eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢هنگامه پیکار یاران خدا آمد... 📽 فیلمی دیدنی و تماشایی از رزمندگان اسلام در عملیات غرورآفرین با نوحه ای بسیار حماسی و خاطره برانگیز با نوای گرم و دلنشین 🎙...هنگامه پیکار یاران خدا آمد جان به ره جانان مردانه فدا سازید قبر و حرم مولا از خصم رها سازید با رهبر خود ماوا، در کربلا سازید آغوش حسینی باز از بهر شما آمد از سنگرتان صوت و قرآن و دعا خیزد این راز و نیاز شب از صدق و صفا خیزد از رزم و جهادتان هنگامه به پا خیزد یا رب به شما هر دم تا عرش الا آمد در سجده بود اشک از چشم شما ریزان انوار الهی از رخسار شما تابان... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 نقل روایت فـــوق الـــعاده استاد عالی از امام محمد باقر (ع) درباره ایران و ظهور امام زمان (عج) 🤲 اللهم عجل لولیک فرج ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 اطلاعیه مهم و تصویری سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مبنی بر تماس‌های مشکوک برای دعوت به اغتشاشات و تخریب اموال عمومی از سوی سازمان تروریستی منافقین خلق گرفته می شود. ♦️در صورت مشاهده و یا اتفاق برای خودتان موضوع را سریعاً به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه ( ۱۱۴ ) اطلاع رسانی کنید . 🙏 هموطن گرامی ، بیاید آرامش و امنیت ایران اسلامی را قدر بداریم و نقشه و آرزوهای دشمن برای سوریه کردنش را نقش بر آب کنیم. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁 💢 📽 تماشای این موزیک ویدئوی طنز را که برای منافقین و رهبر توهم زده آن ساخته شده را از دست ندهید . 🎙 منافق دسته ، دسته ، منافق پیر و خسته تو آلبانی نشسته.... 👌 بسیار عالی و خنده دار ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مختار داره این ملک.... 📽 صحنه های دیدنی و حماسی از جنگ تن به تن لباس شخصی ها با اراذل و اوباش برعنداز در شهر سیاهکل شمال... 👌 سلام بر همت و غیرت شیران حیدر... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تنها گیرش آورده بودند... 📽 روایتی متفاوت و جانسوز از نحوه شکنجه و شهادت شهید آرمان علی وردی 😢 ۷۰ نفر مستقیم و غیرمستقیم در این جنایت دست داشتند 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ♦️ تصاویر این گزارش توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران تهران منتشر شده است. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
27.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 روایت پنجاه روز آزار 📽 مستندی جالب و دیدنی از پنجاه روز آشوب و اغتشاشات در شهرستان لاهیجان و دستگیری لیدرهای اصلی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آشوبگر بی وجدان 📽 اغتشاشگر بی‌رحمی که با زنجیر و چماق به سر ماموران مجروح می‌زد ، توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) دستگیر شد . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مزدوران موساد 📽 دستگیری اغتشاشگر مرتبط با سرویس های جاسوسی توسط سازمان اطلاعات سپاه ♦️ارتباط وقایع اخیر با فاجعه‌هایی که صهیونسیم پشت سر گذاشته...! ♦️سرباز گیری اسرائیل به راحتی آب خوردن.. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شبکه زنان 📽 عملیات رصد و شناسایی و دستگیری شبکه‌ای زنان در اغتشاشات تهران ♦️جرائم : هسته سازی و سازماندهی اغتشاشات ، تحریک عموم مردم با هدف ایجاد ناامنی در سطح شهر ، توزیع پول بین هسته های اغتشاشات ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 وقتی تو خواب میری تو گونی... 🎥 روایت دستگیری اغتشاشگری که مسجد و پایگاه بسیج را در اصفهان آتش زده بود : ...هنگام شب اقدام به آتش زدن پایگاه بسیج کردم ؛ صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم چند نفر بالای سرم ایستادند و من را به کلانتری بردند. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 آلبوم هم پایگاهی ها 📽 آلبوم تصاویری از صدها عکس زیبا و خاطره انگیز رزمندگان ، فرماندهان ، غواصان شهید پایگاه 21 شهید مطهری در دوران دفاع مقدس  🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی ♦️برای تماشا و دانلود این فیلم زیبا به کانال دل باخته در شبکه آپارات مراجعه فرمایید. 🌐 لینک دل باخته در آپارات 👇 https://www.aparat.com/v/omkqG 🙏 با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم. 🤲 اللهم صل علی محمد و آل محمد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 نماهنگ تازه‌ی از روایت رهبر انقلاب درباره کار بزرگ در برابر توطئه گسترده رژیم ایالات متحده در منطقه ♦️ شکست‌های پی‌ در پی آمریکا در منطقه اثر کار چه کسی بود؟ 🎙 رهبر معظم انقلاب : آمریکا قدرت مسلّط جهان بود ، ولی امروز نیست. آمریکا در منطقه شکست‌خورده است. شیطان بزرگ با آن‌همه تلاش، با آن‌همه وسوسه و دمدمه نتوانسته است به مقصودِ خود در این منطقه برسد. قهرمان این کار سلیمانی بود. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این نماهنگ زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 بر جمع شهیدان صلوات 📸 چه خون های پاکی پای نهال انقلاب اسلامی ریخته شد و چه جوانان برومندی از هستی خود گذشتند تا نهال انقلاب به درختی تنومند تبدیل شود. 🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی 🙏 با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم. 🤲 اللهم صل علی محمد و آل محمد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 کلیپ تصویری از عکس های زیبا و دیدنی غواصان شهید در عملیات عاشورایی 🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی 🎙لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار لای لای ای شهد شهادتدن ایچیب کامه چاتان لار لای لای اروند کنارینده قیزیل قانه باتانلار خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز یاخشی دونیانی آتیپ سیز 💔 سوم دی ماه سالروز عملیات عاشورایی گرامی باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 شنیدنی از شب خونین از زبان آزاده سرافراز ، بسیجی غواص : 💠 قسمت اول 🔸...اروند بوی خون و آتش گرفته بود ، گویی آن شب ، ماه سرخ ترین آوازش را در گوش اروند زمزمه می کرد . اروندی که همیشه کشتی های سرکش و سنگین ، مسافر امواجش بودند . حالا بچه های گردان حضرت ولیعصر (عج) را در خودش می پیچید و فرو می برد . عراقی ها درست لب ساحل نشسته بودند و دانه دانه بچه ها را رصد می کردند و می زدند ، انگار آنها آماده تر از ما برای عملیات آمده بودند . با دنیایی از تجهیزات ، اروند را برایمان به آتش کشیده بودند . مدتی زیر آب بودم ، خمپاره هایی که داخل آب می افتادند ، آن قدر تعدادشان زیاد بود که گرمای خفه کننده ای اطرافم را فرا گرفته بود . از شدت فشار حاصل از انفجار ، داخل آب بالا و پائین می رفتم و توازنم به هم می خورد . زنده ماندنم در آن شرایط عجیب تر بود ، سرم را که از آب بیرون می آوردم ، سرخی اروند بیشتر از داخل آب دلم را می سوزاند . به هر زحمتی بود خودم را کنار ساحل جزیره ماهی رساندم ، مسعود حسنی هم آنجا بود ، کلاه کاموایی سیاه رنگش روی سرش بود ، هنوز با مواضع تعیین شده مان دو کیلومتر فاصله داشتیم ، اطراف را نگاه کردم تا ببینم باز هم از بچه ها کسی را می بینم . ارتباط ما با بچه های خط قطع شده بود . شدت آتش دشمن روی اروند بقدری زیاد بود که بعید می دیدم کسی بتواند رد شود . باید از همانجا از آب بیرون می آمدیم و منطقه را برای دشمن ناامن می کردیم تا شاید راهی برای ورود بچه ها باز شود . نظر مسعود را پرسیدم . نگاهش روی اروند بال و بال می زد . پلک هایش انگار هزار کبوتر عاشق شده بودند و در میان خون و آتش می سوختند . زلال چشمانش در سرخی اروند در تقلایی سرخ ، زخم هزار آرزوی سوخته می شد و بر قلبم فرود می آمد . با استیصال پرسیدم ، چکار کنیم مسعود !؟ نگاهش را از اروند گرفت و با اشاره به جزیره گفت : نمی دانم . مات و متحیر بودیم . عراقی ها هنوز متوجه ما نشده بودند . ما تنگه ام الرصاص و جزیره بوارین را رد کرده بودیم و رسیده بودیم به جایی که اروند باز می شد . فاصله دو ساحل بیش از هزار متر بود . کنار سیم خاردار بودیم که دیدم میکائیل علیجانی و محمد رستگار هم به سمت ما می آیند . از دیدن آنها خوشحال شدم . چه جذابیتی داشت محمد رستگار . نامش برازنده چهره و اخلاقش بود . آنها ما را از دور دیده بودند و به سمت ما می آمدند . با دیدن آنها دل مان قرص تر شد و امیدوار شدیم که بچه های زیادی از آتش عراق گذشته باشند . تصمیم گرفتیم به ساحل بزنیم و آنجا را پاک سازی کنیم . نزدیک ساحل تیرباری بود و مدام به اروند تیراندازی می کرد ، ولی ما را نمی دیدند . ما چند متر بیشتر با آنها فاصله نداشتیم ، اسلحه من نارنجک تخم مرغی بود ، آن را در آوردم ، گلوله اش را انداختم و شلیک کردم و بلافاصله سرمان را زیر آب بردیم . وقتی سرم را از آب بیرون آوردم ، دیدم چند عراقی فرار می کنند . پشت تیربار خالی شده بود و می توانستیم از آب بالا بیاییم . چند لحظه بعد تیربار دوباره شلیک کرد . مسعود حسنی گفت : جواد اسلحه ات را به من بده و خیلی سریع اسلحه مرا گرفت ، می خواست تیربار عراقی را بزند ، من دیدم نوک تیربار چرخید به سمت ما و روی آب شلیک کرد . دستم را روی شانه مسعود گذاشتم و در حالی که او را به داخل آب هل می دادم ، گفتم برو پایین و خودم را هم زیر آب کشیدم . کمی بعد از آب بیرون آمدم . مسعود سنگین شده بود . صورتش تیر خورده بود و خونش داخل آب پخش می شد . هزار ناله و بغض را در گلویم خفه کردم و لباس مسعود را به سیم خاردار متصل کردم تا آب پیکر او را نبرد و بچه های ساحل شکن که رسیدند او را به عقب برگرداند... 💠 📕 برداشت از کتاب نوشته سرکار خانم ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 کناره رودخانه ، دقایقی مانده به آغاز عملیات عاشورایی ، آماده شدن غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر عج برای زدن به آب خروشان اروندرود و حرکت بسوی خطوط پدافندی عراقی ها 🎙 : بگذار اغيار هرگز در نيابند که اين قلب های ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و سر ما در هوای کدامین یار ، خود را از پا نمی شناسد. بگذار اغيار هرگز در نیابند... چه روزگار شگفتی ! 😔 یاد باد آن روزگاران یاد باد ⭕️ لازم به ذکر است که بسیاری از عزیزان حاضر در این فیلم در عملیات های عاشورایی به درجه والای شهادت نائل آمدند که پیکر بعضی هایشان هنوز یافت نشده و همچنان از نظرها پنهان می باشد . 🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 شنیدنی از شب خونین از زبان آزاده سرافراز ، بسیجی غواص : 💠 قسمت دوم 🔸... هرچه گشتم اسلحه ام را پیدا نکردم ، مرتضی مرزپور و یاسین عظیم زاده هم رسیدند . وقت داشت می‌گذشت . ما باید هر چه زودتر معبر می زدیم و راهی برای عبور قایق هایمان باز می کردیم . ما درست کنار دم جزیره ماهی بودیم . از آنجا قایق های ما که در آتش می سوختند ، دیده می شدند . جنس قایق ها فایبرگلاس بود ، باک بنزینش که آتش می گرفت ، داخل آب مچاله می شد و می سوخت . با دیدن این صحنه ها قلبم به درد می آمد . همین طور بچه ها داشتند شهید می شدند . باید از روی سیم خاردار ها می گذشتیم . تا آب اروند به خاطر مد بالا بود، سیم خاردار های حلقوی زیر آب بودند . چندبار لباس بچه ها به آنها گیر کرد و به زحمت خودشان را از سیم خاردار ها رها کردند . موکت بری همراه من بود ، مجبور شدم قسمت هایی از لباس غواصی ام را ببرم و از سیم های خاردار بگذرم . اروند آرام آرام در خود فرو می نشست و سیم های حلقوی تن خاردار شأن را از آب بیرون می کشیدند و به پر و بالمان می پیچیدند . از چهل نفر ستون اول فقط هفت نفر از آب بیرون آمده بودیم . مسعود هم شهید شد و ماندیم شش نفر . پیکر مسعود حسنی را لب ساحل جا گذاشتیم و وارد جزیره شدیم . خیلی زود با عراقی ها درگیر شدیم و چند سنگر و کلی تجهیزات به دست ما افتاد . مهمات زیادی داخل سنگرها بود . جعبه های پر از مهمات و گلوله خمپاره . در آن چند سنگر به اندازه کل گروهان ما مهمات بود . عراقی ها کاملاً از آمدن ما اطلاع داشتند و منتظر ما بودند .‌ عملیات ما احتمالا لو رفته بود . عملیاتی که فرماندهان ما امید زیادی به موفقیت آن داشتند . خودمان را با مهمات عراقی ها تجهیز کردیم . آنجا یک سنگر خمپاره بود که کنارش یک سنگر دوتخته برای استراحت قرار داشت . حدود بیست متر آنطرف تر ، یک سنگر مهمات کوچک بود . سنگر تیرباری هم درست رو به رویمان بود . از آن سنگر به چند قایق ما تیرانداختند و آن ها را سوزاندند و غرق کردند . هنوز آن عراقی که داخل سنگر تیربار بود ، سنگر را خالی نکرده بود . افسر عراقی هر چند دقیقه بالا می آمد و شلیک می کرد . تمام تیرهایش به هدف می نشست . میکائیل یک آر پی جی برداشت تا او را بزند . دسته آر پی جی بقدری داغ بود که دستش سوخت . گلوله آر پی جی از بالای سر عراقی گذشت . میکائیل دست بردار نشد و دوباره نشانه گرفت و تیربار را زد . هنوز پنج دقیقه نگذشت که تیربار دیگری به جایش گذاشتند . سید طاها جنتی که اردبیلی بود ، خیلی عصبانی شد . گلوله ضدنفر را داخل آر پی جی انداخت و رفت بالای سنگر مشرف به سنگر تیربار و آنجا را زد . چند عراقی که آنجا بودند همگی کشته شدند . اما هنوز تیربارهای دیگری در اطراف ساحل بودند که قایق ها را می زدند . خمپاره ها مثل نقل و نبات روی قایق ها می باریدند .