eitaa logo
آلبوم خاطرات
1هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
﷽ . °• اللَّهُمَّ‌لَاتَکِلْنِی‌إِلَى‌نَفْسِی‌طَرْفَهَ‌عَیْنٍ‌أَبَداً •° ............................................................... رزمندگان لشگر ده حضرت سیدالشهدا«ع» ✽⇦کپی : ذکر صلوات برای امام زمان (عج) ✽⇦خادم @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 سی و نه سال قبل در چنین ساعاتی برای عملیات حرکت کردیم 🔷 25 مرداد 64 لشگر 10 سیدالشهداء(ع) با گردان های قمربنی هاشم(ع) ، گردان علی اصغر(ع) و گردان حضرت قاسم (ع) و واحدهای پشتیبانی رزم ، اطلاعات و عملیات و در ساعت 2 بامداد روز جمعه 25 مرداد سال 1364 به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه یورش برد. این عملیات تا قبل از روشنایی هوا ادامه داشت و ضربات سختی بر دشمن بعثی وارد آمد. این عملیات را در بخوانید. @alvaresinchannel
نقش تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) در امروز دوشنبه 2 مهرماه ساعت 23.45 از سلام بر بچه های سلام بر اسوه های @alvaresinchannel
هدایت شده از آلبوم خاطرات
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 چقدر سخت است، جایی باشیم که جای خالی کسان است... همان‌ها که رفتند و جای خالی‌شان را به ما سپردند... 🌹 حسینه گردان تخریب 🌹 دوکوهه: تو را دوست دارم که بوی بهشت می‌دهی ... تو را دوست دارم ای دوکوهه ... تو را دوست دارم که دامنت برای یک بار هم آلوده نشد ... تو را دوست دارم که به بودنم، هستی دادی ... تو را دوست دارم که تو با حسینم آشنا کردی ... تو را دوست دارم که زندگی را تو برایم تفسیر کردی ... این همه مغموم نباش دوکوهه ... امام رفت ، اما راه او باقی است و نام تو و خاک تو و پرچم‌هایت ... دیر نیست که روح تو عالم را تسخیر کند ... ✍ شهید سید مرتضی آوینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شهید محمد دستوری شهید عباس شیر ورامینی ✍🏿✍🏿 به روایت : علی سلیمانی 🔶 صبح 4 آذرماه سال 66 بود بعد از نماز دور هم جمع شده بودیم . مشغول صحبت بودیم که یکی از بچه های اطلاعات عملیات هراسان آمد داخل سنگر و گفت بچه ها بیائید بیرون ، گفتیم چه خبره.. چی شده... گفت دو تا از بچه ها شهید شده اند. با عجله و شتابان و نگران بیرون دویدیم، خشکمون زد .. پیکر بیجان دستوری و شیر ورامینی جلومون بود . دو تا از بهترین و شجاع ترین بچه های واحد بودند. چقدر آرام و متین کنار هم خوابیده بودند. شب قبل این دو دلاور با هم برای شناسایی رفته بودند. کار شناسایی روی انجام می شد. موقع برگشت از شناسایی شاخ آمدین روی مین رفته و به شهادت رسیده بودند. یکی از برادران هم که به همراه تیم آنها بود مجروح شده بود . بعد از اینکه بچه ها این دو شهید را زیارت کردند و عزاداری انجام شد همراه با برادر حسین روشنی و برادر سعادتی که از اقوام شهید دستوری بود آنها را به معراج شهدا بردیم تا به عقب انتقال دهند. کمی بچه ها پکر هستند و بی حوصلگی از دست دادن این دو دوست کاملاً در چهره همه پیداست. بعد از ظهر هم خیلی کار داشتیم، مقداری هم سنگر را ترمیم کردیم. امروز واحد اطلاعات عملیات حال و هوای دیگری پیدا کرده است. برادر روشنی و برادر دلیر و برادر یزدی هم در سنگر ما هستند. شدیداً نگران برادرانی هستیم که برای شناسایی به عمق مواضع دشمن رفته اند و از این اتفاق هم خبری ندارند. 