●"🌿]↯
❞اطلاعیه🔔⇩❝
عزیزانےکہساکنشهࢪ رشت هستند و تمایل بہهمکارێ در برگزارێ زیارٺنیابتے گلزار شهدا دارند بہ ایدێ زیرمراجعہکنند😊👇🏻
♡@hadiDelhaa3
#زیارتنیابتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••♡ ⃟♡••
💚تـۅمنۅرهـاڪنۍ
ڪجابـرم امـام حـسن(ع) ツ
نمیتۅنم دیگہ ڪربلابرم امـام حـسن(ع)
#دوشنبہ_هاۍ_امام_حسنۍ
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
••♡ ⃟♡•• 💚تـۅمنۅرهـاڪنۍ ڪجابـرم امـام حـسن(ع) ツ نمیتۅنم دیگہ ڪربلابرم امـام حـسن(ع) #دوشنبہ_هاۍ_ام
❥❥ ⃟⠀❥❥
✾آسـمان مےبارد
ۅقبـرتـۅهم گِـل مےشـۅد♡
✾مـنفداۍ
سنگ قبرۍڪہندارۍیاحسـن♡
#دوشنبہ_هاۍ_امام_حسنۍ
• ⃟⏳ ⃟○•
هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از نماز نیست...
امام علی(علیہ سلام)
(حی علی صلاة)
#نماز_اول_وقت
【• .🦋🌼.•】
شب جمعہ بود...
بچہ هاجمع شده بۅدن تۅسنگـربراۍ دعاۍ ڪمیل🤲🏻
چراغارۅخامـۅش کردند
مجلس حال ۅهواۍ خاصۍ گرفتہ بۅد هرڪسۍ
زیرلب زمزمہ مۍکردۅاشک
مۍریخت:)
یہ دفعہ اۅمدگفت اخوۍ
بفرماعطربزن... ثواب داره
-آخه الان وقتشہ؟😐
بزن اخوۍ...بوۍبد میدۍ🤢...
امام زمان نمیادتۅمجلسمونا!
بزن بہ صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعاکہ چراغارۅرۅشن کردند💡
صورت همہ سیاه بود
تۅعطر جۅهرریخته بود...😂
بچہ هام یہ جشن پتوۍ حسابۍ براش گرفتند👊
#طنز_جبهه
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
●"🌿]↯
❞اطلاعیه🔔⇩❝
عزیزانےکہساکنشهࢪ رشت هستند و تمایل بہهمکارێ در برگزارێ زیارٺنیابتے گلزار شهدا دارند بہ ایدێ زیرمراجعہکنند😊👇🏻
♡@hadiDelhaa3
#زیارتنیابتی
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
همـراهـانعـزیـزسـلام🙌🏻 ڪسانۍڪهبـهدنبـالسیـرهزنـدگۍ شـھـداهسـتـنـد... یـهخبـرخـوب👌🏻 🗓بیسـ
•• ⃟ ••
♢شـھـید،بـاࢪانࢪحمـتالہۍاسـت🕊
ڪهبـهزمیـنخشـکجانها،
حیـاتدوبـاࢪهمۍدهـد🌱
♢مصـاحبـهبـامـادربـزرگـوارِ
#شهید_رسول_خلیلی
🗓امـشــب
⏰رأسسـاعـت21:00
♢جھتشـرڪتدرمصـاحبـه↯
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_سی_دوم تاریکی شهری که پس از هشتاد روز #جنگ، یک چراغ رو
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_سی_سوم
همانطور که جلو میآمد، با نگاه #جهنمیاش بدن لرزانم را تماشا میکرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو #آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟»
♦️ صورت تیرهاش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی میزد و نگاه هیزش در صورتم فرو میرفت. دیگر به یک قدمیام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمیدانستم چرا مرگم نمیرسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم #سر بریدم!»
احساس کردم #حنجرهام بریده شد که نفسهایم به خسخس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمیاش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید.
♦️ چشمان ریزش را روی هم فشار میداد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم #مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی میشدم که نارنجک را با دستم لمس کردم.
عباس برای چنین روزی این #نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم.
♦️ انگار باران #خمپاره و گلوله بر سر منطقه میبارید که زمین زیر پایمان میجوشید و در و دیوار خانه به شدت میلرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم میچرخید و با اسلحه تهدیدم میکرد تکان نخورم.
چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشورههای عمو، #غیرتشان برای من میتپید و حالا همه #شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم...
♦️ چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
♦️ قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
♦️ کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
♦️ با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
♦️ یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
#ادامه_دارد
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
19.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❥••□ ⃟🕊
+رابطهاتونباهاشچهجوریه؟
-رابطهسرباز
+سربازحــاجقـاسـم؟
-سربازحــاجقـاسـمツ
#شهیدابومهدیالمهندس
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
❥••□ ⃟🕊 +رابطهاتونباهاشچهجوریه؟ -رابطهسرباز +سربازحــاجقـاسـم؟ -سربازحــاجقـاسـمツ #شهید
|•🌷 ͜͡🕊•|
رهبرانقلابخطاببه↯
"ابومهدۍمہندس":
هرشببهاسم↷
تــورا دعامیڪنم|ابومهدۍ|
『تولدٺمبارڪرفیقحاجقاسم』
#رفیقشهیدم
『•🌸•』
✦وقتےآنـچـہرا میخواستے
بــدسـت نیاوردۍناامید نـشـو.
چـراڪہ"خـداوند"
در فڪربخشیـدن چیزهاۍ
بهتـرۍبـہتـوسـتــ...
✾روز نهم#چلہحاجتروایے فراموش نشود❌
#پاسـڊارانبۍپلاڪ