‌قایق های ساحل شکن ما مانند عروسی در میان باران گلوله تیربارها می چرخیدند و آتش می گرفتند و در دل اروند فرو می رفتند . تعداد ما خیلی کم بود . هرچه می زدیم ، عراقی ها خیلی زود یکی دیگر را به جایش می گذاشتند . مرتضی مرزپور و فریدون الیاسی و یاسین عظیم زاده هم زخمی شده بودند . ران پای یاسین متلاشی شده بود . هر لحظه عراقی ها از داخل سنگر هایشان بیرون می آمدند و همه جا را به رگبار می بستند . درگیری ما بصورت تن به تن شده بود. گاهی هر دو طرف همدیگر را اشتباه می گرفتیم ، من و میکائیل و یکی از بچه های گردان که نامش را نمی دانستم ، مانده بودیم . یاسین را هم دیگر نمی دیدم . میکائیل داخل یک سنگر روباز بود. هر چند دقیقه یکبار ایفایی می آمد . ما نارنجک می انداختیم تا منطقه ناامن شود و نتوانند نیرو خالی کنند . یکدفعه دیدم حدوداً ده نفری به سمت ما می آیند . تیراندازی نمی کردند و نزدیک نیمه شب بود . فکر کردم ایرانی هستند. حرکتی نکردیم . میکائیل نارنجکی را برداشت ، اما قبل از اینکه پرتاب کند ، عراقی ها بالای سر ما ایستاده بودند . یکی از آنها که درجه داشت و بی‌سیمی هم به کمرش بود . دستش را روی شانه من گذاشت و به عربی چیزی گفت . نفسم به شماره افتاده بود . سرم را بالا آوردم و به چشم هایش نگاه کردم . یک لحظه سرخی اروند از خون دوستانم مقابل چشمم آمد ، تعداد شأن زیاد بود . یکدفعه گفتم (الله اکبر ) که عراقی اسلحه اش را گذاشت وسط پیشانیم... 💠 📕 برداشت از کتاب نوشته سرکار خانم ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از غواصان خط شکن ساعتی قبل از آغاز عملیات عاشورایی در کناره رودخانه اروندرود ♦️ غواصان دلاور گردان حضرت ولیعصر عج و گردان حبیب ابن مظاهر با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم به ضمیمه آهنگی زیبا و شنیدنی 🎙 لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار لای لای ای شهد شهادتدن ایچیب کامه چاتان لار لای لای اروند کنارینده قیزیل قانه باتانلار خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز یاخشی دونیانی آتیپ سیز 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔹 سالروز آغاز عملیات خونین گرامی باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 شنیدنی از شب خونین از زبان آزاده سرافراز ، بسیجی غواص : 💠 قسمت سوم 🔸... ترسی از مردن و شهادت نداشتم ، مسیری که در آن پا گذاشته بودم ، راه پیروزی یا شهادت بود و شهادت را تنها مقصد این راه می دیدم . زنده ماندن و اسارت برایم ننگ بود . حتی چشم هایم را هم نبسته بودم . عراقی ها میکائیل را نمی دیدند و او قدرت عمل بیشتری داشت . میکائیل به پهلوی عراقی شلیک کرد و آنها را به رگبار بست . عراقی ها در میان شلیک ما به اینطرف و آنطرف می افتادند و کشته می شدند . با کشته شدن آنها روحیه ما برای تصرف آنجا بالا رفت . چشم های میکائیل برق می زد .ما فهمیدیم که به یاری خدا سه نفری هم می توانیم با آنها بجنگیم و تلفات بگیریم . هنوز چند نفرشان پشت سنگر بودند . من ضامن نارنجکی را کشیدم و به طرفشان پرتاب کردم . آنها فرار کردند و چند دقیقه بعد سنگرهای خودشان را با آر پی جی 11 زدند . شدت انفجار خیلی بالا بود . آنها فکر می کردند تعداد ما زیاد است و داخل سنگرها هستیم . هر کدام یک طرف نگهبانی می دادیم . فقط من و میکائیل و یکی از بچه‌های گردان سالم بودیم که او را هم دیگر نمی دیدم . من و میکائیل تصمیم گرفتیم به هر قیمتی هست مقاومت کنیم تا در هر شرایطی آنجا که سرپل بقیه نیروهایمان بود را حفظ کنیم که یکدفعه انفجار شدیدی کنارمان اتفاق افتاد و چند ترکش به من اصابت کرد . من از ناحیه صورت، زانو ، مچ پا و پشتم زخمی شدم . ترکش به بینی و دهانم اصابت کرده بود و خون از سر و صورتم جاری بود. خونریزی مچ پایم بیشتر بود . به جستجوی میکائیل اطرافم را نگاه می کردم .