eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💐گروه سنگر عفاف و تربیت زیر نظر قرارگاه بسوی ظهور #کانال_سنگر_عفاف‌ #وتربیت🌹 @adhbcx با مطالبی درباره حجاب .کلیپ های مذهبی و همچنین استفاده از کارشناسان مجرب و برنامه های متنوع دیگر منتظر همه بزرگواران هستیم #سنگر_عفاف_وتربیت #منتطر_حضور_گرمتان_هستیم http://eitaa.com/joinchat/1357185042Cd1d9e1f42c
در یکی از روزهای سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به عرصه هستی پا نهاد. محبت پدر را بیش از پنج سال درک نکرد و درد یتیمی بر قلبش نشست. درسال ۱۳۵۰ در مدرسه ی مجتهدی در تهران شروع به تحصیل کرده و یک سال بعد به خدمت سربازی رفت. پس از گذراندن دوران سربازی درسال ۱۳۵۴ با حجت الاسلام شاه آبادی ارتباط نزدیکی برقرار نمود و پس از همکاریهای فرهنگی ، تبلیغی در سازمان فجر اسلام ، آنان به این نتیجه رسیدند که به مبارزات مسلحانه بپردازند و سپس راهی سوریه شدند. در سال ۱۳۵۵ محمد در سوریه با آیت الله صدر و دکتر چمران ملاقات کرده و دوره های آموزش نظامی را گذراند. با بازگشت امام (ره) به ایران ، محمد مسئولیت حفاظت از امام (ره) را بر عهده داشت. او در جریان تصرف رادیو تلویزیون از ناحیه پا مجروح شد. پس از انقلاب ابتدا مسئولیت زندانهای اوین را عهده دار گشت و سپس به همراه پنج نفر از دوستان دیگر ، سپاه را پایه گذاری نمود . پس از صدور فرمان امام(ره) در مرداد ۱۳۵۸ عازم پاوه شد. با آغاز غائله كردستان ، خدمت به مردم محروم اين استان را بر عافيت نشینی ترجيح داد. او به سرعت راهۍ كوه هاۍ سرد و سر به فلک كشيده كردستان گرديد و در جاده های پر پيچ و خم و در كمركش كوه های آن ، به قدری تلاش و مبارزه كرد و به قدری از جان مايه گذاشت كه به بالاترين مقام دست يافت. اين مقام ، نه فرماندهی سپاه غرب و نه جانشینی قرارگاه حمزه سيدالشهدا و نه پایه گذاری تيپ شهدا بود !! بلكه والاترين مقام را مردم مظلوم و زجر كشيده ديار کردستان به او دادند و آن ، لقب « مسيح کردستان » برای وی بود. مسیح کردستان پس از عمری مبارزه در اول خردادماه سال ۱۳۶۲ زمانیکه برای پاکسازی مهاباد راهی آنجا شده بود در ساعت۱۲ظهر بر اثر انفجار مین آیه های مقدس عشق را تلاوت نمود.... 📕 همشهری آنلاین 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @piyroo
همواره در این فکر بودم که (علیه السلام) از آن دختر چه دید؟؟ که حاضر شد برای او ده سال از عمرش را کند! ✅جواب را خداوند 📖 در ذکر کرده است:👇 💠 تمشی علىٰ استحياء آن دختر با راه می‌رفت.. آیه 25 سوره قصص 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی تکان دهنده از آتش زدن شهید سید علی رضا ستاری توسط اصلاح طلبان حامی میر حسین موسوی در فتنه سال ۸۸ این جماعت زامبی و قاتل اسم خودشون گذاشته بودن معترض!!! البته زامبی های اصلی و قاتل و خونخوار سران خبیث فتنه هستن ۸۸ https://eitaa.com/piyroo
🌷 دلـم هـوای #شهـادت ڪہ مےڪند پناه میبــرم بہ #چـادرم که تا #آسمان راه دارد... چادرمن عطر #شهـادت 🌷میدهد چرا ڪہ چشم #شهـدا بہ اوست ڪہ مباداچـون چادر #مادرشان فاطمه(س) خاکی شود. #حجاب_وصیت_شـهدا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
. . خوشـابه‌حال‌تویےکه‌کنارجانانے بدابه‌حال‌منے‌که‌اسیـرزندانم تودرسعادت‌محضےتویے‌که‌مےخندے منےکه‌بندگناهم‌منےکه‌گریانم ❤️✨ https://eitaa.com/piyroo
آقاجان! به کوری چشم دشمنانت، هرچه میگذرد اقتدار و صلابت و جذبه الهی ات جلوه‌گری بیشتری میکند💖 🌹 اگرجان بخواهی و نباشم خاک پای رهبر❤️ https://eitaa.com/piyroo
قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت : " شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است " گفتم : " چه آرزویی داری .. ؟ " در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت : " اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید " از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم . وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم . آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. ! مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد . نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند ! 🍂شهید علی تجلایی🍂 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
روزی پس از ادای نماز صبح ، رو به یکی از برادران روحانی میکند و می پرسد : " حاج آقا ! اگر کسی خواب امام علی علیه السلام را ببیند ، چه تعبیری دارد ؟ " روحانی در پاسخ می گوید : " باید دید چه خوابی دیده و ماجرا چگونه بوده است " شهید خسروی دیگر چیزی نمی گوید ، اما دو ساعت بعد در یکی از محور های عملیاتی ، در حالیکه فرق سرش شکافته بود ، به دیدار حضرتش شتافت و رستگار شد .. 🍃شهید حمزه خسروی 🍃 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
|💌| من از این دنیـا ...🌏 با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌ابن‌ابیطالب(؏) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم الله الرحمن الرحیم🌸 زندگینامه و خاطرات شهید: حاج #حسین_خرازی🌹 فرمانده دلیر لشکر ۱۴ امام حسین(علی
بسم الله الرحمن الرحیم🌸 زندگینامه و خاطرات شهید: حاج فرمانده دلیر لشکر ۱۴ امام حسین(علیه السلام)💚 قسمت دوم2⃣ کتاب زندگی با فرمانده📚 اسم داستان:خدایا! سوختم✅ مرحله دوم عملیات بیت المقدس،حسین ترک موتورم نشست و رفتیم برای سرکشی از خط. بین راه،به یک نفر بر پی ام پی بر خوردیم که آتش گرفته بود و چند نفر هم داشتند رویش خاک میریختند.حسین گفت:《برو ببینیم چه خبره؟》رفتیم سمت نفر بر. هُرم آتش اجازه نمیداد بیشتر از دو متر نزدیک نفر بر شویم،امّا متوجه شدیم یک رزمنده داخل نفربر دارد زنده زنده میسوزد.صحنه دلخراشی بود.همراه بقیه شدیم.گونی سنگر هارا بر می داشتیم و خاکش را روی نفربر میریختیم.رزمنده داخل نفربر،با اینکه داشت میسوخت،داد و فریاد نمیکرد،اما بلند بلند می گفت:《خدایا!الان پاهام داره میسوزه،میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا!الان سینه‌م سوخت،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه😞. خدایا!الان دستام سوخت،میخوام اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناهکار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمانه،برای ولایته،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.》 باورش برای کسی که ندیده باشد سخت است،امام این جمله هارا خیلی مرتب و سلیس فریاد می کرد.آتش که به سرش رسید گفت:《خدایا!دیگه طاقت ندارم،دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم،لااله الا الله! لااله الا الله! خدایا!خودت شاهد باش،خودت شهادت بده،آخ نگفتم.》 به این جا که رسید،سرش با صدای تقّی از هم پاشید و تمام. با شهید شدن او من یکی که دوست داشتم خاک گونی هارا روی سر خودم بریزم،مخصوصا با جملاتی که از زبانش شنیده بودم.بقیه هم،چنین وضعی داشتند.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،دیگری پاهایش شل شد و زانو زده بود،یکی دیگر دست روی چشمانش گذاشته و زار میزد. صحنه ای بود که وصف شدنی نبود... سوختن اورا همه مارا هم سوزاند.اما سوزش حسین با بقیه فرق میکرد.کمی آن طرف تر ،نشسته،دو زانوهایش را بقل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:خدایا!ما چه جوری جواب اینارو بدیم!رفتم دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم:حسین آقا،بریم!نگاهی به من کردو گفت:ما فرمانده ایناییم؟!اینا کجا هستن ما کجا!اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره بگه جواب اینارو چی میدی؟دوباره گفتم:پاشید بریم.همین طور که نشسته بود،گفت:پاهام داره میلرزه،نای بلند شدن نداره.میخواست زمین را چنگ بزند،نمیدانست برای خودش گریه کند یا برای آن شهید.زیر بقلش را گرفتم و هرطوری بود بلند شد و حرکت کردیم.پشت موتور که نشست،سرش را گذاشت روی شانه من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کره ای و حتی زیرپوشم،از اشک چشمانش،خیس شد.بعد از یکی دو ساعت،از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم :سه چهار نفر دور چیزی نشسته و زیارت عاشورا میخوانند.حسین گفت:چرا اینا دور هم نشسته اند،برو بهشون بگو ازهم جدا بشن،او یک نفر بس نبود! رفتم طرفشان.تا رسیدیم،یکی از آنها بلند شد و گفت:حسین آقا،جمعش کردیما!حسین گفت:چی چی رو جمع کردین!گفت:همه هیکلش شد یه گونی... آن جنازه شهید سوخته را از داخل نفر بر جمع کرده و داخل گونی ریختند و بالای آن زیارت عاشورا میخوانند.حسین نشست و گفت:یه کم از هم فاصله بگیریم،ماهم میشینیم زیارت عاشورا میخوانیم،ایشالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم. ... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
👖شلوار لــــــی را برایمان فرستادند! اول زیاد هم بــــد نبود!🤔 بعد شد آفـــــــــت غیرت و حیا!😞 پسرانه اش از بالا کوتاه شـــد!  و دخترانه اش از پایین!😳 🔻چادر شــد... مانتو های بلند... مانتو ها ذره ذره آب رفت! حالا دیگر باید آن را بلــــــــــوز نامید!😞 😓چادرِ چادری ها هم کم کم یا تبدیل به شنــــــل شدهـ یا آنقــــــدر نازک که... ¤بودنش طعنه ایست به نبودنش¤😞 حالا که دیگر شلـــــوار جایش را به ساپـــورت داده!😞 روسری ها هم که از عقب و جلو آب رفته!😞 💠مانده ام فردا فرزندان این نســــــل هنوز هم... "مــــــــــــــــادر" را... اسوه پاکی... و... "پــــــــــــــــدر" را...مظهر مردانگی میدانند!؟🤔😓😓😓 كاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند...✔️ و... زنان شوكت زن بودنشان را...✔️ كاش مردان هميشه مرد باشند...✅ و... زنان هميشه زن...✅ به ڪجا چنین شتابان؟؟؟😔 💚 1379 💚 https://eitaa.com/piyroo
حمید آقا خیلی از غیبت بدش میومد♨️ اصلا خوشش نمیومد جایی نشسته کسی غیبت کنه...سعی میکرد مجلس رو ترک کنه🚶...تو خونه همیشه میگفتن دلم میخواد تو خونه من غیبت نباشه☝️...دلم میخواد خدا و ائمه به خونه زندگی من یه جور دیگه نگاه کنن...بسیار مهربان بودن و مودب..رفتارش با فامیل و همسایه زبانزد بود انگار این مرد خوبی تمام رو داشت☺️ هیچ وقت عصبانیت ایشون رو نمیشد دید بی اندازه صبور بودن و مدام ذکر لبش این بود ...و کفی بالله ناصرا🌺 پایین وصیت نامه هم این ذکر رو نوشتن تا صبوری برای خانوادشون بمونه🌱 روایت_از_همسر_شهید مدافع حرم حمیدسیاهکالی مرادی🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
جشن تولد يكي از دوستانمان بود باجهاد تصميم گرفتيم با هم برويم وبرايش كادو بخريم من به جهاد يكي از بهترين پاساژ هارو براي خريد معرفي كردم که به انجابرويم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكي از مغازه ها براي خريد كردن برويم وقتي رسيديم ديدم كمي چهرش درهم رفت و وسرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟گفت دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به ان سمت خيابان رفت چند دخترو پسر مشغول شوخي باهم وحركات سبكانه اي بودن دستش را روي شانه ام گذاشت وگفت برويم به داخل مغازه رفت وسريع چيزي براي هديه انتخاب كرد وبرگشتيم در داخل ماشين سرش پايين وزياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم واو پاسخ دهد شب هنگامي كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان اورا جلوي در خانه خود ديدم وپرسيدم اينجا چيكار ميكني ؟من فكر ميكردم رفتي!؟گفت من نمياييم ولي از طرف من هديه را به او بده وتبريك بگو از او علت اينكار را سوال كردم گفت شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبي براي شركت ما نيست ما ابروي حزب الله و جوانان اين راهيم انوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟! پی نوشت : حیا داشته باشیم ! همین … راوی : یکی از دوستان شهید https://eitaa.com/piyroo
امروزه عکس‌هایی بیشتر لایک میخورد که ... چهره شان پراز آرایشها. ولباسهایشان کوتاست. اماتو غصه نخورکه چادرت راحضرت زهـرا"س"تایید خواهد کرد 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢هنگام بردن نام اهل بیت علیهم السلام احترام کنید و به جای (ع)❌(س)❌(ص)❌کاملش را بنویسید. ✨شیخ عباس قمی در سفینه نوشته اولین کسی که این را اختراع کرد دستش فلج شد، شل شد.😨 💥عین یا صاد به درد نمی خورد باید عین صلوات یا علیه السلام را بنویسیم. 💫اگر کسی که اسم پیامبر را می نویسد صلوات صلی الله علیه و آله را بنویسد تا وقتی که این مکتوب و نوشته وجود دارد ملائکه برایش دعا می کنند و صلوات می فرستند. 🌷در روایتی داریم که اگر کسی غیر عمد هم فراموش کند باز هم خدای متعال توبیخش می کند. 🌟«مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَنَسِیَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ خَطَأَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقَ الْجَنَّةِ»( شیخ کلینی/ الکافی/ ج2/ ص:491) 🌺همیشه یادتون باشه برای حضرت علی علیه السلام حتما بگوئید و بنویسید امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام)✅ و برای حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بگوئید و بنویسید امّ المومنین حضرت خدیجه (علیها السلام)✅ 🌸همچنین در نوشتن از خلاصه نویسی مثل پیامبر (ص) یا حضرت فاطمه زهرا (س) یا امام جواد (ع) استفاده نکنید و کامل بنویسید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)✅ یا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)✅ یا امام جواد (علیه سلام) https://eitaa.com/piyroo
💠فرازی از وصیت‌نامه شهید رسول خلیلی : 🌷غم اگر هست برای بی بی جان حضرت (س) باید باشد ، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان اباعبدالله باید باشد و اگر دلتان گرفت روضه ایشان را بخوانید که من هم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است. "ای که بر تربت من می گذری روضه بخوان نام شنوم ، زیر لحد گریه کنم... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا