eitaa logo
پیام کوثر
850 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
175 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣عواقب فریادزدن سرکودکان چیست❓ ❌کاهش اعتماد به نفس فریاد زدن والدین باعث پایین آمدن درکودکان میشه، که کودک انتخاب و اقدامات خودش را زیر سوال می برد، و در رفتار خود با اطمینان برخورد نمی کند، و همچنین می تواند منجر به اضطراب و نیاز مداوم به تأیید شدن توسط دیگران بشه. ❌پرخاشگری کودکان از والدین یاد می گیرند که فریاد بزنند و با همسالان و همه اطرافیان این الگو رو از خودشان نشان می دهند. ❌ترس کودکان وقتی سرشان فریاد می‌زنید سریع ساکت می شوند، این سکوت نشونه آرام شدن نیست، بلکه اونها ترسیدن و قادر به بیان احساسات خود نیستند. ❌آسیب روحی و جسمی تحقیقات نشون داده که ناتوانی جسمی ارتباط زیادی به دارد و به کودک استرس می دهد. ❌کاهش تاب آوری فریاد زدن بر سر کودک به کودک آموزش نمیدهد، بلکه آموزش میده که کم تمحل باشه و در برابر هرگونه ناکامی یا مسئله ای واکنش نشان دهد. ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ لفرج @payame_kosar
🚨برای سلامتی حاج خانم صلوات بفرستید! 💠 یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری می‌گوید: مقام معظم رهبری، احترام زیادی به خود می‌گذارند و این احترام، جواب سالها و همسرشان است. معظم له درباره همسرشان می‌فرماید: «ایشان حتی یک بار هم، از وضع سخت زندگی و هنگامی که در بسر می‌بردم، گله نکرده‌اند.» یک روز من بر سر سفره‌ای در کنار رهبر نشسته بودم. خانم ایشان، هنوز نیامده بودند. وقتی ایشان آمدند رهبر ما، با حالت شوخی و احترام فرمودند: «برای سلامتی صلوات بفرستید!» 📗 حکایت نامه‌ی سلاله زهرا (س)،ص ۱۰۸ ─═༅🍃🌹🍃༅═─ @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: مسئله زن در اسلام یکی از نقاط قوت اسلام است 🔹اسلام منطق محکم و قوی و پشتوانه عقلانی در همه بخش‌های مربوط به زن دارد. 🔹رهبر انقلاب پس از سخنان : از خانم که اینجا صحبت کردند، تشکر می‌کنم. ایشان شش شهیدند. سه پسرشان در یک حادثه، سه پسرشان در یک حادثه دیگر به شهادت رسیده و این مثل کوه کرده و مدت‌ها و سختی‌های فراوان را تحمل کرده است. ■@payame_kosar
🌷بِسْـمِـ الّلهِ النُّور 🍁رمان هیجانی و فانتزی 🌷 🍁قسمت شش ماه از روز خواستگاری میگذشت. کاسه ی صبرم لبریز شده بود.😒💓 اولین روز ترم جدید به محض تمام شدن کلاس از محمد خواستم درباره ی فاطمه صحبت کنیم. از دانشگاه خارج شدیم. گفتم : _ میدونم خواهرت همه حرفایی که روز خواستگاری بینمون رد و بدل شده رو بهت گفته.😕 پس حتما میدونی دلیل سکوتم توی این مدت چی بود. اگه حرفی نزدم یا سراغشو نگرفتم بخاطر این بود که خودش ازم خواست صبر کنم. ولی شش ماه گذشته! من یه جواب مشخص میخوام😐✋ + من احساساتت رو درک می کنم. ولی اگه فاطمه ازت خواسته کنی حتما داره. 😊الانم جوابی به من نداده تا بخوام از جانبش حرفی بزنم. _ من به هر زحمتی بود تمام سعی خودمو کردم توی این مدت دندون رو جگر بذارم. ولی صبر من دیگه تموم شده. 😕باید باهاش حرف بزنم. اجازه بده یه بار دیگه بیام و جوابمو بگیرم.☝️ با لبخند گفت : + آقا رضای گل، من خواهرمو میشناسم. اگه گفته صبر کنی بیخودی نگفته. ☺️تو که این همه موندی. بازم تحمل کن تا خودش جوابشو بهت بده. نگران نباش بالاخره تکلیفت معلوم میشه. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.😉 با نا امیدی نگاهش کردم و چیزی نگفتم. شاید فاطمه هم برای این همه مدت سکوت کردن داشت. اما انتظار کشیدن هم کار سختی بود.😔 چند روزی سعی کردم خودم را با حرف های محمد متقاعد کنم اما نتوانستم. روز جمعه با خودم گفتم سرزده به خانه شان می روم و جوابم را از فاطمه می گیرم. عصر لباس پوشیدم و راهی شدم... ماشین را پارک کردم. قفل ماشین خراب شده بود. چند دقیقه ای معطل شدم، بالاخره بعد از کلنجار رفتن در را قفل کردم. شاخه گلی😍🌹 که خریده بودم را از روی کاپوت برداشتم... هنوز وارد کوچه نشده بودم که دیدم یک پسر جوان😳 با گل و شیرینی💐🍰 همراه پدر و مادرش پشت در خانه منتظرند... دلم نمیخواست باور کنم او خواستگار فاطمه است. 😟😳اما از کت و شلوار و موهای آب و جارو کرده اش نمیتوانستم برداشت دیگری داشته باشم. 😑 دنیا روی سرم خراب شده بود. سر کوچه خشکم زد. از دور دیدم که محمد در را باز کرد و بعد از استقبال وارد خانه شدند. احساس می کردم در حقم نامردی شده. حس بدی بود. 😔 نمیخواستم باور کنم فاطمه بخاطر مرد دیگری سر کارم گذاشته. فاطمه که اهل این کارها نبود. بغضی گلویم را می فشرد.😢 سراغ ماشین رفتم و به زحمت در را باز کردم. اعصابم بهم ریخته بود. خودم را به خانه رساندم. بدون اینکه لباس هایم را عوض کنم سرم را توی بالشم فرو بردم. دلم به درد آمده بود. با یادآوری آنچه که دیده بودم بغضم شکست و یک دل سیر اشک ریختم.😭😣 از فردای آن روز با محمد سر سنگین شدم و رابطه ام را کم کردم... احساس می کردم از جانب کسی که این همه مدت بود فریب خورده ام.😞 نسبت به او دلسرد شده بودم. اواخر آبان ماه موعد آزمون ورودی دانشگاه مورد نظر بود اما تا دو سه هفته مانده به امتحان بی خبر بودم. نمیدانستم تمام این مدت پدرم پیگیر بوده تا نیما کار بورسیه ام را درست کند.🙄 انگیزه هایم را از دست داده بودم.😞 ماندن و رفتن برایم فرقی نمی کرد.🙁 مدارکم را ارسال کردم و در آزمون ورودی شرکت کردم. حتی یک درصد هم احتمال قبول شدن نمیدادم اما در کمال ناباوری قبول شدم.😟 نزدیک بود مادرم بعد از فهمیدن خبر قبولی ام از شدت خوشحالی غش کند. حدود دو ماه مهلت داشتم تا کارها را انجام بدهم و پرونده ام را بفرستم. دانشگاه جدید از بهار آغاز می شد و من حداقل چند هفته زودتر باید می رفتم. در طول این مدت مادر حسابی به تکاپو افتاده بود تا قبل از رفتنم دختر قد بلند و چشم و ابرو مشکی مناسبی برایم پیدا کند...😕 ادامه دارد.... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 @payame_kosar
19.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸پیشرفت معنوی در تحمل سختی های زندگی اجر صبر بر همسر 🪴@payableme_kosar
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز صبوری حضرت زینب (سلام الله علیها)🌹 🎙 حجت الاسلام ولیخانی سلام الله علیها 🪴@payame_kosar