eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 شهیدان آیه ی عشق خدایند🌹 که از قید جهان دائم جدایند💥 ملائک از سما دسته به دسته... سر قبر شهید خود نشسته🌸 به پاس حرمت خون شهیدان الهی شیعه را در اوج گردان🙏 مقام رهبری هر لحظه‌ خندان😍 سراسر این وطن پاینده گردان✊ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @piyroo
از حضرت علی(؏) ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻥ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﻜﻨﻰ ﻛﻪ ﺁﺷﻜﺎﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺁﻥ ﺩﺍشته باشید . به ایـ☝️ـن جمله کوتاه کمۍ فکر کنیم ........................................ ● @piyroo
1_33028457.mp3
2.24M
🎵جرعه جرعه تشنه شهادتمو، تشنه ام به خون خصم آل علی 🎤سیدرضا نریمانی واحد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره شهید مرتضی عطایی از شهید مصطفی صدرزاده: 🔻قبل از عمليات بصرالحرير مى بايست با مصطفی و چندتا از بچه ها براى شناسايى منطقه مى رفتيم. محل مورد نظر بسيار سرسبز و باصفا بود و نيزارهاى بلندى داشت. كنار جاده هم بوته هاى خارى به شكل توپ و به اندازه گردو بود. مدام به اين ها نگاه مى كردم و دوست داشتم زيرشان بزنم. با پوتين زدم زير بوته ها. بوته ها تا ارتفاع زيادى بالا رفتند. از اين كار خوشم مى آمد. براى همين چندبار اين كار را تكرار كردم. 🔸مصطفی آمد كنارم و يواش زير گوشم گفت "ابوعلى نكن عزيزم؛ قربانت بشوم اينا هم موجود زنده هستن." با خنده گفتم "آخه خيلى حس خوبى داره وقتى شوت شون مى كنى." 🔺مصطفی دستش را دور گردنم انداخت و گفت "اين كارها باعث عقب افتادن شهادت مى شه." بعد از اين حرفش توى فكر رفتم و گفتم بابا اين مصطفی تا كجا را مى بيند. https://eitaa.com/piyroo
  بسم الرب الشهدا و الصدیقین درود خدا بر محمد و خاندان پاکش دوستان با معرفت، همرزمای بسیجیم! می‌دونم وقتی این نامه رو براتون می‌خونن از بنده دلخور می‌شید و به بنده تک‌خور و یا ... می‌گید چون می دونم شماها همتون عاشق جنگ با دشمنان خدا هستید، می دونم عاشق شهادتید... داداشای عزیزم ببخشید که فرمانده خوبی براتون نبودم اونجوری که لیاقت داشتید نوکری نکردم... به شما قول میدم اگر دستم به دامان حسین بن علی (علیه‌السلام) برسد نام شما را پیش او ببرم... چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: ۱- وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. ۲- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که شیطان می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... 3-تا جای که می‌توانید از تفرقه فرار کنید. عامل تفرقه غیبت و خبرچینی [ناخوانا] است. ۳- اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ... ۴- سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می دهد. ۵- دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید. ۶- خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. سید ابراهیم صدرزاده https://eitaa.com/piyroo
خوشحاݪۍ یعنۍ😊 آنقدر بآ چـٰاڋرم°♡° ⇐روۍخاڪ شرهانۍ قدم👣 بزنم ⇐تاخوشبو بشہ از عطڔشہدا 🕊 https://eitaa.com/piyroo     ═══✼🍃🌹🍃✼═══
به من رحم کن، بی قرارم بیا! کجا بغضمو جا بذارم؟ بیا! نمیدونم این چندمین جمعه بود؟ حساب زمانو ندارم... بیا! هوای جهان سرد و طوفانیه تو میدونی این قصه طولانیه غمش ریشه داره تو دیوار و در تو محراب حیدر؛ محرم، صفر ببین چی گذشته تو این انتظار بیا روی این زخم مرهم بذار چیه کوله بارم تو این زندگی؟ بجز حسرت و بغض و شرمندگی؟ دارم ادعا میکنم با تو ام شاید این فقط حَرفه و ادعا نمیدونم این چندمین جمعه بود خدا شاهده درد دارم بیا... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگرد که حالمان شده نامطلوب از دست، زمان رفت و زمین شد آشوب با دستِ سکوت، بسته شد پنجره ها در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب! جمعه غم تنهایی نیست.. غم نبودنِ توست که از طلوعش تا غروب لحظه لحظه پیرِ انتظارت می‌شوم... https://eitaa.com/piyroo
، داستان عاشقانه و زندگی 🌷 ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 هنوز ننه از بالکن نرفته بود که پدرم با یک لیوان چای تازه دم به حیاط آمد ننه گفت؛من که زورم به دخترت نمی رسه خودت باهاش حرف بزن ببین تو می تونی راضیش کنی. پدر و مادرم با اینکه دوست داشتند حمید دامادشان شود اما تصمیم گیری در این موضوع را به خودم سپرده بودند پدرم لیوان چای را کنار دستم گذاشت و گفت: فرزانه من تو رو بزرگ کردم روحیاتت رو می شناسم می دونم با هر پسری نمی تونی زندگی کنی حمید رو هم مثل کف دست می شناسم هم خواهر زاده منه هم همکارمه چند ساله توی باشگاه با هم مربی گری می کنیم به نظرم شما دو تا برای هم ساخته شدین چرا حمید رو کردی؟سعی کردم پدرم را قانع کنم گفتم: بحث من اصلا حمید آقا نیست برای ازدواج آمادگی ندارم چه با حمید آقا چه با هر کس دیگه.من هنوز نتونستم با مسله زندگی مشترک کنار بیایم برای یه دختر دهه هفتادی هنوز خیلی زوده اجازه بدین نتیجه کنکور مشخص بشه بعد سر فرصت بشینیم صحبت کنیم ببینیم چکار میشه کرد. چند ماه بعد از این ماجراها عمو نقی بیست و دوم خرداد از مکه برگشته بود دعوتی داشتیم و به همه فامیل ولیمه می داد وقتی داشتم ار پله های تالار بالا می رفتم انگار در دلم رخت می شستند اضطراب شدیدی داشتم منتظر بودم به خاطر جواب منفی که داده بودم عمه یا دختر عمه هایم با من سرسنگین باشند ولی اصلا این طور نبود همه چیز عادی بود رفتارشان مثل همیشه گرم و بامحبت بود انگار نه انگار که صحبتی شده و من جواب رد دادم. روزهای سخت و پر استرس کنکور بالاخره تمام شد تیرماه سال نود و یک آزمون رو دادم حالا بعد از یک سال درس خواندن دیدن نتیجه قبولی در دانشگاه می توانست خوشحال کننده ترین خبر برایم باشد. با قبولی در دانشگاه علوم پزشکی قزوین نفس راحتی کشیدم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم چون نتیجه یک سال تلاشم را گرفته بودم پدرو مادرم هم خیلی خوشحال بودند و من از اینکه توانسته بودم رو سفیدشان کنم احساس خوبی داشتم....🌹🍃 ...🌹🍃 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ...‌ https://eitaa.com/piyroo
، داستان عاشقانه و زندگی 🌷 ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 هنوز شیرینی قبولی دانشگاه را زیر زبانم درست مزه مزه نکرده بودم که خواستگاری های با واسطه و بی واسطه شروع شد به هیج کدامشان نمی توانستم فکر کنم مادرم در کار من مانده بود می پرسید چرا هیچ کدوم رو قبول نمی کنی برای چی همه خواستگارها رو رد می کنی؟ این بلاتکلیفی اذیتم می کرد نمی دانستم تکلیفم چیست. بعد از اعلام نتایج کنکور تازه فرصت کرده بودم اتاقم را مرتب کنم کتاب های درسی را یک طرف چیدم کتابخانه را مرتب کردم بین کتاب ها چشمم به کتاب نیمه پنهان ماه افتاد. روایت زندگی شهید محمد ابراهیم همت از زبان همسر ایشان که همیشه خاطراتی برایم جالب و خواندنی بود روایتی که از عشقی ماندگار بین سردار خیبر و همسرش خبر می داد. کتاب را که مرور می کردم به خاطره ای رسیدم که همسر شهید نیت کرده بود چهل روز روزه بگیرد به اهل بیت متوسل شود و بعد از این چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد خواندن این خاطره کلید گمشده سردر گمی های من در این چند هفته شد پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت میکنم حساب و کتاب کردم دیدم چهل روز روزه آن هم با گرمای تابستان خیلی زیاد است حدس زدم احتمالا همسر شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد تصمیم گرفتم به جای روزه چهل روز دعای توسل بخوانم به این نیت که از این وضعیت خارج بشوم هر چه که خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم شود. از همان روز نذرم را شروع کردم هیچ از کس از عهد من با خبر نبود حتی مادرم هر روز بعد از نماز مغرب و عشا دعای توسل می خواندم و امیدوار بودم خود ائمه کمک حالم باشند.....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ...‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_31061842.mp3
6.12M
🍃🌸 دلـ من بہ شوق رویتـ خبر زعالم ندارد💔😔 ڪربلاے حمیـد علیمے🎤 صاحبـ جمعہ هاے دلگیـر بیـا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Gomnam-Haftegi950126[01].mp3
3.13M
🎙دعای ماه رجب 🔺بانوای حاج میثم مطیعی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
صلوات جمعه آخر ماه رجب: بسم الله الرحمن الرحیم یا اجلَّ من کل جَلیل, یا اکرَم من کل کریم, و یا اعزَّ من کل عزیز, اَغِثنی یاغیاث المستغیثین  بِفَضلِک و جودِک وکَرَمِکَ وَ مُدَّ عُمرَنا  وَهَب لَنا مِن لَدُنکَ عُمرا بالعافیه, یا ذَالجلالِ وَالاکرام https://eitaa.com/piyroo