار نشد بدرقه و کاسۀ آبی...
این بار ولی جای قدمهات چکیدم
آن روز که خندید نگاه تو به فردا
در چشم تو جز صدق و رضا هیچ ندیدم
تو رفتی و تب کرد تنِ پیچک و تا صبح
با هر نفسِ دخترمان سخت تپیدم
دم کرد دلم چایی و لبریزتر از پیش
بیقند تو را از سر شب تلخ چشیدم
رویای تو این بود... از آغاز پریدن
بی بال پریدم به تو اما نرسیدم
تو رفتی و لبخند نزد بعد تو خورشید
یک شهر نفهمید که بودی؛ چه کشیدم
برگرد که از نو بشناسند تو را آه
ای مرد سرافراز من ای عشقِ شهیدم
#پروین_جاویدنیا
#غزل
@parvin_javidnia1359
IMG_۲۰۲۴۱۲۲۲_۰۸۰۵۲۶.jpg
170.9K
نشریه قاصد امروز
صفحه شعر
با سرپرستی #پروین_جاویدنیا
با اشعاری از
#پروین_جاویدنیا
#زهرا_محمدی_صادق
#علی_فروزانفر
@parvin_javidnia1359
1_15816860443.pdf
3.37M
نشریه قاصد امروز
صفحه شعر
مندرج در صفحه ۷
@parvin_javidnia1359
گزارش تصویری از عصر شعر «نیشوخی»
با حضور استاد قاسم رفیعا
کتابخانه رئیسی اردکانی
۳ دی ماه ۱۴۰۳
#شیراز
#محفل_طنز_بیشوخی
کانال #پروین_جاویدنیا در ایتا🔻
@parvin_javidnia1359