🔷 متولد سال 1348 بود که در یکی از روستاهای شهرستان ساوه به دنیا آمد. بسیار معتقد به رعایت واجبات و ترک محرمات. بسیار اخلاقی. قوی و شجاع. شهید دستوری در وصیت نامه اش نوشته بود، خداوندا، معبودا، معشوقا، تو در تمام وقت شاهد زندگی گناه آلود و نظاره گرد گناههای اعمال ناپسند این حقیر بوده ای. بار الها من می دانم که اگر نظر لطف تو به کسی نباشد در منجلاب فساد و تبهکاری آلوده خواهد شد و آن را در اعمال زشت خودش غرق خواهد کرد. خداوندا من دنیا و چرخش جهان را از آن قدرت تو می دانم و رفتن به جبهه و جهاد و در راه تو و جنگیدن و هجرت را از نظر لطف و عنایات تو می دانم و به آن با تمام وجود افتخار می کنم. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔴40 روز بعد از شروع جنگ پایش به جبهه باز شد از قدیمی های تخریب بود زیر دست از بنیانگذاران تخریب در جنگ کار کرده بود مرتضی از تخریبچی های در جنوب بود و هنگام عملیات ها به تیپ و لشگرها برای باز کردن معبر مامور میشدند. در پاکسازی در اطراف بستان و هویزه و سوسنگرد خیلی فعال بود. با تشکیل (ع) وقبول فرماندهی از سوی به واسطه ی رفاقتی که با هم از تخریب قرارگاه کربلا داشتند وارد تخریب تیپ سیدالشهداء(ع) شد. در اولین ماموریت تخریب تیپ سیدالشهداء علیه السلام برای پاکسازی میادین مین سومار و گیلانغرب به علت تجربه بالا در پاکسازی میادین مین کمک کار شهید نوریان بود. در این ماموریت بود که در اثر انفجار و اصابت ترکشهای فراوان و قطع شدن هر دوپا از بالای زانو در تاریخ 27آبان 61 به شدت مجروح شد و برای درمان به تهران فرستاده شد . اما درتاریخ 6 آذرماه 1361 به جهت شدت جراحات وارده به شهادت رسید. @alvaresinchannel
شهیدی که از آنسوی اروند آمد جزیره_ام_الرصاص روز 21 بهمن 1364 ✍🏿✍🏿 راوی : آفتاب روز بیستم یکم بهمن که بالا اومد رزمنده ها در حال پیشروی در عمق بودند ودشمن هم سعی میکرد همه توانش را بکار بگیره که بصره سقوط نکنه. درکنار جزء اولین ها بود که وارد جزیره ام الرصاص شد هماهنگ کردن کارهای و به عهده سید بود .... 🌹🌹🌹🌹و آخر الامر در نبردی نزدیک با دشمن سید به شهادت رسید. پیکر سید بین ما و دشمن روی زمین افتاده بود و کسی جرات این رو نداشت که اون رو عقب بیاره. تیربارهای دشمن روی منطقه اجرای آتش میکردند. شهید نوریان خودش داوطلب شد که پیکر معاونش رو از زیر آتیش عقب بکشه. حاجی دل به دریا زد و رفت از زیر آتش دشمن بدن سید اسماعیل رو کول کرد و عقب آورد. دشمن هرچی تیر زد به نخورد. وجعلناهای حاجی هم حکایت خودش رو داره. او با اعتقاد واعتماد به خدا وجعلنا میخوند و یقین داشت که تیرها به او نمیخوره. حاجی وقتی سید رو به رسوند سر تا پاش رو خون گرفته بود. خودش میگفت: هنوز لباسهام به خون شهید سیداسماعیل آغشته بود که به نماز ایستادم. احساس کردم تمام سلول های بدنم دارند نماز میخوانند. 🍁🍁🌷🌷 از معبری که به نام مادرش علیها نام گذاری شده بود وارد معرکه نبرد در ام_الرصاص شد و پیکر بیجان وغرق بخونش هم از همین معبر به عقب برگشت. شهادت حق سید بود و به حقش رسید. سید در قطعه 53 گلزار شهدا ی در همسایگی درخاک آرمید و نامش در زمره شهدای عملیات پیروز میدرخشد. @alvaresinchannel
🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹 🍃🌷 گردان قمر بنی هاشم علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار به آب افتادیم... _اطلاعات و جلو میرفتند و من و پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل رسید حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله رو بزن توی دریچه سنگر تیربار.. من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم... گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن... تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند.... قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ... وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...... سید...چی شد... بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود.... هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم . توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک... مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه و و مورد اصابت قرار گرفتند .... صدای میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین.... وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا که گونه سمت چپش گود رفته بود... یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود..... چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ... .سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش ..... هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده . گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1 🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹 🍃🍂🌷🌹@alvaresinchannel
علمدارگردان حضرت قمربنی هاشم(ع) ✍️✍️راوی: قبل از عملیات مقرمون در روستای بود. ما کار غواصی می کردیم، از مامورشده بودیم. گروهان که یکی از گروهان های گردان قمربنی هاشم(ع) بود. گروهان ما ازخود گردان زیاد فاصله داشت. رفتم سری به گردان بزنم. چون چادرهای گردان ها نزدیک هم بود تشخیص اینکه کدوم چادرها برای گردان قمربنی هاشم(ع) است مشکل بود. رفتم نزدیک یکی از چادرها و سوال کردم اینجاست؟ دیدم از داخل چادر یکی صدا زد ما اینجا نداریم، اینجا علیه السلام است. تعجب کردم. وقتی اومد بیرون دیدم شهید ست. با تحکم به من گفت این آخرین بارت باشه، اینجا گردان قمربنی هاشم علیه السلام است. شهید شاه حسینی هر وقت ما رو می دید با خنده می گفت برادرهای فتیله بالا! منظورش معنویت بود. می گفت (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده مهندسی رزمی وتخریب ل 10س (ع) که درعملیات والفجر8 به شهادت رسید) به شما نون نمیده بخورید و همه عابد و زاهد هستید. حمید خیلی حال ما رو می گرفت اما با این اوصاف خیلی بهش علاقه داشتیم. شهید حمید به ماها سفارش می کرد قدر رو بدونید. می گفت او ما بچه رزمنده های . از معرفت، تقوا، سواد و دلاوری. خیلی مواظبش باشید یکدفعه نپره... قبل از عملیات ام الرصاص می تونستی تشخیص بدی که حمید هم آماده رفتنه. وقتی حرف از شهادت می شد، می گفت ما . مار رو چه به شهادت و بعد برای اینکه فضا و بحث رو عوض کنه می گفت: " ". 🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹 🍃✨🌹 @alvaresinchannel
🔴 سردار شهید حاج مصطفی عبداللهی غریبانه رفتند چه عاشقانه رفتند یاران @alvaresinchannel
۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ - سالروز عملیات بیت‌ المقدس‌۶ مکان‌ اجرا: شمال‌ شهر ماووت‌ کردستان‌ عراق‌ و بلندی‌های‌ شیخ‌ محمد، آسوس‌ و استروک‌ تلفات‌ دشمن‌ :۲۴۰۰ (کشته، زخمی‌ و اسیر) رمز عملیات: یا امیرالمؤ‌منین (ع) ارگان‌های‌ عمل‌کننده: نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ اهداف‌ عملیات: پیشروی‌ و استقرار مناسب‌ نیروها در شمال‌ منطقه‌ سلیمانیه‌ عراق‌ و تکمیل‌ عملیات‌ انجام‌ شده‌ در منطقه‌ عملیاتی‌ ماووت‌ و امکان‌ خروج‌ معارضان‌ کرد عراق‌ از مناطق‌ تحت‌ هجوم‌ ارتش‌ عراق نوع تک: نیمه گسترده فرماندهی: سپاه ا▫️▪️▫️ اعلام شدکه امشب باید به دشمن حمله کنیدلذا گردان ها نیروهایشان را پای کار آوردند در آخرین روزرمضان 67 رزمندگان لشکر10نیز به دشمن بعثی در ارتفاعات شیخ محمد یورش بردند. زمان زیادی را پیاده طی کردند و ساعت از2نیمه شب حمله رعدآساشروع شد لشکر10 با4گردان هم‌زمان از6محور به مواضع تیپ76از لشکر4 پیاده‌کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات حمله‌ور شدند علیرغم ماموریتهای فراوانی که به لشکر واگذار شده بوددر این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد.اماهمسنگران ما دراطلاعات عملیات چندین شهیددادند •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️🔸 انتشار بعد از 35 سال گزارش غواص تخریبچی لشگر10 از موانع و استحکامات دشمن در ساحل عملیات والفجر8 🌷 شهید سعید مرادی از لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) و شهید پیام پوررازقی از مسوولیت راه کار (ع) در حمله به جزیره ام الرصاص را به عهده داشتند و بارها برای شناسایی مواضع و موانع دشمن از اروند رود گذشتند. ✅🔸 این فایل صوتی سندی است بر دقت بچه های اطلاعات عملیات و تخریب در شناسایی مواضع و موانع دشمن که با توکل برخدا و با اتکا به قوت و قدرت رزمندگان جبهه حق و با تدبیر به دشمن یورش بردند. 🎤مصاحبگر این فایل صوتی سردار شهید حاج ناصر اربابیان فرمانده تخریب لشگر10 میباشد ⏳تاریخ ضبط این مصاحبه اوایل بهمن 1364 🌴
شهادت 14 تیر 66 ✍️✍️✍️ راوی: حمید خیلی دوست داشت بیاد چند باری هم زمزمه کرده بود که هاش_رو_دوست_دارم چند بارهم زمزمه کرد که بیاد تخریب و هر بار با واکنش من روبرو شد و حرفشو پس ‌گرفت. البته من مخالفتی نداشتم ولی اون می گفت با هم بریم . من هم که تجربه داشتم و می دونستم که مرد این حرفها نیستم نظرم نبود بیاد به تخریب لشگر 10 .. البته از کم توفیقی من بود خلاصه هر موقع مطرح میکرد من مخالفت میکردم البته یه دلیلش این بود که نمیخواستم از حمید جدا بشم خلاصه یه روز توی #شهید_ ناصر_اربابیان گرای حمید رو از من گرفت و من توضیح دادم ... بعد از مدتی یه روز توی دیدم آقا ناصر داره با حمید تنهایی صحبت میکنه . حدس زدم که موضوع چیه. ناصر از حمید خواسته بود که بیاد تخریب . حمید مخالفت کرده بود و پس از اصرار آقا ناصر گفته بود اگه آقا سید اجازه بده میام.. آقا ناصر فکر کرده بود حمید شوخی میکنه رفت پیش که اجازه ی حمید رو از حاجی بگیره اما حاج خادم هم گفته بود که من نمیدونم از بپرس.. آخه اون موقع حمید نیروی (س) بود. تا اینکه آقا ناصر اومد پیش من و با اصرار زیاد کفت میخوام حمید رو ببرم تخریب نظر شما چیه؟گفتم به من ربطی نداره خودش میدونه که خوشحال شد و رفت به حمید گفت آقاسید حرفی نداره من هم که خیلی ناراحت شده بودم دیگه هیچ حرفی نزدم تا اینکه موقع برگشت از نماز حمید گفت داداش یه چیزی بگم که من بلافاصله گفتم به من ربطی نداره هر کاری میخوای بکن حمید که فهمیده بود که من ناراحتم تا مدت ها چیزی نگفت تا یه روز بعد از که تهران بود آقا ناصر مجددا موضوع رو مطرح کرد تا اینکه خودم بهش گفتم اگر دوست داری بری تخریب من حرفی ندارم برو ولی من نمیام که البته اون خیلی اصرار کرد ولی من قبول نکردم. تا یه روز که حمید میخواست بعد از چند ماه که تهران بود به جبهه بر گرده توی نماز جمعه خودم با آقا ناصر صحبت کردم که آقا ناصر خیلی خوشحال شد و نهایتا آقا حمید برای آخرین بار گرفت و به رفت و مدت حدود 11ماه در گردان تخریب دلشگر10 مشغول بود و بالاخره در صبح روز 14تیرماه سال1366 و قبل از شهادت فرمانده عزیزش در در شهر و در عملیات نصر4 به آرزوی خودش رسید وبه فیض عظیم شهادت نایل آمد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel