🔸 عُجب
🔸مانع کمال انسان
☀️ کسی که در مقام مدح نفْس خود برآید، گرفتار #عجب است. او از دو موضوع مهم و وسیع غافل است: چنین آدمی اخلاق ناپسند و #معایب_نفس خود را نمیبیند و از طرفی، دامنهی فضایل و #کمالات_انسانی را نادیده گرفته و آن را در آنچه در خود بهعنوان محاسن و صفات نیکو میانگارد خلاصه و محدود میکند. و این پندار، انسان را از برطرفکردن معایب نفس خود و کسب فضایل انسانی و اخلاقی که فاقد آن است باز میدارد. لذا عجب را که یکی از موانع کمالات انسان است، از بدترین رذیلهها دانستهاند.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 #نسیم_حیات، ج۵
📖 ص ۷۳
@pellake8
✳️ دنیا خلوت نیست!
🔻 « يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا» (الزلزله، ۴)
در آن روز زمین اخبارش را گزارش میدهد...
هفتاد سال در کیسهاش خبرهای مرا اندوخته!
امان از این خبرها...
آنوقت تو میگویی دنیا خلوت است؟
آنوقت تو ادعا میکنی هیچکس نبود ما دو نفری فلان کار را کردیم...؟
📚 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
@pellake8
✳️ برای کاه، گندم نکاریم!
🔻 اگر کسی تکرارا سورهی #واقعه را بخواند، #گره_مالی او را برمیدارند اما مبادا #قرآن بخوانی که از #فقر نجات پیدا کنی! گندم بکار، گندم بچین؛ کاه، بیمنت دارد میآید! این آثار دنیایی عبادات، بیمنت است.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📝 #پیادهشده_سخنرانی
@pellake8
✳️ رفتارِ خدایی!
🔻 نوجوانی بودم شلوغ و ناآرام. لذا پدر و مادر به من رو نمیدادند. وارد #مسجد محل خود شدم دیدم در این مسجد مردم حاضرند ولی سکوت حاکم است. معلوم شد که رئیسالتجار حاج سید روحالله در کنار محراب نشسته و به احترام او مجلس ساکت است. او تا مرا دید، گفت پسرم بیا اینجا. گفتم لابد میخواهد بگوید لیوان آبی برایم بیاور ولی جلو آمدم دیدم برای من نیمخیز شد و گفت: بفرمایید بنشینید! که چنین احترامی برایم شگفتآور بود. سپس به خادم مسجد گفت: برای آقا چای بیاورید!
🔸 #رفتار_کریمانه این شخص موجب شد که از آن لحظه #محبت مسجد و محراب و عبا و قبا و تسبیح در دل من جا کند و اگر الان اهل #دین و #ترویج_قرآن هستم، چه بسا تأثیر این #رفتار_خدایی اوست.
❗️میبینید کسی دیگران را به #مسخره میگیرد و او را #تحقیر میکند و در او #بدبینی ایجاد میکند و دیگری پیامبرگونه انسانی را تکریم میکند و او را به راه خدا میآورد. حساب این دو انسان جداست.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۱
📖 صص ۲۹-۲۸
#⃣ #تربیت
@pellake8
✳️ بیست سال است شلاقِ یک «اِی» را میخورم!
🔻 سالکی نقل کرد، بر سر مزار مؤمنی مشغول ذکر بودم که یکمرتبه مکاشفهای دست داد. دیدم عالمی نورانی روی منبر صحبت میکرد و همه را جذب کرده بود. در این میان از پشت سرم صدای خِشخشی آمد و دیدم مار بدهیبتی جلو میآید. مار جلو رفت تا به منبر رسید و آن آقا رنگ باخت و کلام را قطع و دهان را باز کرد و این مار، فک او را گرفت. آن آقا افتاد و مجلس به هم خورد.
❗️بعداز مدتی که به خود آمد از او پرسیدم چه بر شما آمده است؟ گفت: بیست سال است که شلاقِ یک «اِی» را میخورم! این موضوع هفتهای یک بار عیش مرا خراب میکند.
🔺 [ماجرا از این قرار است که] من معتمد و ریشسفید محل بودم و قبالهها و ازدواجها با شهادت من انجام میگرفت. یک روزی پسر من ۱۸ساله شد و از دختری که میشناختم برایش خواستگاری کردم اما اعلام کردند که آن دختر، پسر شما را نپسندید. این امر بر من گران آمد ولی چون متدیّن بودم از او بدگویی نکردم الّا اینکه وقتی مردم از من دربارهی او میپرسیدند میگفتم «اِی! سخن دیگری بپرسید» و ظاهراً مردم از این تعبیر من میفهمیدند که او خوب نیست و لذا کسی با او ازدواج نکرد. لذا از آن روزی که اینجا آمدهام میگویند تا او تو را نبخشد گرفتار هستی.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۵
📖 صص ۳۰-۲۹
#⃣ #اخلاق #قیامت
@pellake8
✳️ حقیقت گناه!
🔻 با جوانان شهر، پای کوهی بازی میکردیم. در بین بازی که به استراحت نشسته بودیم، یکمرتبه دوستم مرا صدا زد و گفت بهرام بیا! جلو رفتم و دیدم تعدادی تخم کبوتر را در داخل قوطی حلبی جمع میکند. این تخمهای پرنده مرا به هوس انداخت و از حسین خواستم که از آنها به من هم بدهد که گفت نه! حتی یک عدد هم نمیدهم و این تنگنظری او موجب بههمخوردن دوستی ما شد. پس از چندی باخبر شدیم که خانهی حسین در خطر هجوم مارها واقع شدهاست. مأموران شهرداری بررسی کردند و متوجه شدند منشأ این مارها همان قوطی حلبی بود و معلوم شد که آنها تخم مار بودند، نه تخم کبوتر!
‼️ #گناهانی که امروز برای انسان جاذبه و شیرینی دارند، #صورت_برزخی آنها مار و افعی است و انسان در #قیامت با شدت تمام آرزو خواهد کرد ای کاش این گناه در اختیار من قرار نمیگرفت و گرفتار این بدبختی نمیشدم! آری، جاذبههای گناه، مطلوب و خوشایند است ولی صورت برزخی آن بسی کریه و بدمنظر است.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۵
📖 ص ۹۳
@pellake8
✳ چشمش به ارباب افتاد!
🔻 چند نفر که همگی پیکان داشتیم، در پمپ بنزین به نوبت ایستاده بودیم. در این بین یک ماشین بنز با رنگ متالیک سر رسید و پولی به کارگر پمپ بنزین داد که بنزین بزند. او درب ماشین را نیمهباز گذاشته و با ژست متکبرانهای آرنج خود را به سقف ماشین تکیه داد، از داخل ماشین پیپی را برداشت و روشن کرد و در حالی که با افاده و تکبر به ما نگاه میکرد، شروع به پُکزدن آن نمود. در این حال بود که یکباره چشمش به آن طرف خیابان افتاد و باعجله پیپ را خاموش و سپس دستمالی برداشت و شروع کرد به پاککردن اطراف ماشین و با نگرانی به آن طرف خیابان خیره شده بود. پس از مدتزمان کوتاهی متوجه شدیم که این آقا رانندهی ماشین است و ارباب او از آن طرف خیابان میآید تا سوار ماشین شود و این آقا به محض اینکه چشمش به ارباب افتاد، همهی پَک و پوزش فرو ریخت و...
✅ اگر ما احساس #حضور کنیم و چشممان به #رب_العالمین افتد، حتی انتظار #ثواب و #بهشت هم از خدا نداریم و میگوییم: #بنده را #اطاعت باید، بدون چونوچرا، و زمزمه خواهیم کرد:
ما گدایان خیل سلطانیم
شهر بند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب دهد آنیم
گر براند و گر ببخشاید
ره به جای دگر نمیدانیم
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 برگرفته از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۲
📖 صص ۷۴-۷۳
#⃣ #معرفت_نفس #خداشناسی
@pellake8
✳️ رفتارِ خدایی!
🔻 نوجوانی بودم شلوغ و ناآرام. لذا پدر و مادر به من رو نمیدادند. وارد #مسجد محل خود شدم دیدم در این مسجد مردم حاضرند ولی سکوت حاکم است. معلوم شد که رئیسالتجار حاج سید روحالله در کنار محراب نشسته و به احترام او مجلس ساکت است. او تا مرا دید، گفت پسرم بیا اینجا. گفتم لابد میخواهد بگوید لیوان آبی برایم بیاور ولی جلو آمدم دیدم برای من نیمخیز شد و گفت: بفرمایید بنشینید! که چنین احترامی برایم شگفتآور بود. سپس به خادم مسجد گفت: برای آقا چای بیاورید!
🔸 #رفتار_کریمانه این شخص موجب شد که از آن لحظه #محبت مسجد و محراب و عبا و قبا و تسبیح در دل من جا کند و اگر الان اهل #دین و #ترویج_قرآن هستم، چه بسا تأثیر این #رفتار_خدایی اوست.
❗️میبینید کسی دیگران را به #مسخره میگیرد و او را #تحقیر میکند و در او #بدبینی ایجاد میکند و دیگری پیامبرگونه انسانی را تکریم میکند و او را به راه خدا میآورد. حساب این دو انسان جداست.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۱
📖 صص ۲۹-۲۸
@pellake8
✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است!
🔻 مشهدی رمضان میگوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره میرود؛ تا اینکه جلو آمد و گوشتی خرید ولی بهجای پول، شناسنامهی شوهرش را بهعنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم.
🔸 من آدرس او را گرفتم و به خانهی او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و
به شوهر مجروحش غذا میخوراند.
اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانوادهام به #مشهد برویم و دویست تومان پول پسانداز کرده بودم. رو کردم به #امام_رضا علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما میآیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم.
🔺 من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانوادهام واقع شدم.
همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهی ورود نمیدهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست میدهد و میگوید خوش آمدی به خانهی ما. اینجا فهمیدم عمل حکیمانهی من مقبول افتاده است.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 برگرفته از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۲
📖 ص ۹۵
@pellake8
✳️ ای مهربانتر از پدر و مادرم...
🔻 پرخاشگری به پدر، «عصیان» است اما نتیجهی پرخاشگری به مادر، «شقاوت» است؛ چون مادر تمام زندگیاش را گذاشته برای فرزند؛ حالا امام معصوم علیه السلام که تمام وجودش را برای هدایت ما گذاشته «وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ»، پرخاشگری و تبعیت نکردن از ایشان چه عاقبتی خواهد داشت؟
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📝 #پیادهشده_سخنرانی
@pellake8
✳️ وعدهٔ قبول حتمی توبه برای چه کسانی است؟
⁉️ آیا گناهکار اجازه دارد که توبهٔ خود را به تأخیر اندازد؟ البته خیر؛ زیرا این تأخیر نوعی بیاعتنایی به خدا و سبک شمردن گناه است و این خود گناهی است که نیاز به توبه دارد.
👈 تائب دوگونه است: یکی آنکه بلافاصله بعد از بیداری از گناه توبه میکند که او «تائب مِن قَریب» است و خدا به چنین کسی وعدهٔ قبول حتمی توبهاش را داده است «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولَٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ...». و دیگری آن است که توبه را امروز و فردا میکند و معتقد است تا مرگ فرصت دارد و طبعاً گناهان دیگری هم بر گناهان پیشین میافزاید و او «تائبٌ مِن بَعید» است و خداوند به چنین کسی وعدهٔ قبول احتمالی و نه قطعی توبهاش را داده است «عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ: شاید خدا توبهٔ آنها را قبول کند.»
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 از کتاب تفسیر #نسیم_حیات | ج۴
📖 ص ۱۸۶
#⃣ #تفسیر
@pellake8
✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است!
🔻 مشهدی رمضان میگوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره میرود؛ تا اینکه جلو آمد و گوشتی خرید ولی بهجای پول، شناسنامهٔ شوهرش را بهعنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم.
🔸 من آدرس او را گرفتم و به خانهٔ او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و
به شوهر مجروحش غذا میخوراند.
اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانوادهام به #مشهد برویم و دویست تومان پول پسانداز کرده بودم. رو کردم به #امام_رضا علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما میآیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم.
🔺 من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانوادهام واقع شدم.
همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهٔ ورود نمیدهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست میدهد و میگوید خوش آمدی به خانهٔ ما. اینجا فهمیدم عمل حکیمانهٔ من مقبول افتاده است.
👤 #استاد_ابوالفضل_بهرامپور
📚 برگرفته از کتاب #زندگی_با_قرآن | ج۲
📖 ص ۹۵