eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری_زاده #قسمت_سی_یک دوست داشت این کارو انجام بدهد براش جالب بود
لب غرید ـــ لعنت بهت مهیا گوشه ای ایستاد پاهایش را تند تند تڪان مے داد و خیره به دو ماموری بود ڪه مشغول نوشتن چیزهایے در پرونده آبی رنگ بودند ــــ حالتوڹ خوبہ؟؟ مهیا سرش را بلند ڪرد و به شهاب ڪه این سوال را پرسیده بود نگاهے ڪرد ــ آره خوبم فقط یڪم شوڪه شدم شهاب با تعجب پرسید ـــ شوڪه برا چے؟ ـــ آخه ایڹ همہ بسیجے اوڹ هم یہ جا تا الاڹ ندیده بودم شهاب سرش را پایین انداخت و ریز ریز خندید ڪه درد زخمش باعث شد اخم ڪنه ــــ خب آقای مهدوی لطفا برامون توضیح بدید دقیقا اون شب چه اتفاقی افتاد با صدای مامو ر سرشان را طرف سروان برگرداندند مهیا بر اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آرام زمزمه ڪرد ــــ سروان اشکان اصغری ـــ اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ها ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد ـــ خانم رضایی گفتن ڪه شما قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟ ـــ بله درسته سروان سری تکون داد ـــ گفتید رفتید تو پایگاه خواهران @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
مهیاــ بله ـــ آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟ شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه را محڪم در دستانش فشرد ـــ وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو پایگاه خواهران ـــ خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه ـــ نخیر یادم نیست ـــ یعنی چی خانم یادتون نیست مهیا ڪه از دست این سروان خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه سروان گفت ـــ جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شماچرا اینطوری با من حرف میزنید اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعه ای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد در باز شد و پرستار وارد شد ـــ جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه سروان سری تڪان داد واخمی به مهیا کرد ــــ آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری ـــ بله در خدمتم ـــ خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید شهاب تشڪری ڪرد پرستار رو به مهیا گفت ـــ خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد سروان و پرستاراز اتاق خارج شدند @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلبریتی_بیسواد خانم مینا وحید چطوری میشه ذهنا روتمیز کرد⁉️😳 موندم چطور حتی کارشناس فوتبال، نمیتونه درباره داوری بازی نظر بده اما یه سلبریتی، میتونه در مورد احکام خدا فتوا بده😳 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رحیم پور ازغدی: 🔹دختر و پسر‌های مذهبی در فضای مجازی «دختربازی اسلامی» راه انداخته اند؛ در بین الحرمین قرار می گذارند! 🔹دختر عکس خود را با چادر، اما نزدیک و شفاف می‌گذارد، پسر هم زیرش می‌نویسد: «ما رایت الا جمیلا»؛ یک عبارت عربی می‌گوید که اسلامی شود! #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های ماهواره‌ای فریب‌کاری‌های مذهبی 🔵بسیاری از کسانی که در ظاهر به پای‌بندی‌های دینی توجّه نمی‌کنند، یک وابستگی درونی و عاطفی به مقدّسات دارند؛ یعنی به صورت کلّی از دین نبُریده‌اند. برخی از شبکه‌های پرمخاطب فارسی‌زبان📺 با درک این رابطۀ درونی، سیاستی فریب‌کارانه👺 در پیش می‌گیرند و برنامه‌هایشان را با این ذائقه‌ها هماهنگ می‌کنند. مثلاً : 🔸در هنگام نماز، اذان شیعی پخش می‌کنند 🔹 در مناسبت‌های مذهبی، برنامه‌هایی با موضوع مذهبی روز می‌گذارند 🔸 در مناسبت‌هایی مانند شهادت اهل بیت علیه السلام، بویژه در مُحرّم، تغییرات محسوسی در برنامه‌های خود ایجاد کرده، از پخش آهنگ‌های تند، پرهیز می‌کنند. آنها با این کار، خود را هم‌رنگ با مخاطبان نشان می‌دهند و اهداف خود را پشتِ سر این فریب‌کاری‌ها پنهان می‌کنند. 