شدت انفجار او را روی جعبه های مهمات پرتاب کرده بود. بی حرکت همانجا به روی شکم افتاده بود . یک لحظه زیر نور ماه دیدم که صورتش خونی ست ، آه از نهادم بلند شد . از درد به خود می پیچیدم . توان حرکت نداشتم . تمام بدنم می سوخت. فکر کردم میکائیل هم شهید شده است ، اما با صدای ناله اش فهمیدم هنوز زنده است . از درد سرش می نالید . به زحمت خودمان را داخل سنگر خمپاره رساندیم. مرتضی مرزپور و فریدون الیاسی هم آنجا بودند . از یاسین عظیم زاده هم خبری نبود . مرتضی مرزپور بچه مراغه بود. با لحن شیرین ترکی اش می نالید و می گفت : یاندیم... یاندیم... گلویش زخمی شده بود و صدایش از حنجره اش بیرون می آمد . فریدون الیاسی هم از ناحیه کتف و گردن زخمی شده بود . حال هر دو خیلی وخیم بود و خونریزی زیادی داشتند . میکائیل هم که چشم هایش هر لحظه بیشتر در تاریکی فرو می رفت و هر چند دقیقه از هوش می رفت . وضع بدی پیش آمده بود . ساعتم را نگاه کردم . دو بعد از نیمه شب بود . مرتضی ، فریدون ، میکائیل .. خودم هم که به این وضع بودم . یاسین را هم نمی دیدم ، آن پسری هم که نامش را نمی دانستم هم رفته بود . ساعتی به این وضعیت گذشت . امیدوار بودم بچه ها سر برسند و منطقه را بگیرند .‌ اما با وضعیت شب پیش اروند مگر کسی هم مانده بود ؟ آرزو می کردم فرماندهان متوجه وضعیت پیش آمده می شدند و جلوی حرکت بچه ها را می گرفتند . داخل یک سنگر خمپاره قرار گرفتیم . خونریزی پایم خیلی زیاد بود . پایم را روی جای بلندی قرار دادم تا کمتر خونریزی کند . ضامن نارنجکی را هم کشیدم و به حالت آماده در دستم نگه داشتم تا اگر عراقی ها دوباره سراغ مان آمدند به طرفشان پرتاب کنم . موج های سرخ اروند ، خمپاره هایی که بر سرمان آوار شده بود ، شهادت بهترین دوستانم ، وضعیت مان داخل سنگر ، لحظه های کش دار و تلخی که بر قلبم آوار شده بودند ، دلم داشت می ترکید ، حسین حبیبی که در بستر اروند فرو می رفت ، داود احمدی درست پشت سرم بود ، اما او را ندیدم ، شاید او هم .... چشم که باز کردم ، نارنجک بدون ضامن هنوز توی دستم بود . اگر موقعی که خواب بودم نارنجک از دستم می افتاد با آن همه گلوله خمپاره که در اطراف ما بود ، همگی پودر می شدیم ، اما خواست خدا بود که این اتفاق نیفتد . در تاریکی سنگر دستم را روی زمین کشیدم و یک سوزن خمپاره برداشتم و به محل ضامن نارنجک انداختم و آن را روی زمین گذاشتم . ساعتم را نگاه کردم ، چهار صبح بود . طعم خون تا گلویم رسیده بود . صدای ناله گاه و بیگاه دوستانم به من می فهماند هنوز زنده اند . از شدت درد و خونریزی دوباره چشم هایم بسته شدند . به علت خونریزی نمی توانستم چشم‌هایم را باز نگه دارم . در آن شرایط دشوار ، خواب و بیهوشی چه مرهم خوبی بودند برای دردها و آلام درونم . دردهایی که هر کدام به تنهایی کافی بود تا عنان از کف انسان رها کند... 💠 📕 برداشت از کتاب نوشته سرکار خانم ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab