عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند و راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. «انتشارات
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
یه نوار دادم به محمود. شیخ حسین انصاریان توی نوار درباره توبه صحبت کرده بود. دو روز از ملاقات من و محمود گذشت. شنیده بودم که حالش کاملا تغییر کرده فکر نمیکردم نوارها این قدر روش تاثیر بذارن.
یه روز محمود گفت: " بیا یه سر بریم سمت خط، می خوام باهات صحبت کنم." یه طور خاصی گفت. با بغض و کمی التماس در لحنش❗️تعجب کردم گفتم خیلی خُب بریم.
دو سه ساعتی طول کشید تا به خط رسیدیم. تو راه همش حرف زد و گریه کرد. گفت که فامیلهاش آدمهای خوبی نیستند. از دست دختر عمه اش که همسایشون بود کلی شکایت کرد.
برام گفت اونجا وضع اخلاقی اش خوب نبوده. دنبال کارهایی بوده که گفتنی نیست.نمی دونم چطوری از اون اوضاع در رفته اومده بود جبهه!!
گفتم: حالا برای چی این حرفها رو به من میزنی؟ جوابی نداد. گفت: نوار توبه خیلی خوب بود. خدا تو رو سر راهم گذاشت. من توبه کردم،#توبه_نصوح!! اون جای نوار رو یادته که اون غلام از حضرت رسول پرسید؛ حالا ما که توبه کردیم، خدا ما رو وقت گناه کردن می دیده؟؟
حضرت هم جواب مثبت داده بودند. من تایید کردم. بعد زد زیر گریه گفت: منم دوست دارم مثل همون غلام سیاه داد بزنم و بمیرم ولی نمیتونم.
هق هق گریه اش بلند شد و گفت: میگی چیکار کنم، معلومه هنوز آدم نشدم. گفتم نه داداش، هر کسی هر طوریه، تو هم الان بهترین موقعیت رو داری. همه رو ول کن، خدا رو بچسب. تا تو رو نیامرزیده ولش نکن. گفت: از کجا بفهمم آمرزیده؟ گفتم: خودش بهت نشون میده نمی دونم....
از آن روز محمود درست و حسابی توبه کرد.
مسیر خدا رو هم ول نکرد. خدا هم نشونش داد.کارنامه اش را من هم دیدم. بدنی پاره پاره، جنازه ای بی سر و با جگری شکافته و دست و پایی قلم شده مثل عباس(ع)، مثل حسین(ع) تو وصیت نامش برای من این طور نوشته بود: از اینکه راهی پیش پایم نهادی آدم بشوم متشکرم.
فکر کنم الان که داری این وصیتنامه را می خونی خدا به من آمرزیدنش رو نشون داده باشه، ان شاءالله در آن دنیا تلافی کنم.
#پایان_منزل_شانزدهم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