🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
کسانی توی شهر انگشت نما بودند و اگر جایی جمع می شدند، حتما با آنها برخورد می شد، کارشان به جایی رسید که از همه ما جلو زدند و بیشترشان شهید شدند.
یکی از آنها به اسم رضا از بقیه بدتر بود. یک بار چمران تو اتاق تشسته بود. یه دفعه صدای دعوا اومد! بعد با دست بند رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و به دکتر گفتند: این کیه آوردین جبهه؟!
رضا شروع کرد به فحش دادن. چه فحش های رکیکی. اما چمران مشغول نوشتن بود. وقتی دید که چمران توجه نمی کنه، یه دفعه داد زد: کچل با توام...
یک دفعه شهید چمران با مهربانی سرش را بالا آورد و گفت: بله عزیزم، چی شده آقا رضا؟ قضیه چیه؟
یکی گفت: رضا داشت می رفت بیرون که سیگار بگیره و برگرده برای همین با دژبان دعواش شده. شهید چمران مکثی کرد و گفت: آقا رضا سیگار چی میکشی؟! برید براش بخرید و بیارید!
روز بعد دکتر چمران و آقا رضا تنها تو سنگر بودند. رضا گفت: دکتر، می شه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای چیزی بزنی! وقتی سکوت و حالت تعجب دکتر را دید ادامه داد: من یک عمر به هر کی بدی کردم، بهم بدی کرد... تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و این طور برخورد کنه.
دکتر چمران گفت: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، ن تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب می ده. هی آبرو بهم میده تو هم یکی داشتی که هی بهش بدی می کردی بهت خوبی می کرده!
آقا رضا جا خورد. تلنگر خورد به شخصیتش. رفت یه جا نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت زار زار گریه می کرد.
اذان که شد. همین آقا رضا رفت وضو گرفت. سر نماز، موقع قنوت، صدای گریه اش بلند بود.
رضا توبه کرد، توبه نصوح.
مدتی بعد هم به کاروان شهدا پیوست. آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد....
#پایان_منزل_نهم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