عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیست_نهم شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #ن
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_سیام
♦️ نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
♦️ حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
♦️ انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
♦️ تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
♦️ پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
♦️ در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
♦️ صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
♦️ یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
♦️ دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
♦️ اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
♦️ با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
#ادامه_دارد
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️͜͡🔗͜͡📿 اعضاۍمحتـࢪمسـلام✋🏻 ♢بـهمناسبـتسالـروزشـھـادت #شهید_سید_مصطفی_موسوی ختـمصلـو
♡ایتشنهلبانِجُرعهآبِحيات
ازمِهر و صفایِدل و جانبفرستيد
تقدیمبهمَحضرشهیدانصلوات📿
بایاریخـدا و مشارکتشماعزیزانتوانستیم
۱۸۹۳۳صلوات به روح مطهر
شهیدسید مصطفیموسوی هدیه کنیم.⚘
ممنون از همراهـی شما عزیزان❤️•-
"•اجرتونباشهـدا⤐
•✾🌸✾•
⸙یـادمان بـاشـد
گنـاه ڪهڪردیم⤹
آنرا بـہحسـاب جوانے نگذاریمـ...
میشود⤹
✦جوانےڪردبہعشـق مهـــــدۍ(عج)
✦بہشهادترسیدفداۍمهــدۍ(عج)
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•✾🌸✾• ⸙یـادمان بـاشـد گنـاه ڪهڪردیم⤹ آنرا بـہحسـاب جوانے نگذاریمـ... میشود⤹ ✦جوانےڪردبہعشـق مهـ
••✨ ⃟💫••
↫خواسـتیم بگویـیـم ...
"ݘرانیــــامدۍ ؟!.
دیدیم ڪہ حق دارۍ!
تعطیݪ ترازجمعـہ،
خودݦـاهستیم..،
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
همـراهـانعـزیـزسـلام🙌🏻
ڪسانۍڪهبـهدنبـالسیـرهزنـدگۍ
شـھـداهسـتـنـد...
یـهخبـرخـوب👌🏻
🗓بیسـتوششـمآبـانمـاه
مصـادفبـاسـالـࢪوزشـھـادتِ
#شهید_رسول_خلیلی
مصـاحبـۀآنلایـنداریـم...
مصـاحبـهبـامـادرِ بزگوار#شهید_رسول_خلیلی
جهٺ آشنایے با این شهید بزرگوار :
سـوالاتتـونࢪاازطریـقلیـنڪِ
زیـر اࢪسـالڪنیـد...
📮https://harfeto.timefriend.net/848745741
📩پاسـخگـوۍسـوالـاتشمـا
مـادرِبزرگـوارشـھـیـدرسولخلیلی
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
【 ✾❤️✾】
✦ۅ آغـوشےڪہهمیشہبـازاستـ...
ۅ ندایےڪہ همیشہتـۅ رامیخواند...
یـاعبـادۍ...!
اۍ بندگــانـم...
✿روز ششم #چلہحاجتروایی فراموش نشود❌
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
『✦🌸✦』
«خـوشبـہحـال
اونبچـہ شیعــہاۍڪہ
وقتےامـامزمـان‹عج›🌱
نـگــاشمیڪنہلـذتمیبرھ😍••»
#امام_زمان
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
『✦🌸✦』 «خـوشبـہحـال اونبچـہ شیعــہاۍڪہ وقتےامـامزمـان‹عج›🌱 نـگــاشمیڪنہلـذتمیبرھ😍••» #امام_
⠀ ✦ ⃟ 🌸 ⃟❥••⠀⠀
✾أیّها النـاس
بخواهیدڪہآقـابـرسد...
