eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ماجرای دختر رقصنده! 1⃣ - می‌گویند: مملکت این‌همه مشکل دارد، همه مشکل صفحه اینستای این رقاصه است؟ - نه نیست؛ اما بخشی از مشکل که هست! 2⃣ - می‌فرمایند: چرا به‌جای گرفتن اختلاسگرها و بیت‌المال، این دختر را گرفته‌اند؟ ♦️اگر هرچیز سر جای خودش باشد، هم باید دزدان مال را بگیرند و هم دزدان حیا و اخلاق را. اگر معلم‌های اجتماعی یا اقتصاد سر کلاس حاضر نمی‌شوند، آیا دینی و قرآن می‌تواند بگوید من هم نمی‌آیم یا می‌آیم درس نمی‌دهم؟! 3⃣ - مرقوم کرده‌اید: "بخشی از مردم" روز به روز بی‌پناه‌تر و مظلوم‌تر می‌شوند و سبک زندگی آنها مورد احترام واقع نمی‌شود... ♦️جااان؟ دوباره بفرمایید! یعنی اگر بخشی از مردم خواستند بخورند باید به سبک زندگی‌شان احترام گذاشت؟ اگر بخشی از مردم قمارخانه و رقاص‌خانه و افیون‌خانه درست کنند و اگر بخشی از مردم خواستند در خیابان بگردند باید به سبک زندگی‌شان احترام گذاشت؟ ببخشید انبیا برای چه مبعوث شدند دیگر، اگر قرار به احترام به هر سبک زندگیی بود؟! 4⃣ - دوست محترمی هم که لباس شاگردی امام صادق "ع" پوشیده‌اند، در شب شهادت ایشان مرقوم فرموده‌اند: ♦️قرن‌ها مردم رقصيدند و برهنه شدند و رفتند و آمدند، اما دين آسيبی نديد!  و افزوده‌اند: آنچه دين و ايمان را متلاشی و نظام را نابود می‌كند، لرزش كمر دختری نوجوان نيست، لغزش قلم قاضی کهنسال است.  آقای زائری عزیز! از هم‌لباسان شما شنیده‌ایم که کوچک شمردن گناه، خود کبیره است. ♦️ضمن اینکه بسیاری از بزرگ گاه از شراره‌های آتش شهوت و بی‌بندباری‌های کوچک تا بزرگ نشئت می‌گیرد. اما اگر اینها را هم در نظر نگیریم، به نظرتان سقوط تمدن بزرگ اسلامی اندلس در دل اروپا را رقص و مشروب و به باد داد یا قلم قاضی؟! من البته با این سبک پخش کردن اعترافات رقاصه مزبور موافق نیستم اما اینکه از آن‌طرف بام بیفتیم و کار به کوچک شمردن ترویج خلاف و بی‌حیایی و بی‌بندوباری و فعالیت‌های و غیراخلاقی کشیده شود و همیشه هم یک جمله کلیشه‌ای شده داشته باشیم که برید جلوی خلاف‌های اقتصادی را بگیرید، در خوش‌بینانه‌ترین حالت نشانه بی‌توجهی به آموزه‌های دینی و دستورات و تعالیم اهل بیت "علیهم‌السلام" و جوزدگی و پیروی بی‌تامل از محیط مجازی است.  ♦️نتیجه‌اش هم دست و جیغ و هورای امروز بلندگوهای از آمدنیوز گرفته تا بی‌بی‌سی و رادیو آمریکا از توئیت‌ها و کانال‌های ماست! گفت خوش وردی تو از بر کرده‌ای لیک دعا گم کرده‌ای ✅ فرهنگ هر جامعه ای حکم هوا برای تنفس را دارد ، اگر آلوده شود ،تنفس برای همگان سخت میشود و آثار مضر و مخربش دامن همه را میگیرد ، هوای جامعه باید سالم شود تا بشود در آن جامعه با سایر بیماریها مبارزه کرد از لاک جیغ تا خدا @banomahtab
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
💝زندگینامه #شهیدحججی💝 💥قسمت نهم💥 #شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "زهرا، ا
💥قسمت دهم💥 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️