eitaa logo
پیام کوثر
865 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
186 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐️🌱 آرزوهــای‌زیــادی‌دردلــم‌‌دارم‌‌ولــی ‌دیدن‌کربُبلایت‌ازهمه‌واجب‌تراست‌ ♥️ 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ @payame_kosar
🔴 خدا رحمت کند آقای مشکینی را انتخابات را تشبیه می کرد به و می فرمود: ✅صحنه انتخابات است. ☑️کسی که در انتخابات شرکت نمی کند گویا دارد یزید را می کند. ☑️کسی که در شرکت می کند ولی رای سفید می دهد انگار در کربلا است ولی کاری نمی کند و هدفی ندارد تیر به سوی هدف خاصی نمی اندازد ☑️کسی که به غیر صالح رأی می دهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر می زند. ☑️کسی که می گردد و اصلح را انتخاب می کند گویا دارد از امام حسین دفاع می کند. 🌷رأی مسئولیت آور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.🙏 _____🍃🇮🇷🌹 @payame_kosar
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️∥•سجده بر تربت اعلای تو در وقت نماز حجم دلتنگی من را به شما کم کرده•∥❤️ 🏴@payame_kosar
🌹السلام علیک یا حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)🌹 🥀 برات کرب و بلایم به دست عباس است ... 🥀 دوباره ملتمس دامن علمدارم ... التماس دعا ❤️ ╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮ ‌    @payame_kosar ╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘گریه کردن جغد برای علیه السلام 🦋 🦋 🦋 🦋@payame_kosar🦋 🦋 🦋 🦋
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️∥•سجده بر تربت اعلای تو در وقت نماز حجم دلتنگی من را به شما کم کرده•∥❤️ 🪴@payame_kosar
دلتنگی ما بهر حرم هر شب جمعه یک رسم قدیمیست،به ما ارث رسیده... 🌹🍃@payame_kosar🍃🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️∥•سجده بر تربت اعلای تو در وقت نماز حجم دلتنگی من را به شما کم کرده•∥❤️ @payame_kosar
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ پارت15 صدرا فکر کرد : "معصومه هم اینقدر بی‌تابی کرد؟ اگر خودش بمیرد، رویا هم اینگونه بیتابی میکند؟ رها چه؟ رها برایش اشک میریزد؟ یا از آزادی‌اش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟" نگاهش روی تابلوی «وَ إِن‌ یَکاد» خانه ماند، خانه‌ای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیده‌اند... صدرا قصد رفتن کرده بود. با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند. رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. این‌همه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقه‌ای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود. _پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره. دل رها در سینه‌اش فرو ریخت؛ حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند! وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد: _من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شماره‌ی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟ لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد. _چشم حتما... شماره‌اش را گرفت و در گوشی‌اش ذخیره کرد. صدرا رفت... رها ماند و آیه‌ی شکسته‌ی حاج علی. رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیه‌ی این روزها به خودش بی‌اعتناست. میدانست آیه‌ی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیه‌ی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهایی‌های آیه‌اش میسوخت. با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد آیه در پیچ و تاب مردش بود.... کجایی مرد روزهای تنهایی‌ام؟ کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالی‌اش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری. سخت بود سختی روزگار او. سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود و شدن. جواب مادرشوهرش را چه میداد؟ 💭به یاد آورد آن روز را: فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو! 🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم! دل در سینه‌ی آیه بی‌قراری میکرد. دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای می‌جنگید. مردش گفته بود اگر در بودی چه میکردی؟ جزو بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست. حال چه میگوید مرد من؟ من شوم؟ من پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟ زیر لب زمزمه کرد:‌ " یا زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)..." مردش زمزمه‌اش را شنید. لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت. دست‌های لرزانش را مشت کرد؛ مردش خواست: _مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره! لبخند مردش عمیق‌تر شد "راضی شدی مرد من..!؟ " مادرشوهرش ابرو در هم کشید: _اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم. چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد! _مادرش چرا نیومده؟ حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد: _حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم. آیه آهی کشید. میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت : "طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!" -آیه! پدر صدایش میکرد. نگاهش را به پدر دوخت: +جانم؟ _تو از پسش بر میای! +برمیام؛ باید بربیام! _به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیه‌گاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره! +شما هم میگید دختره؟ _باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود. +بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه! _تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم! رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش! آیه لبخندی زد به دخترک شکسته‌ای که تازه سر پا شده بود. دختری که..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @payame_kosar ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبل مردن برسانید مرا پیش حسین تا نگویند که او لایق دیدار نشد... 🌹🍃@payame_kosar🍃🌹
✡️ شمر بن ذی‌الجوشن فرستادهٔ ویژهٔ یهود 1️⃣ را باید از نیروهای شام در کوفه و از سرسپردگان به‌شمار آورد. پس از آن‌که شمر با تعدادی از یارانش به سوی خیمه‌ها یورش برد، امام فریاد برداشت: 👈 «ای شیعیان خاندان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت باکی ندارید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید!» 2️⃣ شمر بعدها در توجیه تمامی رفتارهای کثیف خود، به قانون «مأمور و معذور بودن» استناد می‌کرد! با توجه به ماجرای به قدرت رسیدن شمر در ماجرای و نیز رفتارهای دَدمنشانه‌ی وی در ، تردیدی نمی‌ماند منظور وی از مأمور و معذور بودن، دستوری بوده که از در این زمینه داشته است. 3️⃣ یک نکتهٔ دیگر که شام بودن شمر را بیشتر تقویت و تثبیت می‌نماید، دقت در حضور شمر در بزنگاه‌های کربلا و نقاط ترحّم یا احترام‌آمیز آن است. نقش شمر در هرچه جنایت‌آمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر به‌فرد است. 4️⃣ از مجموع گزارش‌ها به‌دست می‌آید که شمر یک فرستادهٔ ویژه از سوی شام است. فرستاده‌ای با مأموریتی سرّی. این نقش ویژه آن‌چنان برجسته است که اهل بیت (ع) نیز از میان تمامی وحوش حاضر در کربلا، نگاه خاصی به شمر دارند. 5️⃣ طبق نقل تاریخ، شمر تنها کسی بود که در کوفه بر سر می‌گذاشت. در ماجرایی تاریخی آمده که انس بن مالک با دیدن جماعت طیلسان‌پوش در بصره، به یاد افتاد. 6️⃣ گذشته از این‌ها نام پدر شمر، است [که ظاهراً همانند نام خود او، نامی است] و ذی‌الجوشن تنها لقب اوست. بنابراین حتی می‌توان شمر را از ساکن کوفه به‌شمار آورد. ┅┅┅┅🍃🇵🇸❤🇮🇷🍃┅┅┅┅┄ @payame_kosar