✾همگے
درپـسهرسجـدهبـہخـالق گویید
✾ڪہ بـہمارحـمڪند
یـوسف زهـرا برسد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾❤️✾
✦#شهید_جهاد_مغنیه ✦
#تم_ایتا
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
●"🌿]↯
❞اطلاعیه🔔⇩❝
عزیزانےکہساکنشهࢪ رشت هستند و تمایل بہهمکارێ دربرگزارێ زیارٺنیابتے گلزار شهدا دارندبہ ایدێ زیرمراجعہکنند😊👇🏻
♡@hadiDelhaa3
عوامل بد حجابی 3.mp3
648.9K
═✧🌸✧═
🎥 محـجـبہ ها باید بانشاط تر ۅ بااخلاق تر باشند،آیا ۅاقعا همینطوره⁉️
★ حجت الاسلام ۅالمسلمین پناهیان
#حجاب
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
═✧🌸✧═ 🎥 محـجـبہ ها باید بانشاط تر ۅ بااخلاق تر باشند،آیا ۅاقعا همینطوره⁉️ ★ حجت الاسلام ۅالمسلمین
⊰✾✿✾⊱
«خۅاهران گرامۍ!
حجـاب شمابـرتـر ازخـۅن شهیدان است.
ۅدشمـن پیـش ازآنڪہ...
ازخــون شهیدبہ هـراس آید،!
ازحجاب ڪوبنده تۅ ۅحشت دارد...
♡شهیدمحمدعلےصمدۍ♡
#حجاب
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
|ـ۸ـہ۸ـہـ🌿°•
🌱•|پـیامبراڪرم صلی الله عـلیہ ۅآلہ
✾هرڪس بداخلاق باشد،خودش راعذاب میدهد ۅ هـرڪس غم ۅغصہاش زیـادشود تنش رنجـور مےگردد.√
#حدیث
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
•❤️⃝⃡ ● ⃝⃡🌱•
نمازاوڵِوقـت⏰
براۍِدورۍازشهوتوگنـــاهخیلــۍموثره👌🏻
الصلاة✨
#نماز_اول_وقت
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_سیام ♦️ نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عد
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_سیُ_یکم
♦️ نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
♦️ نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
♦️ حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
♦️ دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
♦️ پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
♦️ دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
♦️ خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و یادم نمیرفت عباس تنها چند دقیقه پیش از #شهادتش شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد.
مصیبت #مظلومانه همسایهای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بیتاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد.
♦️ در تاریکی صورتش را نمیدیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمیشد، میلرزید و بیمقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن #سید_علی_خامنهای گفته آمرلی باید آزاد بشه و #حاج_قاسم دستور شروع عملیات رو داده!»
غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمیگرده!» و همین حال حیدر شیشه #شکیباییام را شکسته بود که با نگاهم التماسشان میکردم تنهایم بگذارند.
♦️ زهرا متوجه پریشانیام شد، زینب را با خودش برد و من با بیقراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.»
زمینهای کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازهام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به #فدایش رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!»
♦️ تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک #داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم.
نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی میکردم، بیسر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با #خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟
♦️ قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبهای پنهان کرده بودم و حالا همین #نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستیام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم.
♦️ در گرمای نیمهشب تابستان #آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به #خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم.
#ادامه_دارد
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• • ⃟ 🌸 ⃟✦⠀
این دنیابا تمام زیبایے ها
ۅانسانهـاے خوب ۅنیڪوے آن
محل گذراستنہ ۅقوف ۅماندن
ۅتمامےماباید برۅیم ۅراھ این است
زودیادیرفرقے نمیڪنداماچہ بهترڪہ زیبا
برۅیم...
✨فرازے از وصیتنامہ✨
#شهید_رسول_خلیلی
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
• • ⃟ 🌸 ⃟✦⠀ این دنیابا تمام زیبایے ها ۅانسانهـاے خوب ۅنیڪوے آن محل گذراستنہ ۅقوف ۅماندن ۅتمامےماباید
••〇 ⃟〇••
بچہ هاشهدامۍ خۅاستن؛میشد...↻
مامیخۅایم نمیشہ...
چہ کردیم بادلامون..ツ
{مھمترازآرزوۍ شهادت کردن شهدایی زندگی کردنہ♡}
♡حاج حسین یکتا♡
#شهیدانه
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
『•◌🌸◌•』
⸙آنسـوۍدلتنگےها
همیـشہ"خـدایے"هسـتـ
ڪہداشتنـش
جبـرانِ همہۍنـداشتـنهـاسـتـ...
✾روز هفتم #چلهحاجتروایۍ فراموش نشود❌
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•✿❤️✿•°⠀⠀
⸙یڪےاز دوسـتانشهنگـامدفـنرسـول میگفت:
✾خۅشابـهحـالـترسـۅل
حالادیگرراحـتۅآسـۅدهبخـۅابازبـس
ایـنبچـہتـلاش میڪرد
✾ازطرفےارتباطشبـاشهـدا راقطع نمیڪرد، شبهاۍجمعہبهشتزهـراسـرقبـۅرشهـدا میرفتۅسنـگقبرهایےڪہرنگشانرفـتہ بـۅد را بازنویسےمیڪرد
✾ قلمو رنگهایےڪہبـاآنها ایـنڪار را میڪرد الاندرمـوزه اتاقـشاسـت
🌱•|بـہنقـلاز دوسـتشهید
#شهید_رسول_خلیلی
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
°•✿❤️✿•°⠀⠀ ⸙یڪےاز دوسـتانشهنگـامدفـنرسـول میگفت: ✾خۅشابـهحـالـترسـۅل حالادیگرراحـتۅآسـۅده
°✧❤️✧°
••اۍشـهیـ∞ـد
بایـدخـۅدتتمـام
دلـم را عـوضڪنـــے
بـا ایـن دلـم،بـہدردِ
امام زمــانم نمـےخۅرم...
محبوبِ دل صاحب ڪہشوۍ
شهیدتمے ڪنند❥
✦2روز تا آسمانے شدنت✦
#رفیق_شهیدم
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
Panahian-Clip-TobeYaniTalabeMojeze-128k.mp3
3.2M
•⊱🦋⊰•
✦تـوبـــــہ
#استادپناهیان
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
•°♢بســـــمࢪبالشـھـداوالصـدیقیـن♢°•
📦#صندوق_کمکهای_مردمی
⇦دࢪخواستهمکاࢪیازنیکوکاࢪانو
خیࢪینبࢪایکمکࢪسانی
فوࢪی،آگاهانهومستقیم
📌در راستای پیشرفتوگسترش
مجموعهوبرنامههایفرهنگےنیـازبه
تبلیغاتبزرگوگستردههست➣
🚺 لذا ازهمراهانعزیز
خواهشنمدیم بهنیتبرآوردهشدنحوائج
درحدتوان کمکهاینقدیخودرابه
شمارهحسابزیرواریزنمایند.↯
⇦6037-9972-9127-6690 💳
> اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰°✦ 🌸 ✦°⊱
⭕️ رهبریعنۍکسۍ :
کہ بادقایقۍ سخنرانۍ جواب تمام حرف هاۍ چندۅقتہ کل دنیارامیدهد✨
#رهبر
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
⊰°✦ 🌸 ✦°⊱ ⭕️ رهبریعنۍکسۍ : کہ بادقایقۍ سخنرانۍ جواب تمام حرف هاۍ چندۅقتہ کل دنیارامیدهد✨ #رهبر #پا
⊰✾✿✾⊱
🌻اگــرڪسی
صداۍرهبــرخودرانشنود
به طوریقین صداۍامام زمـان(عج)
خودراهم نمےشنود...
#رهبری
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
base.apk
7.37M
📚•♢ ⃟📚
📒اپلیکیشن کتاب سه دقیقه در قیامت
★ این ڪتاب مسیر زندگے بعضے هارو عوض ڪرده ۅانگار یه آدم دیگہاۍ شـدن
✨پیشنهاددانلـۅد✨
#مطالعه
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
• ⃟🌸 ⃟○•
حس قشنگیہ ڪه اسمٺ
کامل از دهاݩ خدا خاࢪج نشده بگێ ...
_جانــم
#نماز_اول_وقت