eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 💢 آقاجواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می‌گرفت. 🔹جاهایی که باهاش بودم گه گاه می‌دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می‌کنه، دست خالی بر نمی‌گشت. 🔸یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت من گشنه هستم و او همه‌ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود، بدون کاستی برایش سفارش داد. 🔹بهش گفتم آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی‌کنه؟ 🔸گفت: من به فیلمش کاری ندارم. مگه وقتی ما از خدا چیزی می‌خواهیم، او نگاه می‌کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ خدا کریمه و به کرمش می‌بخشه نه لیاقت ما. 🔻- تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت... راوى 👈 دوست شهید 🔹فرمانده والامقام🔹 ▒ مدافـــع حــــرم ▒ 🌹🍃 https://eitaa.com/piyroo
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر آدم جوانے اش را براے خدا صرف ڪند جوانے اش ابدے مے شود...:) خدایا! من از چیزهایے ڪھ دلم مے خواست؛ برایم جاذبھ داشت؛ بخاطر تو گذشتم بخاطر تو نگاه نڪردم؛ بخاطر تو نگفتم؛ بخاطر تو از هواے خودم گذشتم، بخاطر "تــو" ... و تعداد این" بخاطر تو"ها... اگر زیاد بشود، آن وقت ممڪن است آدم بھ جایـے برسد ...🙃 یا حتے نَمیرد و شھــ♥️ـید بشود ... https://eitaa.com/piyroo
دیدم آن حالات شوق و شور را در میان چهره هاشان نور را بِین چهره عکسِ یک لبخند بود همه ی هستی شان سربند بود از همه افلاک برتر بوده اند دوست نه؛ بلکه برادر بوده اند... شهیدان: https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 سید حسن نصرالله: شاید ایران به کمک‌های مردم ما [برای سیل‌زدگان] نیازی نداشته باشد، اما این کمک‌ها نشان وفاداری ما به این ملت عزیز است. https://eitaa.com/piyroo
۲۵ فروردین سالروز شهادت نخستین فرمانده لشکر سپاه پاسداران و نخستین فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول‌ﷺ ملقب به "شمشیر لشکر" در جریان عملیات والفجر یک در منطقه شرهانی خرقه شهادت پوشید. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_‌مرادی🌷 #فصل_اول #قسمت_دوازده
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ، داستان عاشقانه و زندگی 🌷 ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 گفت این که خیلی خوبه من هم دوست دارم رعایت کنیم بعد پرسید: شما با شغل من مشکل نداری؟من نظامیم ممکنه بعضی روزا ماموریت داشته باشم شب ها افسر نگهبان بایستم بعضی شب ها ممکنه تنها بمونید. جواب دادم: با شغل شما هیچ مشکلی ندارم خودم بچه پاسدارم میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم. بعد گفت: حتما از حقوقم خبر دارین؟ دوست ندارم بعدا سر این چیزا به مشکل بخوریم از حقوق ما چیز زیادی در نمیاد گفتم برای من این چیزا مهم نیست من با همین حقوق بزرگ شدم فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم. همان جا یاد خاطره ای از شهید همت افتادم که دیوار کاه گلی داشته باشه دیوارها رو ملافه بزنیم ولی زندگی خوب و معنوی داشته باشیم حمید خندید و گفت: با این حال حقومو بهتون میگم تا شما باز فکراتون بکنید ماهی ۶۵۰هزار تومن چیزیه که دست ما رو می گیره. زیاد برایم مهم نبود فقط برای این که جو صحبت هایمان از این حالت جدی و رسمی خارج بشود پرسیدم اون وقت چقدر پس انداز دارید؟.گفت:چیز زیادی نیست حدود شیش میلیون تومان پرسیدم با شیش میلیون تومان میخوای زن بگیری؟ در حالی که می خندید سرش را پایین انداخت و گفت:با توکل به خدا همه چی جور میشه....🌹 ... 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ...‌ https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_‌مرادی🌷 #فصل_اول #قسمت_سیزده
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ، داستان عاشقانه و زندگی 🌷 ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷🕊 بعد ادامه داد بعضی شب ها هیت میرم امکان داره دیر بیام گفتم: اشکال نداره هیت رو میتونین برین ولی شب هر جا هستین برگردین خونه حتی شده نصفه شب قبل از شروع صحبت مان اصلا فکر نمی کردم موضوع این همه جدی پیش برود هر چیزی که حمید می گفت مورد تایید من بود و هرچیزی که من می گفتم حمید تایید می کرد پیش خودم گفتم: این طوری که نمیشه باید یه ایرادی بگیرم حمید بره با این وضع که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس عروس باشم. به ذهنم خطور کرد از لباس پوشیدن ایراد بگیرم ولی چیزی برای گفتن نداشتم تا خواستم خرده بگیرم ته دلم گفتم خب فرزانه تو که همین مدلی دوست داری نگاهم به موهایش افتاد که به یک طرف شانه کرده بود خواستم ایراد بگیرم ولی بازم دلم راضی نشد چون خودم را خوب می شناختم این سادگی ها برایم دوست داشتنی بود. وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود من آدم عصبی هستم بد اخلاقم صبرم کمه امکان داره شما اذیت بشی حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت: هر چقدر هم عصبانی بشی من آد ومن خیلی هم صبورم بعید میدونم با این چیزها جوش بیارم...🌹🍃 ... 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ...‌ https://eitaa.com/piyroo