نگـاه مےبُرم از
#گنـاه
فقط به عشــق نیم نگـاهے از جانبـــ تو
آقاے من
یا_بن_الحســـن ...
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
☘☘☘
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
👇جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل " قران سوالی ازموبایل میکنه "
چرا اینجا انداختنت ؟🎍🌹🌸🌳🌷
📱موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه💐🌷🌹🌻🌼🌸
📖قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه💐🎄🌲🌳🌴🌹🌻🌺🌷🌸
📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من💐🌷🌹🌻🌼🌸
📖قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی ان نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه 🌴💐🍀🌺🌼🎄🌹🌷🌸
📱موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..🌹🌼🌺💐🌻🌼🌷
📖قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند🌻🌼🌸🌺🌹🌷💐🌳🌲
📱موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..🌺🌸🌼🌻🌹🌷💐🎄🌳
📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه💐🌷🌹🌻🌼🌸🌺
📱موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه💐🌷🌹🌻🌼🌸🌺
📖قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه.🌺🌸🌼🌻.
دراین بین صدای پا ی جوان امد که " موبایلم یادم رفته💐🌷🌹🌻🌼🌺
📱موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه...💐🌷🌹🌻🌼🌸🌺.
📖 "" منهم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌸💐🌺🍀🌻.🌷🎄🌹🌼🌸
🌷💐🌻🌼🌸🌺🌳🌹
آنـــقدر عزیزید ڪہ
بہ دل نمے نشینید
#شمــا
بہ جــــانم نشستہ اید
بہ جــای همہ ے آرزوهایــم..
#رزقک_شهادت🌷
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهود_عشق
شهدا عاشقانہ
سربندها بر پیشانے بستند
و مردانہ سر فدا ڪردند
نڪند ما فقط صدای
#این_بقیةالله گفتنمان
بہ گوش ها برسد
و فدایے واقعے نباشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❣️
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📝نميدونم چه شرحی برای اين عكس بدم ، فقط اشكم سرازير ميشه...
#٩_شهيد و جانبازان و رزمندگان لشكر عرشی ٢٥ كربلا مازندران در يك قاب . . .
💞رفقاے بامعرفتـــــ ! ڪـہ مظلومانہ
در یڪـــ ردیـفـــــ خــوشآرمیدند،
آنانند ڪہروزے دوشـادوش هم
در یڪـــ ستـون رزمیـده بودند
در عكس شهيدان
#حاج_روح_الله_سلطانی #رضا_حاجی_زاده
#روح_الله_صحرایی
#علی_عابدینی
#محمدتقی_سالخورده #سيدرضا_طاهر
#مصطفی_شيخ_الاسلامی #حسين_بواس
#سيدسجاد_خلیلی
و جانباز عزيز #فرشيد_عزیزی
و #سردار_رستميان عزيز
و ساير رزمندگان را مشاهده میکنید
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خاطره از برادر شهید مدافع حــــ🌸ــــــرم محمدحسین میردوستی
🌸من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و تماشاچی باشم🌸
در دوره آموزشی هم با محمد حسین یکجا بودیم. قشنگترین خاطرهای که از او دارم هم در این دوره اتفاق افتاد. مربی آموزش من را تنبیه کرد و یک مسافتی را تعیین کرد تا غلت بخورم.😞 لحظاتی بعد دیدم یک پاسدار دیگر هم با من غلت میخورد. وقتی ایستادم متوجه شدم سید محمد حسین است😊، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و تماشاچی باشم».☝️
🌹ما از شهادت و کشته شدن در راه خدا هیچ باکی نداریم🌹
وقتی برادر باشی گاهی ممکن است دعوا هم بکنی دیگر! ما هم گاهی دعوا می کردیم اما یک ساعت بعد آشتی بودیم. انگار نه انگار که همین چند لحظه پیش اوقات همدیگر را تلخ کردیم.🌸
این را هم باید تاکید کنم که ما از شهادت و کشته شدن در راه خدا هیچ باکی نداریم و انشاءالله با قدرت این مسیر را ادامه میدهیم و ان شاءالله که در این مسیر ما هم به شهادت برسیم.
شهید محمدحسین میر دوستی🌹
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهـید_سـید_مرتضی_آویـنی
یـاران...!
پاے در راه نهـیم
ڪہ این راه رفتنے اسـت
نہ گفتنے...
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#نماز_عشق
بچّهها محاصره شده بودند....
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند.
«کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد.
با قدمهای استوار به طرف تپّههای بازی دراز رفت. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن.
مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید.
باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
🌷 #قهرمان_من ؛ #شهید_محمدرضا_کارور🌷 فرمانده گردان مالک لشکر ۲۷
محمدرسول الله (ص)
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
این #شهدا🌹
←اول از #دلشون مراقبت ڪردند
←بعد #مدافع_حرم شدند.
چون قلب♥️، خونهے #خداست
از حرم #خدا دفاع ڪردند
ڪه بهشون لیاقت دفاع از
#حرم_حضرت_زینب_س رو دادند✌️🙂
👤 #حاج_حسین_یڪتا
#شهید_بیضایی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شـهــــدا
تصویرتان رفت ...
صدایتان رفت ...
اما هدف و راهتان را
نمیگذاریم از یادها برود ...
#ما_تا_آخر_ایستاده ایم 🚩
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📸 وقتی امام خمینی (ره) به شهید شوشتری قول شفاعت داد
🔹امام خمینی (ره) پس از شنیدن گزارش پیشروی نیروهای خودی در عملیات مرصاد: به شوشتری بگویید در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم قطعا در آن دنیا شفاعتش خواهم کرد.
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
🌹بر بلندای فلک
✨ذکر مـلائک ، یا علی ست
🌹هر که گوید یا علی
✨در روز محشر ، با علی ست
🌹اوست باب الله
✨باب العشـق ، باب المـعرفت
🌹بعـد پیغمـبر
✨امام و رهبر و مولا علی ست
#یا_علی_مدد
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•﷽•
🌷عیــد غدیــر نزدیڪـ استـــ،
غــدیر را تبلیــغ نڪردنــد،
کہ عـاشـورا بہ وجود آمــد
بالا رفتن دست علے؏ راتبلیغ نڪردند
کہ سر حسین ؏ بربالای نیزهها رفت
|• به پیشواز غدیر برویم •|🍃
#نــشــر_دهیــــد 🕊🍃
۱۶روز تا بزرگترین عید
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
.
سنگر به سنگر
به دنبالت گشتم
کجا جا خوش کرده ای ؟
میان کدامین بوته گل سرخ ؟
که چنین در سکوت مانده دلت
افتان و خیزان ؛
سنگر به سنگر ؛
به جستجویت بودم
نشانه ای !؟
آثاری !؟
پلاکی ... ؟!
یافتم ... !
بالاخره یافتم
پلاکت را می گویم
خاک مقدس ِ روی پلاک را رُبودم
طوطیای دیدگانم نمودم
پلاکت نیز همنام ِ اسمت بود
" شهید گمــــــــــنام "
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#پیام_معنوی
💠 بنگاه سرمایه گذاری خدا 💠
💢 عمر سرمایه موقت است و فقط سودش برای ما می ماند.
♻️ اگر جای خوبی سرمایه گذاری شود و یا اصلا سرمایه گذاری نشود
👇👇👇👇👇
به هر حال اصل سرمایه از بین می رود. 👌
🌀 باید بدون فوت وقت آن را به کار گرفت.
🔰 نباید منتظر فرصت خوبی باقی ماند.
🌐 بهترین جای نقد و پرسود برای سرمایه گذاری، 👇👇👇
✨ بنگاه سرمایه گذاری خداست. ✨
💙 علیرضا پناهیان 💙
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#یک_آیه
🍃"و کسی که از یاد من روی گردان شود، پس بی گمان زندگانی (سخت و) تنگی خواهد داشت.."
📝[طه ۱۲۳]
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•••🌸•••
#شهیدانه |🌷
#شهادت فقط در خون
غلطیدن نیست!
شهادت هنگامی رخ می دهد
که دلت💔 از زخمِ
کنایه و تکه پراکنی دیگران بگیرد.
و خون همان
اشکی ســــت😢
که از آه دلت جاری می شود...
و آن هنگام که مردان به دنبال
راهی برای شهادت هستند💚
تو اینجا هرروز شهید میشوی
#شهیده_حجاب ...
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨❤️ #عاشقانه_شهدا
يَا وَلِیَ أَلْحَسَنَاتْ
#خدمت_به_همسر...💕
.
از جبهه که میومد...
میپرسید:
"چی یاد گرفتی…؟!"
یه بار با خنده گفتم:
"یه کم حدیث یاد گرفتم که به نفع خودمه...!!!
.
یکی از مسئولین گفته:
"امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س)...
کارای خونه رو با هم تقسیم میکردن...💕
مثلاً...
حضرت زهرا(س)هیزم می آوردن و حضرت علی(ع)عدس پاک می کردن و...!!!"
.
من به شوخی گفته بودم...
كلی خندید...
اما بعدش گفت:
"حالا پاشو برو...
عدس بیار پاک کنم…!!!💕
چون شنیدم…مکلف شدم این کارو انجام بدم..."
.
گفتم:
"عدس نداریم ولی لپه هست..."
لپه ها رو آوردم...
ریخت توی سینی…
داشت پاک می کرد که زنگ خونه به صدا در اومد...!
سریع سینی رو هل داد زیر تخت...!!!
.
مادرم بود…
احوالپرسی کرد و زود رفت…
.
گفتم:
"چی شدددد...؟!
ترسیدی مادرم ببینه داری لپه پاک می کنییی...؟"
گفت:
"نههه...گفتم یا مادر منه یا مادر تو...
اگه مادر من باشههه...
ناراحت میشه ببینه عروسش به پسرش کار داده...!!!
اگه مادر تو باشههه...
حتماً میگه نسیبه رو لوس میکنی...!!!
نمیخواستم ناراحتشون کنم…
لازم نیست کسی بدونه من دارم لپه پاک می کنم…
تو بدونی کافیه…
💕 برای من مهم تویی💕 "
.
به علی تجلّایی با اون همه اُبُهّت و رفتار نظامیش...
نمیومد كه تو خونه...
لپه پاک کنه يا...
ظرف بشوره...!
ولی تا می دید به کمکش نیاز دارم…
سریع میومد کمکم...💕
.
(خانم عبدالعلی زاده همسر شهید علی تجلّايی)
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ...
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺯﺧﻤﯽﺍﻧﺪ...
ﻫﺮﮐﺲ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ،
ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ،
ﻣﺸﻐﻠﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺍﺭﺩ،
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺫﻫﻦﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ،
ﻗﻠﺐﻫﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﻧﺪ،
ﺯﺑﺎﻥﻫﺎ ﺑﺴﺘﻪﺍﻧﺪ!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺯﻭ کنیم بهترﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ...
ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺭﺍ...
ﻫﻤﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩایم!
یاﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻟﺬﺗﺒﺨﺶ ﺷﻮﺩ...
ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﭘﯿﺮ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﻠﻔﻦ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻥ...
ﺑﺎ ﯾﮏ "ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯾﻢ..."
ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ "ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﯿﻢ..."
ﭘﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ،
ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﺳﻌﻲ ڪﻨﯿﻢ ﻫﻮﺍﻱ ﺩﻝ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ بیشتر ﺩﺍشته ﺑﺎﺷﯿﻢ.
ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹قـــسمت: هشتم ونهم
از رمان زیبای ⚘عاشقانه های دومدافع
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
{ #عاشقانہ_دو_مدافع💚}
#قسمت_هشتم
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم
ساعت۹:۵۵دیقہ شد
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره
با اخم نگاش کردم
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم؟؟
منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم
از گل فروشے اومد بیروݧ...
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...
بامــــاهمـــراه باشــید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
{ #عاشقانہ_دو_مدافع🌿}
#قسمت_نهم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید؟؟
لبخندے زدم و گفتم:ن چ مشکلے؟؟؟فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندید و گفت:بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم
و گفتم: مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت:میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ؟؟از کجا میدونید؟؟
جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید ؟؟
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردن پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت:
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم
رسیدیم خانم محمدے...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo