eitaa logo
سبک زندگی اسلامی
17.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1هزار ویدیو
26 فایل
کانال آموزشی موسسه فرهنگی سریر ققنوس ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ارتباط برای: ✔️تنظیم وقت #مشاوره و #تست ها ✔️ فروش فایل و کتاب ✔️همکاری اشتغال ادمین👇 @Phoenixadmin1 🔴نقل مطالب بدون آدرس و لینک و نام مولف،جایز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرمؤمنان علی (ع) در جائی نشسته بود. کبوتری از هوا آمد. دور حضرت پرواز می نمود و به زبان خود به حضرت علی (ع) می گفت: «امروز پرواز می کردم، دیدم روی زمین دانه هائی ریخته، سرازیر شدم تا آنها را برچینم. صدای بال یک باز را شنیدم که به قصد شکار من آمده، فرار کردم و به اینجا آمده ام. به فریادم برس. من به شما پناه آورده ام.» علی (ع) آستین خود را باز کرد و آن کبوتر در آستینش جای گرفت. ناگهان علی (ع) دید، باز شکاری فرا رسید و با زبان خود که علی (ع) می فهمید، عرض کرد: «صید مرا رها کن.» علی (ع ) به باز فرمود: «این حیوان به من پناه آورده، من آن را به دست دشمن نمی دهم.» باز شکاری عرض کرد: «چهار روز است گرسنه ام. امروز این کبوتر را خواستم شکار کنم، به تو پناه آورده است.» علی (ع) فرمود: «هرکس به من پناه آورد، ممکن نیست که او را پناه ندهم.» باز شکاری گفت: یا علی! یا شکار مرا بده و یا من گرسنه ام مرا سیر کن... آنحضرت که در فکر این بود تا از راهی که بسیار سخت بود باز شکاری را غذا دهد، که باز شکاری فریاد زد: «دست نگهدار من جبرئیل هستم و آن کبوتر برادرم میکائیل است. امروز می خواستیم تو را امتحان کنیم و فتوّت و جوانمردی تو را بیازمائیم. حقا که جوانمرد هستی.» 📚تلخیص از کتاب عشریه چهار سوقى، ص ۱۵۹ ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7