🔴در برخی از این شبکه‌ها، تفکّرِ «هم فال و هم تماشا»، تبلیغ می‌شود؛ یعنی به مخاطب، چنین القا می‌کند که می‌توان مُهر مسلمانی را بر پیشانی داشت و از لذّت گناه😱 هم محروم نبود! شبکۀ «من و تو⛔️»، مهمانان یکی از برنامه‌های خود را که به رقص و پایکوبی و همچنین خوردن شراب مشغول بودند، شیعه معرّفی می‌کند. ⚫️ در این برنامه، به طور مکرّر، رقص مختلط مهمانان زن و مرد، نمایش داده می‌شد؛ در حالی که در پشتِ سر این افراد، تابلویی نصب بود با این عنوان: «یا علی مدد!». پیام این برنامه، در یک کلام، این است: می‌شود شیعه بود، از علی علیه السلام دَم زد و در همین حال، شراب نوشید و رقصید!😔 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 97-98 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
چرا اینجاها را تقلید نمیکنید⁉️⁉️ #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
دلتنگتم آقای خوبی ها😭🌺🙏 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
مهیا دو قدم برداشت تا از اتاق خارج شود ولی پشیمون شد با اینڪه از شهاب خوشش نمی آمد اما بی ادب نبود باید یه تشڪری بکنه دو قدم رو برگشت ـــ شه.. منظورم آقای برادر ـــ بله ـــ خیلی ممنون خیلی به خودش فشار آورده بود تا این دو ڪلمه را بگویید ـــ خواهش میڪنم اما مهیا وسط صحبتش پرید ـــ برادر لطفا امر به معروف و نهی منیدونم چی نکن شهاب سرش را پایین انداخت ــ نمی خواستم امر به معروف و نهی از منڪر بڪنم فقط میخواستم بگم ڪاری نڪردم وظیفه بود مهیا ڪه احساس می ڪرد بد ضایع شده بود زود خداحافظ کرد و از اتاق خارج شد به در تکیه داد و محکم به پیشانیش زد ـــ خاڪ تو سرت مهیا بعد از بیرون آمدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا در اتاق را فهمیدند مهیا و خانواده اش بعد از خداحافظی با خانواد مهدوی به خانه برگشتند مهیا وارد اتاقش شد فردا ڪلاس داشت ولے دقیقا نمیدانست ساعت چند شروع ڪلاس هست سراغ گوشیش رفت شارژ تمام ڪرده بود به شارژ وصلش ڪرد ــــ اوه اوه چقدر smsو میس ڪال ڪلی تماس از نازی و مامانش داشت بقیه هم از یه شماره ناشناس پیام ها رو چڪ کرد که پیام از نازی داشت ڪه ڪلی به او بدو بیراه گفته بود و یڪ پیام از زهرا و بقیه هم از هماڹ شماره ے ناشناس یکی از پیام ها را باز ڪرد ـــ سلام خانمي جواب بده ڪارت دارم بقیه پیام ها هم با همین مضمون بودند @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
شروع ڪرد تایپ ڪردن ـــ شما برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش را داد گوشیش را ڪنار گذاشت یاد طراحی هایش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد زیر لب ڪلی غر زد لب تاپش را روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود ـــ واے ڪی شب شد مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست و دوباره مشغول طراحي شد ـــ همینجا پیاده میشم پول تاڪسی را حساب ڪرد و پیاده شد روبه روی دانشگاه ایستاد خودش را برای یڪ دعواے حسابے با نازی آماده ڪرده بود مغنعه اش را جلو آورد تا حراست دوباره به او گیر ندهد از حراست ڪه گذشت مغنعه اش را عقب ڪشید با دیدن نازی و زهرا ڪه به طرفش می آمدند برگشت و مسیرش را عوض ڪرد ــــ و ایسا ببینم ڪجا داری فرار مے ڪنی ـــ بیخیالش شو نازی ـــ تو خفه زهرا مهیا با خنده قدم هایش را تند ڪرد ـــ بگیرمت میڪشمت مهیا وایسا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا