•-🕊⃝⃡♡-•
گۅهَر ازخاڪبَرآرَند⇩
ۅ عَزیزَشدارَند
بَختِبَد بیـنڪہفَلَڪگوهَࢪمابُردھبہخاڪ🥀¡`
#تسلیت
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•-🕊⃝⃡♡-• گۅهَر ازخاڪبَرآرَند⇩ ۅ عَزیزَشدارَند بَختِبَد بیـنڪہفَلَڪگوهَࢪمابُردھبہخاڪ🥀¡`
°𖦹 ⃟🥀°
『 با تَأسُفـ ۅَ تَأثُرفَراۅان
دَرگُذَشتِعالِمربانے، فقیہ ۅ حَڪیممُجاهد، آیةاللہ حاجشَیخمحمدتقےمِصباحِیَزدے
راتَسلیتعَرضمےنَماییم』
Panahian-Clip-RazMahboobiyatShahidSoleymanyGhablAzShahadat-320k.mp3
8.22M
🕊⁐𝄞
ࢪاز محبوبیٺ حاج قاسِـــــم...ヅ
#حاج_قاسم
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
سلام سلام
میخوایم امروز به مناسبت↯
سالگرد شهادت سردار یه چالش داشته باشیم ジ
اگه همین الان سردار و ببینی و قرار باشه فقط یه جمله بهش بگی چی میگی؟!🧐
جملاتتون و با ما به اشتراک بزارید⇩😌
جوایز↯🎉
و بہ ۵ نَفَر بہقِــیـد قُرعہ
شارژ ۵هزاࢪ تومَنے تَعَلُقمےگیرھ 🤩
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
سلام سلام میخوایم امروز به مناسبت↯ سالگرد شهادت سردار یه چالش داشته باشیم ジ اگه همین الان سردار
*نکته: دَࢪ انتہاےجملہایدے خود را درجنمایید.
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_هدیه_اجباری 🕞#قسمت_چهل_یک تا ماه عسل بهاصطلاح خوشمون رو توش بگذرونيم رفتيم.
♥️هوالمحبوب♥️
#رمان_هدیه_اجباری
مبينا از توي آشپزخونه از سمت ديگهي اپن گفت:
- هيچي...
متوجه بقيهي جملهش نشدم.
- نشنيدم.
كلافه سري تكون داد و دوباره تكرار كرد؛ ولي باز هم نشنيدم.
با صداي بلند گفت:
- ميشه صداي اون تلويزيون رو كم كني؟
صداي تلويزيون رو كم كردم كه نفسي از سر آسودگي كشيد و گفت:
- ميگم چيزي توي خونه نداريم كه شام درست كنم. ميشه بريم فروشگاهي جايي؟
به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت تقريباً شيش بود و دلم عجيب ضعف
ميرفت.
سري تكون دادم و از روي مبل بلند شدم.
- من ميرم لباسام رو بپوشم.
تشكري كرد و من بهسمت اتاق رفتم و پيراهن آبيرنگم رو با شلوار مشكيرنگم
پوشيدم. سوئيچ ماشين رو از روي اپن برداشتم. مبينا داخل اتاق رفت و چند دقيقه
بعد با چادر مشكي روي سرش جلوم ايستاد. از خونه بيرون زدم و مبينا پشت سرم
در خونه رو با كليد قفل كرد.
سوار ماشين شديم. اين اطراف رو اصلاً نميشناختم و فقط يه بار براي قرارداد كاري
به كيش اومده بودم.
جلوي فروشگاه بزرگي كه توي راهمون بود ماشين رو نگه داشتم. مبينا پياده شد و
من هم به دنبالش رفتم.
تقريباً با چهار-پنج نايلون پر به خونه برگشتيم.
چشمهام پر از خواب بود. بهشدت خسته بودم. از ديشب كه روي پروندهي آقاي
صالحي كار ميكردم خواب به چشمهام نيومده بود. خسته كشوقوسي به بدنم دادم و
بهسمت اتاق خواب رفتم.
- من خيلي خستهم، ميرم بخوابم.
مگه شام نميخوري؟
- خيلي خوابم مياد.
- شام كه آماده شد صدات كنم؟
- آره.
روي تخت دونفره دراز كشيدم و به سقف سفيدرنگ خيره شدم. واقعاً كجاي زندگيم
قرار دارم؟ با يه غريبه توي يه خونه تنها چيكار ميكنم؟!
***
مبينا
در قابلمه رو برداشتم و بوي خوش حاصل از قورمهسبزي رو به ريهم فرستادم. بهبه
عجب غذايي شده!
ميز كوچيك و دونفرهي گوشهي پذيرايي رو به بهترين شكل چيدم؛ دوتا بشقاب گرد
با گلهاي ريز صورتي، دوتا فنجون ماست، يه شاخه گل رز مصنوعي كه داخل
گلدون سفيد كوچيك بود، دستمال سفرههاي آبيرنگ كه به شكل گل درآورده بودم.
داخل ليوانها گذاشته بودم، پارچ نوشابه و برنج سفيد با تزئين زعفرون و يه ظرف
پر از خورشت قورمهسبزي كه بوش مستم كرده بود.
بهسمت اتاق خواب رفتم. آروم كنار تخت ايستادم. آباژور كنار تخت رو روشن كردم
و به چهرهش كه توي خواب بهشدت مظلوم شده بود چشم دوختم. دلم نمياومد
بيدارش كنم.
آروم كنار گوشش گفتم:
- احسان؟ احسان؟
صداي هوم گفتنش رو شنيدم كه بلندتر گفتم:
- پاشو شام بخور.
- مامان! خيلي خستهم بذار بخوابم.
خندهم گرفت. جلوي خندهم رو بهزور گرفتم و گفتم:
- پاشو ديگه! با شكم گرسنه كه نميشه خوابيد.
غلتي زد و سرش رو سمت ديگه چرخوند.
پتوي روش رو كنار زدم و دوباره صداش كردم.
- احسان! پاشو ديگه!
- اَه! ولم كن ديگه! خوابم مياد.
شونهش رو تكون دادم.
- احسان!
چشمهاش رو باز كرد. خوابآلود نگاهم كرد و كمي تعجب هم چاشنيش كرد.
- تو ديگه كي هستي؟
مطمئن بودم كه دوباره داره سر كارم ميذاره.
- اينجا بهشته. من هم حوري بهشتيم. برات غذاي بهشتي درست كردم. پاشو بخور!
متعجب سر جاش نشست و چشمهاش رو با پشت دستهاش ماساژ داد.
كليد برق رو روشن كردم كه باعث شد دستهاش رو جلوي چشمهاش بگيره.
نویسنده:مهسا عبدالله زاده
#ادامه_دارد
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
•-🕊⃝⃡♡-•
گِڔدآنـ خـــانہبِگَردَمـ
ڪہدَر اۅخَلۅَتتــــ♡ـۅسـت
#زیارت_نیابتی
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
سلام سلام میخوایم امروز به مناسبت↯ سالگرد شهادت سردار یه چالش داشته باشیم ジ اگه همین الان سردار
توجه توجه‼️
بزرگوارانےڪہایدی وجملہۍخودࢪا دَر یِک پَیام اِرسالنمےڪنندازقرعہڪشۍحذفخواهندشد.
⇦مُهلَتارسال جملاتتا۱۲ظهر روزیکشنبہ
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَندَردِلمَن
دَرۅنۅبیڔونهمہاوســ♥️ـــٺ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
اَندَردِلمَن دَرۅنۅبیڔونهمہاوســ♥️ـــٺ
↬❥(:⚘
یہپِسَرڪۅچولو هَفٺسالہ⤹
ڪہعاشقسڔدارھ ۅ
سہباࢪخۅابـ سَردار ۅ دیدھ ジ
#ارسالےاعضا
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
[•بســـــمࢪبالشـھـداوالصدیـقیـن•]
همراهانگرامے🌱
بࢪایحمایتازمجموعهلطفاازطࢪیق
لینڪهاۍدࢪجشدهگـࢪوههاوکانالهاۍ
مـاࢪادنبالڪنیـنツ
•••ابࢪاهیـمونـویـددلـھـاتاظـھـور👇
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
•••کانالعشقیعنے یهپـلاک👇
https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
•••کانالاستیکࢪشهدا 👇
https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80
••• بیتالشـھـدا (ختم قرآن )👇
https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c
•••بیتالشـھـدا(ختم ذکر)👇
https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733
💫دࢪکـاࢪخیࢪحـاجـتهیـچاستخاࢪه نیست.🌱
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