eitaa logo
پزشکی و اطلاعات دارویی و عمومی
179 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
14 فایل
📞 09190139934 ☎️ 09379094658
مشاهده در ایتا
دانلود
💎💎 📚 🖌 ☎️ 📞 📖 روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگیش را در انبار علوفه گم کرده ، بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد ، و آن را نيافت ، از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست ، و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد . به محض اينکه اسم جايزه برده شد ، کودکان به درون انبار هجوم بردند ، و تمام کپه های علوفه را گشتند ، اما باز هم ساعت پيدا نشد . همين که کودکان نااميد از انبار خارج شدند ، پسرکی نزد کشاورز آمد ، و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد . کشاورز نگاهی به او انداخت ، و با خود انديشيد ! چرا که نه ؟ کودک مصممی به نظر ميرسد ، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت ، و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد . کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد : چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند ؟ کودک پاسخ داد : من کار زيادی نکردم ، روی زمين نشستم ، و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم ، و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم ... ! وقتی در آرامش است ، بهتر از ذهن پرمشغله ، کار ميکند . هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد ، تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که میخواهيد سروسامان دهيد . 👨‍⚕ 💉💊🩺
.. 📚 صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت نمازگزاران همه او را شناختند ؛ پس از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید . صاحب دل پذیرفت که جماعت را پندی دهد . نماز جماعت تمام شد ، چشمها همه به سوى او بود . مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود ، آنگاه خطاب به جماعت گفت : مردم ! هر کس از شما که میداند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد ! کسى برنخاست ! گفت : حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد ! باز کسى برنخاست ! گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید ! ✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾ 📝 از آنچه بر دیگران گذشت‌‌ ، درست زیستن را بیاموزیم . .
.. 📚 حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار ، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند . نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد ؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و روزهای بسیاری آن کودک را کنارش مینشاند و تصویر او را میکشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند . حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید ، نقاش به جاهای بسیاری میرفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود ، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نموده بودند . سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد . پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت : هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود . نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مشت با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شہر یافت . از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازه دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند . او هم قبول نمود . چند روز مشغول رسم نقاشی شد تا اینکه روزی متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم میچکد . از او علت آن را پرسید‌؟‌ گفت : شما قبلا هم از چهره من نقاشی کشیده اید‌، من همان بچه معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی . امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥ .