💔
همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب داشت
به طوری ک بعد از شهادتش شهید لبخند نام گرفت🌹
بسیار با اخلاق ، مهربان و صبور بود.
بسیار به معنویات از جمله نماز اهمیت میداد
بسیار به آراستگی ظاهر داشت و همیشه مرتب بود🌸
گذشت زیادی داشت. بی نهایت
از غیبت و نفرین کردن تنفر زیادی داشت
و ترجیح میداد به جای نفرین، در حق فرد
مقابل دعای خیر کنیم ...
هرگز دل کسی را نشکست و بسیار شوخ طبع بود
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_رضا_رحیمی🕊
شهادت حادثه تروریستی زهدان💔
سالروزشهادت
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
💔
دلتنگ که میشویم
نگاه به عکس هایت آراممان میکند
نگاهت نگاهمان را از غم رها می کند..
رفیقمان شده ای که نگاهمان کنی..
#دلتنگیم ..😭
#شهید_امید_اکبری
سالروزشهادت
او با خونش #امام_زمان خود را یاری کرد؛ من و تو چه کرده ایم؟؟؟؟
#شهید_مدافع_وطن
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
یکی از دعاهای تحویل سال ۹۷ عباس، این بود که خدا بهترین زیارت ها رو نصیبمون کنه. نیمه شعبان ما رفتیم جمکران که یک مسیری رو پیاده طی کردیم صبح تا شب رو اونجا بودیم و برگشتیم. یک روز قبل از تولد حضرت معصومه ما حرم این حضرت بودیم. تابستان ۹۷ ماموریتی که عباس باید میرفت مصادف شده بود با تولد حضرت امام رضا و وقتی ما از مشهد برگشتیم، گفت انشالله تا اخر سال کربلا هم میرم. اما مشکلی برامون پیش اومد و از پیاده روی اربعین جا موند. عباس بابت این موضوع مدتها ناراحت بود. بهمن ۹۷ شهید شد. سه روز بعد از شهادت عباس، یکی از اشناهامون خوابشو دید و از عباس پرسید بعد شهادت بهت چی گذشت. عباس گفته بود بعد شهادت، اولین جایی که رفتم زیارت امام حسین بود. دعای تحویل سال ۹۷ عباس، مستجاب شده بود.
به_روایت_همسر_شهید
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_عباس_کوهی
#حادثه تروریستی زاهدان بهمن ۹۷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
حتی عراقیها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند
🔹شهید #عباس_صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق میرفت، مقداری لباس، میوه برای عراقیها میخرید تا برای تفحص شهدا با آنها بیشتر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقیها نرم شده و به او علاقهمند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقیها رسید، برایش ختم گرفتند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حتی عراقیها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند
🔹شهید #عباس_صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق میرفت، مقداری لباس، میوه برای عراقیها میخرید تا برای تفحص شهدا با آنها بیشتر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقیها نرم شده و به او علاقهمند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقیها رسید، برایش ختم گرفتند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•°♡°•°
عـــلی بیرامی اهــل پارس آباد مـــغان و
ســـرباز هــنگ مــــرزی گروهــــان شــهید
ضیایی آذربایجان غربی در حین انجام
ماموریت مرزبانی و حفاظت و حـراست
از خاک پاک وطن در شمال غرب کشور
به شهادت رسید🥀
#شهید_مدافع_وطن🇮🇷
#شهید_علی_بیرامی🤍
.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_مدافع_وطن
💔من گریه نمی کنم،
قوی و شجاع هستم،
مثل پدرم ...
دختر شهید جهاندیده
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
#شهیدانه
#خاطره_وداع_آخر
#شهید_مدافع_وطن
#وحید_جمشیدیان
#قسمت_دوم
وقتی برگشتم خانه، ماشین را همانطور که خواسته بود، به دیوار پارکینگ چسباندم. مادر وحید پرسید:
«چرا ماشین وحید رو اینقدر چسبوندی به دیوار که حتی نمیشه رد شد؟!»
گفتم:
«نمیدونم… خودش گفت اینطوری پارک کن.»
هیچکداممان نمیدانستیم فردا چه میشود…
فردای همان روز تلفن خانه زنگ خورد. از پادگان بودند. گفتند:
«خودتون رو برسونید اینجا…»
با دلنگرانی خودم را به پادگان رساندم. از همان دم در، نگهبانها با احترام راه را باز کردند، هیچکس جلویم را نگرفت. دلم لرزید؛ با خودم گفتم:
«یعنی چه اتفاقی افتاده؟ چرا کسی چیزی نمیگه؟!»
به نزدیکی صحنه حادثه که رسیدم، دیگر اجازه ندادند جلوتر بروم. چند نفر آمدند و آرام گفتند:
«برگردید… الان نمیشه برید جلو.»
همان لحظه، قلبم میخواست از سینه ام بیرون بزند. زیر لب گفتم:
«یا خدا… نکنه وحیدم…»
و همانجا فهمیدم… بله، دل پدر هیچوقت اشتباه نمیکند.
فردای آن وداع، در جنگ دوازدهروزه اسرائیل و ایران، وحید پر کشید… انگار خودش میدانست که رفتنش نزدیک است. بعضی وقتها آدم حس میکند شهدا قبل از رفتن، الهامی از سوی خدا میگیرند؛ گویی مرگ را نمیبینند، بلکه پرواز را میبینند.
راوی:
#پدر_شهید
👈 پ ن :
#شهید_وحید_جمشیدیان، فرزند همین خاک، حالا در گلزار شهدای قلعهسفید (نجف آباد) آرام گرفته… و ما ماندهایم با داغی که هیچوقت سرد نمیشود.
ای پدران صبور و زحمتکش شهدا، شما ستونهای این وطنید؛ و حال که یک اربعین از شهادت، رفیق شهیدمان، وحید جمشیدیان گذشته، یادمان باشد این امنیت و آرامش، بهای اشکهای شما و خون فرزندانتان است.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
#شهیدانه
#خاطره_وداع_آخر
#شهید_مدافع_وطن
#وحید_جمشیدیان
#قسمت_اول
یک روز قبل از آن حادثه تلخ، تلفن زنگ خورد. #وحید بود. صدایش آرام بود، اما چیزی در آن موج میزد که دل آدم را میلرزاند. گفت:
«بابا، با موتور بیا پادگان… کارت دارم.»
با عجله رفتم. وقتی رسیدم، برای اولین بار #وحید را دیدم با لباس نظامی و درجههایی که روی شانهاش میدرخشید… همانجا قلبم پر از غرور شد. نه به خاطر لباسش، به خاطر آن نگاه آرام و مردانهاش؛ به خاطر اینکه میدیدم پسرم از من گذشته و خودش را وقف وطن کرده است.
وسایلش را دستم داد و آرام گفت:
«بابا… اینا رو ببر خونه. ماشینمو هم ببر پارک کن.»
با تعجب گفتم:
«چرا پسرم؟!»
لبخندی زد، بغلم کرد و در گوشم آرام گفت:
«بابا… منو حلال کن. ماشینو ببر آخر پارکینگ، بچسبون به دیوار.»
گفتم:
«چرا به دیوار؟!»
گفت:
«دیگه نمیخوام ماشین سوار بشم… نمیخوام صبحها صدات بزنم و مزاحم تو و همسایهها بشم.»
حرفهایش سنگین بود… گلوی من پر از بغض شد، فقط نگاهش کردم. نمیدانستم این آخرین #آغوش ماست؛ #آغوشی که بوی #خداحافظی داشت.
راوی :
#پدر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa