eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
دل باخته
💢 #حماسه_بدر ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورا
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد #عملیات_بدر #رزمندگان_زنجان #شهیدان_زنجان #سرداران_شهید_زنجان
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری دیده نشده از محور عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق و جاده و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نوحه ای شنیدنی و به یاد ماندنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙فضای جبهه حق ، شورشی افکنده بر جانم مهیای جهادم ، عاشق دیدار جانانم به سوی گلشن حسینی می روم به فرمان امام خمینی می روم... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت چهاردهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌...هیچ شناختی از محیط حوضچه ها و اطراف آنها نداشتیم و اصلأ هم نمی دانستیم در داخل حوضچه بعدی چه چیزی انتظارمان را میکشد و با چه چیزی مواجه خواهیم شد . برای همین هم سردار زلفخانی اول خودشان در زیر بارانی از تیر و ترکش و موشک ، بی پروا و جسورانه بالای دیواره پایانی حوضچه می رفتند و از لبه حوضچه نگاهی به داخل حوضچه بعدی می انداختند و بعد از اطمینان یافتن از خالی و امن بودنش یک به یک پشت سر سردار وارد آن می شدیم . به انتهای حوضچه سوم رسیده و مثل دفعات قبل سردار زلفخانی برای شناسایی حوضچه بعدی از ديواره پایانی حوضچه بالا رفت و بی درنگ هم پائین برگشت و گفت : آماده درگیری شوید که داخل حوضچه پر از نیرو و نفرات است! با دستور سردار زلفخانی همگی از دیواره حوضچه بالا رفته و در لبه حوضچه موضع گرفته و آماده پرتاب نارنجک به داخل حوضچه چهارم شدیم ، خود ‌سردار هم نارنجکی آماده در دست گرفته و سينه خيز به سمت لبه حوضچه چهارم رفت و چند باری بلند رمز مبارک عمليات را فریاد زد و بلافاصله هم از داخل حوضچه صدایی بسيار نحیف و ضعيف نام مبارک یا زهرا ‌(س) را تکرار کرد‌. از خودی بودن نیروهای داخل حوضچه مطمئن شده و با غلاف کردن نارنجک ها ، شتابان وارد آن شدیم ، داخل حوضچه قیامتی خونین برپا بود ، حدود پنچاه یا شصت نفری از رزمندگان مخلص و دلاور لشگر ۸ نجف با پيکرهائی زخمی و خون آلوده در گوشه و کنارش آرمیده بودند ‌. اکثریت به شهادت رسیده و فقط چند نفری زنده بودند که آنان هم اوضاع خوبی نداشتند و بقدری خون از دست داده بودند که رنگ رخسارشان مثل برف سفید و سفید بود از شدت ضعف با سختی سخن می گفتند . از لب های ترک خورده و خشک شأن کاملاً معلوم بود که مدت زمان زیادی بود که آبی به لب هايشان نخورده بود . همه شهدا زخمی بودند و‌ از شدت خون ريزی به شهادت رسیده بودند ، اوضاع بسیار غریبی بود . بعضی ها در حالت سجده و بعضی دیگر در حال خواندن قرآن به دیدار معشوق شتافته بودند . چند نفری هم که هنوز زنده و نفس می کشیدند در حال راز و نيازی بسیار زیبا و عاشقانه با معشوق يگانه و ائمه اطهار بودند . حال و هوایی عجیب روحانی و معنويی فضای حوضچه را در برگرفته و چهره های نورانی و درخشان شهدا و مجروحان روشنای خاصی به آن میکده عاشقان پیر جماران بخشيده بود . حیران و سردرگم مشغول تماشای پیکرهای پاک شهدا بودم که یکی از عزیزان مجروح خیلی جانسوز و ضعیف صدایم زد و ازم آب خواست . تمام هیکل نازش غرقه در خاک و خون بود و لب های ترک خورده اش از شدت خشکی به هم چسبیده بود . قمقمه ها را هنگام عقب نشینی انداخته و هیچکدام آبی به همراه نداشتیم . اصلاً ندانستم که باید چه پاسخی بهش بدهم و در یک لحظه چنان در خود شکسته و شرمنده و خجالت زده شدم که ناخودآگاه ذهنم به دشت کرببلا سفر کرده و بیاد شرمندگی سقای با وفای دشت کربلا افتاده و اشک همچون باران از چشمانم باریدن گرفت . منطقه دیگر کاملاً روشن و خورشید در حال طلوع بود . به احتمال زیاد نیروهای پیاده و کماندوی عراقی تا حالا از کانال بدبو عبور کرده و به دنبال مان بودند . اصلاً زمان توقف نبود و باید سریعاً راه می افتادیم . سردار زلفخانی از عزیزان مجروح خواستند که کمک شأن کنیم تا بلند شوند و باهم به عقب برگردیم ، اما آن عاشقان صادق و تشنه لبان سیراب قبول نکرده و هیچکدام حاضر به تنها گذاشتن یاران خود در حوضچه نشدند و عاجزانه هم خواهش و تمنا کردند که آنان را بیخیال شده و به راه خود ادامه دهیم . درست در این زمان رزمنده ای که در لبه حوضچه نگهبانی می داد فریاد زد که نیروهای دشمن وارد حوضچه ها شدند . دیگه وقت رفتن بود و واسه همین هم برادر زلفخانی دست از اصرار برداشت و با گذاشتن تعدادی نارنجک دستی کنار دست عزیزان زخمی و با بوسيدن صورت خاکی و نورانی شأن از حوضچه خارج و به راه خود ادامه دادیم. با عبور سریع از چند حوضچه دیگر به نزدیکی های کانال خشک کشاورزی که شب گذشته از آنجا حمله را آغاز کرده بودیم رسیده و از داخل حوضچه ها خارج و وارد دشت مابین کانال بدبو و کانال خشک شدیم . سردار زلفخانی به همراه برادران احد اسکندری و مصطفی جلدی و دوتا بیسیمچی از گروه جدا و برای بررسی اوضاع و احوال منطقه و یافتن و گردآوری باقی مانده نيروهای گردان به سمت جناح چپ میدان رفتند‌ و من و برادران خليل آهومند و فرامرز گنجی هم به راه خود ادامه داده و به سمت کانال خشک حرکت کردیم.... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت اول 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری از نبرد سنگین و تن به تن رزمندگان اسلام با مزدوران متجاوز بعثی عراق ‌و تانک های بیشمار آنان در محورهای عملیاتی شرق دجله عراق و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 : وقتی کسی از غیر خدا نترسد ، شجاعت او الهی است و ریشه در یقین دارد . شیطان از انسانی اینچنین است که وحشت دارد... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 👌 بسیار تماشایی و شنیدنی ، حتماً ببینید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت پانزدهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 🖌... دشت زیر آتش مستقیم تانک ها و نیروهای پیاده عراقی بود که در طول کانال بدبو به صف شده بودند . پيکرهای پاک شهدا و مجروحین در هر سمت و سوی میدان ديده می شد. اما آتش باران دشمن بقدری زیاد و پرحجم بود که یکسره از آسمان تیر و گلوله و ترکش می بارید و اجازه نزدیک شدن به آن عزیزان را نمی داد . دیگر فاصله ائی با کانال خشک نداشتیم و اطراف پر از پیکر غرقه به خون مجروحان بود که عاجزانه التماس می کردند که کمک شأن کنیم ، وضعیت بقدری خراب بود که سراسیمه از کنار چند رزمنده زخمی گذشته و به هیچ عنوان قادر به یاریشان نشدیم . نزدیکی های کانال بودیم که دیگر دلم راضی نشد از کنار ناله های جانسوز و دردناک همرزمان بی خیال عبور کنم ‌. قبضه آر پی جی را به برادر خلیل آهومند سپرده و شتابان مشغول انتقال پيکرهای زخم خورده یاران به داخل کانال خشک شدم . در زير بارانی از گلوله و ترکش و موشک ، سینه خیز و نیم خیز و کشان کشان اولین زخمی را به کانال رسانیده و به دنبال دومین مجروح رفتم . برادران آهومند و گنجی هم وارد کانال خشک شده و به سمت بالای کانال حرکت کردند .‌ با هر مشقتی بود تعدادی از رزمندگان مجروح را به کانال انتقال داده و بعدش سر و کله هلی‌کوپترهای عراقی بالای سر کانال پیدا شد و آتش مسلسل و راکت هایشان چنان زمین گیرم کرد که دیگر قادر به جابجایی مجروحین نشده و از ترس انفجارها و ترکش ها به سنگری در کانال خشک پناه بردم . شبی بسيار سخت و شکنجه آوری را پشت سر گذارده و اکنون با جسمی خسته و روحی پريشان و چشمانی خواب آلوده در کانالی ناشناس و غریب ، تک و تنها مانده بودم ‌. پشتم را به دیواره بتنی کانال تکیه داده و همانطور که داشتم به وقایع و اتفاقات دیشب فکر میکردم . نم نم و بی اختیار چشام بسته شد و اصلأ نفهمیدم کی خوابم برد. نمی دانم چقدر در خواب بودم ، اما با صدای پی در پی انفجار و افتادن یک ‌گونی پراز خاک بر سرم از خواب پریده و هراسان از لبه کانال مشغول وارسی اطراف شدم . لودرهای عراقی هنوز مشغول کار و پرکردن کانال بدبو بودند و خبری هم از آتش باری تانکها و تیراندازی نفرات دشمن نبود ، یک هواپیمای قدیمی ، مدل جنگ جهانی دوم ، بالای سر کانال با صدای قار قار اینطرف و آنطرف می رفت و در هر رفت و برگشت بصورت عجیبی در آسمان می ایستاد و سیلی از راکت را روانه کانال و اطرافش می کرد . ساعت هفت و نیم صبح را نشان می داد و آفتاب داغ جنوب منطقه را حسابی گرم و سوزان کرده بود ، تا آرام شدن اوضاع و رفتن هواپیما در سنگر پناه گرفته و بعد با احتیاط زدم بیرون تا به دنبال بقیه همرزمان بگردم ، صبح هنگام حمل مجروحان بقدری سراسیمه بودم که اصلاً توجه ای به داخل کانال نکرده و نمی دانستم چه اوضاعی داره و همین که از سنگر خارج شدم ، با صحنه ای مواجه شدم که واقعاً شوکه شده و خشکم زد ، داخل کانال مملو از شهيد و مجروح بود و تا چشم کار میکرد ، آدم سالم و سرپایی در طول کانال دیده نمی شد . هر رزمنده ای که ديشب در حین عمليات زخمی شده بود ، سينه خيز و کشان کشان خود را به لبه کانال رسانیده و به داخلش افتاده بود. مدتی این طرف و آن طرف کانال را در پی همرزمان سالم گشتم و هیچ کسی را نیافتم ، انگاری تک و تنها بودم ، بین آنهمه شهيد و مجروح ! اضطراب و دلهره عظيمی سراتاپای وجودم را فرا گرفته و غم تنهائی و ترس از اسارت در آن بيابان غريب و ناشناس همچون خوره به جانم افتاد و چنان بی قرارم کرد که بی اختیار شروع به گریه کردم و لحظاتی همچون مرغ سر بریده به اين سو و آن سو پريده و مثل آدمهای گمشده ، داد و فرياد کردم و بلند بلند سوت زدم تا شاید یکی بشنود ‌و جوابم را بدهد ، اما هرچه داد زدم و سر و صدا کردم خبری از کسی نشد . گريان و نالان کف کانال ، کنار تعدادی از زخمی ها و شهدا نشسته و در بلاتکلیفی خودم غوطه ور شدم . در همین حال و احوال یکدفعه مچ پایم را یکی گرفت و گفت : پس چرا مثل پیرزن ها داری شیون میکنی..!؟ توکل به خدا کن و بلندشو به بچه‌ها کمک ‌کن و زخم هایشان را ببند..! برگشتم و دیدم رزمنده ایی کهن سال است که از ناحیه ‌پا مجروح شده ،‌ سريع صورت شو بوسیده ‌و با وسايل پانسمانی که به کمر داشت ، زخم پاشو ‌بستم و خیلی مضطرب پرسیدم ، میدونی ، بچه های گردان کجا هستند !؟ با لبخندی گفت : خیالت راحت ، همه نمردند ! صبح زود تعدادی از رزمندگان از اینجا گذشتند و به سمت بالای کانال رفتند‌ . به سمت بالا بری ، حتماً پیدایشان می کنی ، فقط قول بده ، اگه پیدا شأن کردی ، بگی بیایند دنبال ما و نگذارند به دست عراقی ها بیفتیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت دوم 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری از نبرد سنگین و تن به تن رزمندگان اسلام با مزدوران متجاوز بعثی عراق ‌و تانک های بیشمار آنان در محورهای عملیاتی شرق دجله عراق و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 : زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد ؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است ؛ روشنایی هایش با تاریکی ، شادی هایش با رنج ، خنده هایش با گریه ، پیروزی هایش با شکست ، زیبایی هایش با زشتی ، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم. حقیقت این عالم فنا است... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 👌 بسیار تماشایی و شنیدنی ، حتماً ببینید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نوحه ای شنیدنی و به یاد ماندنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙سوی دیار عاشقان ، رو به خدا میرویم سنگر مردان خدا ، سنگر دین خداست در دل شب ، منور از ذکر و نماز و دعاست منظره های آن ببین ، چو صحنه ی کربلاست حسینیان آمده اند ، به نینوا میرویم سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم بهر ولای عشق او ، به کربلا میرویم به کربلای ما بیا ، برادرم کن گذر ولوله ی مبارزان ، شور دلیران نگر ناله نیمه های شب ، سوز دعای سحر بپرس از این برادران ، بگو کجا میرویم..... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت شانزدهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 🖌... حرف های پیرمرد زخمی که در عین درد روحیه بسیار بالایی داشت . حسابی حالم را خوب کرد و با قلبی امیدوار و روحیه ایی عالی مشغول رسیدگی به رزمندگان زخمی شدم . آتش باران دشمن کاملاً خاموش شده و سکوت سوزناک و غم افزايی فضای کانال را در برگرفته بود ، تنها صدای ضعيف ناله ها و راز و نیازهای جانسوز مجروحان را می شنیدم . زمزمه های خوش و آرام بخش يا الله و يا حسين (ع)‌ ، يا زهرا‌(س) ، يا ابوالفصل (س) و ‌يا مهدی (عج) آن عزیزان در آن دقایق درد و خون آنچنانی صادقانه و عاشقانه بود که تا اعماق دل می نشست و روح آدمی را به پرواز در می آورد . شتابان و عرق ریزان زخم یکی را بسته و به دیگری از قمقمه سایر مجروحین آب داده و به تنی چند هم قول برگشت با نیروهای کمکی را دادم ، تا اینکه خسته و نفس زنان به ورودی کانال و کنار جاده خاکی رسیدم . همه جا آرام و ساکت بود و فقط صدای انفجارات قوی از سمت عقبه به گوش می‌رسید . دقایقی با ‌دقت اطراف را زیر نظر گرفته و هیچ اثری از نیروهای خودی و بچه های گردان خودمان ندیدم . دوباره دلهره و نگرانی سراغم آمد و ترس از اسارت به جانم افتاد ، داشتم از یافتن همرزمان ناامید می شدم که ناگهان صدای همهمه‌ای از آنطرف جاده خاکی به گوشم رسید . جاده زیر دید مستقیم تانکها و تک تیراندازان عراقی بود و برای همین هم شتابان و سینه خیز از عرض جاده عبور کردم و دیدیم که در داخل گودالی بزرگ و وسیع ، تعداد زیادی از رزمندگان در حال گپ و گفت و خواب و استراحت هستند . بقدری از دیدن نیروهای خودی و هم‌رزمان گردان خودمان خوشحال شدم که از شدت شوق و هیجان با نفر به نفر رزمندگان داخل گودال دست داده و روبوسی کردم. طبق قولی که به همرزمان زخمی داده بودم سریع وضعيت أسف بار کانال و رزمندگان مجروح را برای سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان شرح داده و خواستار چند نفری از نیروها شدم تا برای آوردن مجروحین اقدام کنم ، سردار دستی به سرم کشیده و با لبخند شیرینی گفت : حسابی خسته شدی ! برو یه کم استراحت کن و از اوضاع کانال هم خیالت راحت ، چندتا آمبولانس و تعدادی امدادگر و حمل مجروح در راهند ، الانه که دیگه برسند . در گوشه ای نشسته و سرم را به دیواره سرخ و بلند گودال تکیه داده و مشغول تماشای اطراف شدم . از دوتا گردان حضرت علی اکبر (ع) و حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا که حدوداً ۵۰۰ نفری می شدند ، فقط حدود ۸۰ يا ۹۰ نفری باقی مانده بودیم که تعدادی هم پانسمان کرده و مجروح بودند . با وضعیت موجود و انهدام گردان احتمال زیادی می دادم که به عقب برگردیم . رزمندگان دلاور ، شب گذشته چنان خطرات و اتفاقات عجیب و غریبی را پشت سر گذاشته بودند که اکثراً خسته و بی رمق ، گوشه ای افتاده و بخواب رفته بودند ، صدای ناله های جانسوز چند مجروح که چشم انتظار آمبولانس بودند ، محیط گودال را بسیار غم بار و ناراحت کننده کرده بود . سردار رسول وزیری فرمانده دلاور گردان حر و تعدادی از فرماندهان گردان حضرت علی اکبر (ع) در گوشه ای جمع شده و مدام در حال صحبت با گوشی های بیسیم بودند . آنقدر خسته و بی‌خواب بودم که حین تماشای اطراف ، چشمانم بی اختیار بسته شده و به خواب شیرینی فرو رفتم. با صدای وحشتناک انفجاری ، سراسیمه از خواب پريده و هراسان کف زمين خوابيده و دست هايم را روی گوش هام گذاشتم ، محل استقرارمان زیر بمباران چندتا هواپيمای بمب افکن عراقی بود. بدليل عدم وجود پدافند هوائی در منطقه ، هواپیماها تا آنجا که جا داشتن پائین آمده و بمب های خود را روی گودال و اطرافش می ریختند ، انفجارات بقدری زیاد بود که همه پناه گرفته و کسی سرپا دیده نمی شد . دقايقی به همین منوال گذشت تا اینکه بمب و موشک هواپیماها به اتمام رسید و از بالای سرمان دور شدند و دوباره آرامش و سکوت به منطقه بازگشت. برادر احد اسکندری پيک دلاور گردان همه رزمندگان حاضر در گودال را برای شنیدن سخنان سردار وزیری به گوشه ای فراخوانده و همگی جمع شدیم . سردار وزيری فرمانده دلاور گردان حر ضمن گراميداشت ياد و خاطره ياران شهید ، از زحمات و تلاش بچه‌ها تشکر کرده و اعلام کردند که عقبه به شدت زیر بمباران و گلوله باران دشمن است و یگان ها قادر به حرکت و جابجایی نیستند و طبق دستور قرارگاه ، تا رسیدن نیروهای جدید ، ما باید همین جا خط پدافندی تشکیل و از پیشروی تانک های دشمن جلوگیری کنیم ‌. با اتمام سخنان برادر وزیری ، همگی آماده شده و با هدایت سردار زلفخانی از گودال خارج و نیم خیز و سینه خیز از روی جاده خاکی عبور کرده و دوباره وارد کانال خشک کشاورزی شدیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از نوحه خوانی مداح باصفای جبهه ها در زیر بمباران هواپیماهای عراقی ♦️ ۱۸ اسفندماه ۱۳۶۳ ، کنار جزایر مجنون عراق ، بونه عملیاتی یک روز مانده به آغاز 🎙... به‌ نام خالق سبحان مهیا شو ، مهیا شو ز جا برخیز برادر جان مهیا شو ، مهیا شو به‌ قصد رفتن میدان مهیا شو ، مهیا شو پی یاری مظلومان مهیا شو ، مهیا شو... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ⭕️ لازم به ذکر است که تعدادی از رزمندگان سلحشور و شهیدان والامقام هم در این فیلم حضور دارند. 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 سردار : ... تا زمانی که ظلم و کفری هست مبارزه هم هست ، شکلش فرق میکنه ، اما اصلش نه... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🇮🇷 نهم بهمن‌ماه سالروز شهادت نابغه جنگ تحمیلی سردار  گرامی باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
35.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت هفدهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽... گرم است به هم ، پشت رقیبان پی قتلم ای عشق دل افروز ، دل من به تو گرم است 🤲 همیشه سربلند و سرافراز باشید رهبرم ... ای غصه هایت قاتلم ، هر گه دعایت می کنم ای رهبر و مولای من ، جان را فدایت می کنم ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / روز اول 🖌... حرکت و جابجائی رزمندگان و گرد و خاک ناشی از آن موجب وحشت عراقی ها شده و بی درنگ شروع به کوبیدن کانال و جاده خاکی کردند . برادران امدادگر و حمل مجروح پیکر تمام شهدا و مجروحین را از داخل کانال جمع آوری و به عقبه انتقال داده بودند و اثری از آن همه شهید و زخمی نبود . در ورودی کانال ، درست کنار جاده خاکی تعداد زیادی جعبه مهمات و گونی های پر از موشک آر پی جی ریخته شده بود که بنا به دستور فرماندهان تا آنجا که می‌توانستیم برداشته و به سمت پائین کانال راه افتادیم ‌. انفجار پی در پی گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا ، ابری از دود و خاکستر و گرد و خاک در بالای سرمان تشکل داده و همه جا را تيره و تار کرده بود . ارتفاع کانال کوتاه بود و همه از شر گلوله ها و ترکش ها که زوزه کشان از بالای سرمان رد می شوند ، بصورت نیم خیز و نشسته حرکت می کردیم . کانال طویل بود و فرماندهان باید با ۵۰ یا ۶۰ نفر رزمنده تمام طول آن را پوشش می دادند . برای همین هم طبق دستور برادر زلفخانی رزمندگان در سنگرهایی با بیش از ۸۰ یا ۹۰ متر فاصله از هم مستقر شدند . تا اینکه در انتهای کانال نوبت به ما رسید و آخرین سنگر خط پدافندی درست در روبروی حوضچه ها و کنار یک پل لوله ای ، به بنده و پاسدار دلاور رضا رسولی و یک تیربارچی دلیر بنام محمدعلی عابدینی سپرده شد. پاسداری و حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگيری از نفوذ نيروهای کماندو و پياده دشمن از داخل حوضچه ها که تا کانال بدبو امتداد داشتند و مقابله با پيشروی احتمالی تانکها از سمت همايون شهر و دشت مقابل آن که به گفته مکرر سردار زلفخانی ماموريتی بسیار سخت و احساس بود بر عهده ما سه تن گذارده شده و تأکید هم شد که قیچی نشدن رزمندگان در داخل کانال به هوشیاری کامل و دقیق ما بستگی دارد . سردار زلفخانی بعد از تاکیدات مکرر و سفارشات فراوان راه افتاده و جهت رسیدگی به سایر امور گردان به سمت بالای کانال حرکت کردند . با استقرار رزمندگان در سنگرها و اتمام کار آمبولانس ها و برادران حمل مجروح ، سر و صداها در کانال خوابيد و ‌عراقی ها هم دست از آتشباران برداشته و دوباره سکوت و آرامش به منطقه بازگشت . با خاموشی آتش دشمن ، رزمندگان آرام و بیصدا شروع به ترمیم و تحکیم سنگرهای دفاعی خود کرده و با جابجایی گونی های پر از خاک ، تاج دفاعی سنگر و دیواره های اطراف آن را استحکام بخشیده و هرچه هم می توانستند مهمات در کنار سنگرها جمع کرده و با روحیه‌ایی قوی منتظر تک عراقی ها شدند . جهت آگاهی از اوضاع میدان و نحوه آرايش رزمی دشمن با احتياط بلند شده و از لبه کانال مشغول تماشای اطراف شدم . تانکهای عراقی در حال عبور از کانال بدبو بودند و با ایجاد دود و غرش های گوش خراش ، یک به یک به اینطرف آمده و بصورت طولی مقابل کانال خشک به صف می شدند . تعداد تانک‌ها و نفربرهای دشمن آنقدر زیاد بود که اصلاً به شمارش نمی آمدند ‌ به هر سمت و سوی نگاه میکردی ، فقط تانک و نفربر بود که آماده هجوم بسوی کانال می شدند . نیروی‌های کماندو و پیاده عراقی هم از کانال بدبو عبور و گروه گروه در پشت تانک ها و نفربرها پناه می گرفتند. چندتا هلیکوپتر شکاری هم مدام بالای سرشان چرخ می خوردند و اینطرف و آنطرف می رفتند . کثرت نيروها و ادوات زرهی دشمن خبر از نـبردی سخت و سنگين و در عين حال بسیار نـابرابر و نامردانه می داد . در اين سوی ميدان نـفراتی اندک و خسته ، در صحرائی غريب و ناشناس ، با کمترين تجهيزات نظامی و بدون هيچ پشتيبانی هوائی و زمينی و آنطرف صدها دستگاه تانک و نفربر با هزاران نیروی پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق با آتش تهیه بسیار سنگین زمینی و هوایی که متر به متر منطقه را شخم می زد . عقل باور نمی کند که ۵۰ یا ۶۰ نفر توان و امکان ایستادگی در مقابل صدها دستگاه تانک را داشته باشند ، اما داستان عشق و عاشقی نقل دیگریست و فقط باید با چشم دل آن را دیده و به تفسیر کشید. آن روز در آن دشت غریب ، تعدادی انسان دل باخته به آرمانهای مقدس پیرجماران ، مردانه چون کوه استوار و پا برجا ايستاده و با وجود آن همه کاستی و نابرابری ، باز عاشقانه با ايمانی قوی به راه و رسم و آئين مقدس خود و با دل هائی پراميد به امدادهای غيبی خدای متعال ، تمام هستی و دنيای خود را بی ادعا و در کمال گمنامی و مظلوميت بر طبق اخلاص نهاده و در رزمگاه شرف و آزادمردی بـدون اعتناء به قدرت و توانمندی مـزدبـگيران شيطان بزرگ و ايادی خفاش صفت بعثی آن ، برای روياروئی و نبردی جانانه با مزدوران تاریکی ثانيه شماری می کردند... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab