#سیره_شهدا
هر روز در پادگان می دیدمش . می خواستم از کارش سر در بیاورم . آدمی که مدت ها با هم شیطنت می کردیم ، یک دفعه از این رو به آن رو شده بود ، حرف های خوبی می زد ، حال خوشی داشت ، تا به هم می رسیدیم ، ازش می خواستم نصیحتم کند ، حتی با چند جمله یا یک نکته.
سفارش می کرد ، هر روز قرآن بخوان ، حتی شده یه صفحه یا یه آیه ، خیلی توی روحت اثر می ذاره ؛ اما وقتی با معنی می خوانی توی فکرت هم اثر می ذاره.
سوره قیامت را دوست داشت و زیاد از آن حرف می زد ؛ مخصوصا شش آیه اولش
.می گفت ، وقتی خدا می گه اثر انگشت رو درست کرده ، حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست ، باید خدا رو با تمام وجود باور کرد.....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕سربلند ، فصل ۲ ص ۱۴۹
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❤️🍃
.
شرط هوادارى ما
شيدايى و شوريدگےست
گر يار ما خواهے شـــدن
شـــــوريده و شيــــدا بـــيا...🌹
روزتــــان متــــبرک به نگــــاه شہــــدا🌸
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#سلام_اربابم ✋
🌺هرگز گره ام از عَلَمت واشدنی نیست
غیر از تو کسی در دل من جاشدنی نیست
🌺از نوکر بد هم که بپرسند بگوید
ارباب به خوبی تو پیدا شدنی نیست
#شاه_سلام_علیک
#السلامعلیکیااباعبدللهالحسینعلیهالسلام
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#سلام_مهدی_فاطمه
سلام مولای مهربانم
دلِ این
جمعه را
نشکن...
ما
چشم
به راه
تو هستیم...
▪️اللهم عجل لوليک الفرج
▫️بحق سيدتنا الرقیه علیها السلام
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#معجزه_شهـــدا
یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن. در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و میگه سوار شو بریم. ازش پرسیم کجا گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره. سوار شدم و رفتیم.
🌺 سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون ها رو خوب ببینم. وقتی رسیدیم از خواب پریدم.
✅از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره. هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم و در زدم. دررو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو . گفت بفرمایید چیکار دارید؟
💐 ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه. گفت چند وقته میخوام خودکشی کنم. دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت.
گفتم میگن شماها زنده اید😭 اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم. الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف شهید همت اومدید...
📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند.
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻#خاکریز_اسارت
💢قسمت صد و ششم : جَرَبخانه(۲)
بعثی ها راه پیشرفته دیگه ای برای درمانِ گال در پیش گرفته بودند، که هم تحقیرآور بود و هم زجرآور. جای مخصوصی در گوشه ای از هواخوری بنام جربخانه درست کرده بودند و افراد مبتلا به گال را مانند افراد مجرم نگهداری می کردن. پزشک اردوگاه گفته بود که اینها باید در معرض نور مستقیم خورشید قرار بگیرند تا خوب بشن.
این بندگان خدا را از زمانی که آفتاب حرارت می گرفت تا دم غروب بصورت کاملا برهنه رو به آفتاب می نشوندن و حق نداشتن حتی جابجا بشن و لحظاتی پشت به آفتاب بشینن. همون روز اول تمام صورت و پوست بدنشون آفتاب سوخته میشد و در روزهای بعد تبدیل می شدن به تعدادی آفریقایی که انگار از شاخ آفریقا اینا رو به بردگی گرفتن و آوردن اینجا.
علاوه بر این گاهی با کابل به جون این افراد میفتادن و بدن سوخته ی اونا رو با کابل زخمی می کردن و میگفتن چرا هنوز خوب نشدین؟!! این بی نواها هم دست به درگاه خدا و عاجزانه التماس می کردن که زودتر خوب بشن و ازین مخمصه نجات پیدا کنن و گاهی هم خداوند به عجز و لابه اینا توجه می کرد و شفا می گرفتن و بعثیای خِنگ و احمق فک میکردن ضرب العجل اونا باعث شده اینا خوب بشن.
خلاصه آمیخته ای از برهنگی وآفتابِ سوزان با ضربات کابل با چاشنی دعا و تضرع، راه خلاصی از گال در اسارت بود و بس. خلاصه داستان هایی داشتیم با این جماعت نادان و ظالم که با زور کابل و کتک و تحقیر می خواستن یه بیمار رو معالجه کنن یا یه بیماری ریشه کن بشه.
این وضعیت تا سال پایانی اسارت ادامه داشت و هر از چند گاهی عده ای ایرانی وارد جربخانه می شدند و آفریقایی از اون خارج میشدن. باور کنید یکی از دعاهای همیشگیم این بود که مبتلا به گال نشم و شکر خدا این دعام مستجاب شد.
ادامه دارد✅
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻#خاکریز_اسارت
💢قسمت صد وهفتم : هنر در خدمت انسانیت(۱) نجارها💢
ظاهرا برای بعثی ها و خشنودی اونا کار می کردن، ولی هنر وحرفه خودشونو بصورت ماهرانه و خیلی ظریف که از چشم بعثیا پنهان بمونه برای خدمت بچه ها بکار می گرفتن.
یه دسته از این هنرمندا بچه های نجار بودن که علاوه بر کتک هایی که نوش جان می کردن، صبح تا شب زحمت می کشیدن و انواع کارای دستی رو (از مجسمه گرفته تا دکور و تزئینات) تا ساختن میز و صندلی و تخت خواب و چوب دستی برای بعثی هاانجام می دادن.
می تونستن اصلا خودشون و هنری که داشتن رو لو ندن، ولی این همه زحمت را داوطلبانه تقبل کرده بودن تا بخشی از اوقات بعثیا رو سرگرم نظارت بر کارای دستی و هنری بکنن و ساعات و دقایقی از اذیت و آزار بچه ها باز بمونن. اونا هم از بس چیز ندیده بودن مات و مبهوت خلاقیت و هنر بچه های ایرانی که با حداقل امکانات زیباترین چیزها رو خلق می کردن ، میشدن و خیلی وقتا یادشون می رفت که نگهبان اسرا هستن و باید حواسشون شش دونگ جمع اونا باشه. گاهی هم با ظرافت و به بهانه رنگ و لعاب دادن به چوب دستی هاشون، قسمتی از چوب رو برش می دادن و با چسب چوب و خاک اره پر می کردند و رنگی هم بهش می زدن. بعثی از همه جا بی خبر خیلی هم ذوق می کرد و به خوشکلی چوب دستیش نگاه می کرد و هیچ وقت نفهمیدن که چرا وقت کتک کاری بچه ها چوبهای به اون کلفتی و محکمی خیلی زود از وسط دو نصف میشد!
راستشو بخاید خیلی از ما هم حکمت این کار رو نمی دونستیم و فک می کردیم ما خیلی پوست کلفت و قوی هستیم که چوبا می شکنن. تا اینکه تو ایران عباس نجار این راز رو برام برملا کرد و گفت: فلانی ما بخاطر اینکه بچه ها کمتر کتک بخورن این کار رو می کردیم.
اینم بگم که این همه کار و تلاش برای نجارای ما هیچ گونه امتیازی نداشت و حتی بعضی وقتا گیرای الکی بهشون میدادن و یه کتکی هم میخوردن. اجر و پاداش و ثمره زحماتشون همون کمتر کتک خوردن بچه ها و آسایش نسبی شون بود.
ادامه دارد✅
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهید_مدافع_حرم
سردارحاج حسین_بادپا 🕊🌺
خیلی متواضع و فروتن بود ، اگربچه ها نمیگفتند، کسی نمیفهمید که فرمانده محورعملیات بود😊
درعملیاتهای میدیدم ،انگار چیزی از ترس تو وجودش نبود 💪در کمال آرامش تو عملیات میگفت افوض امری الی الله ومیگفت انسان باید به وظیفه اش باید عمل کنه و هروقت قرارشد از این دنیابره، میره🌹🕊
هنوز اون سلام دادناش به عمه سادات گوشم ضمضمه میکنه، السلام علیک یا زینت مولا امیرالمومنین ع، السلام علیک یا زینت بابا💔
هنوز اون روز شماریهایش برای دیدن حاج خانم وآقامحمدمهدي وآقااحسان وفاطمه خانم یادم هست.😔 با اینکه بیشتر وقت ها نبود ولی خیلی محبت به زن و بچه ش میکرد🌸
#تاریخ_شهادت۳۱فروردین۹۴
#عملیات_بصری_الحریر_سوریه
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#السلام_علیک_یا_ابا_صالح_المهدی_عج
#زیباییهای_ظهور
🔹در دوره ی #ظهور امام عصر عج #عقول بشریت به منتهی #کمال خود می رسد.
✅حضرت باقر علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که قائم ما ظهور می کند، دست(معجزه آسای) خود را بر سر مردم می گذارد و بدان وسیله عقول آنها جمع و افکارشان کامل می گردد.
📚بحارالانوار، ج 52، ص 328 به نقل از کتاب خانواده ی مهدوی، مهدی نیلی پور
┏━🌹🏴🌴🏴🌹━┓
🌴 @piyroo 🌴
┗━🌹🏴🌴🏴🌹━┛
#اربعینی_ها !
کوله پشتی هایتان را آماده کنید .. سربندهایتان را نیز هم ..
حمـــآسه ای دیگر در راه است .
●
#اربعینی_ها !
یک به یک ستون ها را، به نامِ یک #شهید گــُذر کنید ،
و یاد کنید از لباس خــاکی های خمینی
رحمه الله علیه...
●
آی #اربعینی_ها !
#طریق_الحُسین را
به یادِ عاشقانی طی کنید که پشت پیراهن های خاکیشان
نوشته بودند :
#یازیارت_یاشهادت ..
●
آی اربعینی ها !
به وقت ِ عبـــور از مرزهای #شلمچه ، #چذابه ، #مهران ،
سلام دهید به شهدای #مفقودالاثر .. شهیدانِ گمنـــام ..
و فراموش نکنید دعا برای نصرت رزمندگان ِ جبهه مقاومت و تعجیل
در فرج مولایمان مهــــ.عج.ـــدی ..
●
#اربعینی_ها
چشمتان روشن ..آقا دوباره خــرید نوکر را ..
نائب الزیارة مولایمان حضرت حجت علیهم السلام و رهبر ِ عزیزمان باشید ..
●
التمـــــــــــاس دعای شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهیدی که هیچ کس جنازه اش راتحویل نگرفت👇👇👇
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهیدی که هیچکس جنازه اش را تحویل نگرفت. 😭😭💔💔
#شهید_بی_کس
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#وصیتنامه_غم_انگیز
شهید افغانستانی دفاع مقدس.بزرگ مردان اسلام
وقتی پیکر شهدا را آوردند برای تحویل به خانواده هاپیکر شهید رجبعلی غلامی را کسی نبود تحویل بگیرد.خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود..او یک افغانی بود.
رجبعلی غلامی افغانی متولد:۱۳۴۳شهر لار،کابل افغانستان شهادت: 6/12/1364 سلیمانی
مزار مطهر:بجستان ،خراسان رضوی.
او ساکن بجستان خراسان رضوی بود،
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی میرسند که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد!
در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این افتخار را از من نگیر!
سرانجام بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور میکنند!
وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و درد میکشد!
می گوید:
خدایا!
شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای عراقی شلیک میشود و به چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!
🏳️شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:
برادران عزیز!
همانطور که میدانید من غریبم!
پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!
در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه برادران و خواهران بجستانی امید عفو و بخشش دارم!
اگر خطایی از من مشاهده کردهاند، خواهند بخشید. از برادران عزیزم احمد باغبان و علی پور اسماعیل میخواهم که بجای برادرم جنازهام را بخاک بسپارند.
والسلام علیکم- العبدالحقیر: رجبعلی غلامی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#اربعینی_ها !
کوله پشتی هایتان را آماده کنید .. سربندهایتان را نیز هم ..
حمـــآسه ای دیگر در راه است .
●
#اربعینی_ها !
یک به یک ستون ها را، به نامِ یک #شهید گــُذر کنید ،
و یاد کنید از لباس خــاکی های خمینی
رحمه الله علیه...
●
آی #اربعینی_ها !
#طریق_الحُسین را
به یادِ عاشقانی طی کنید که پشت پیراهن های خاکیشان
نوشته بودند :
#یازیارت_یاشهادت ..
●
آی اربعینی ها !
به وقت ِ عبـــور از مرزهای #شلمچه ، #چذابه ، #مهران ،
سلام دهید به شهدای #مفقودالاثر .. شهیدانِ گمنـــام ..
و فراموش نکنید دعا برای نصرت رزمندگان ِ جبهه مقاومت و تعجیل
در فرج مولایمان مهــــ.عج.ـــدی ..
●
#اربعینی_ها
چشمتان روشن ..آقا دوباره خــرید نوکر را ..
نائب الزیارة مولایمان حضرت حجت علیهم السلام و رهبر ِ عزیزمان باشید ..
●
التمـــــــــــاس دعای شهادت
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
▪️▫️▪️
🍂خودش لب هایش ترک خورده بود.
خشک خشک بود دهنش.
🍃قمقمه آب را گرفته بود بغل
دنبال تشنه ها می گشت...
شهید_حسین_خرازے
〰🌸〰ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢 تصویری شگفتانگیز از رودی که به دریا میریزد...
🔸 اینجا مهران ، ۱۴۰۰ سال پس از فریاد مظلومیّت مردی که عالم را بههم ریخت.
✍ اربعین امسال چشم جهانیان را چنان خیره کرده که نزدیک است از حدقه بیرون بزند.
#عالمهمهقطرهاستودریاستحسین
#الحسین_یجمعنا
#اربعین
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
▪️▫️▪️ 🍂خودش لب هایش ترک خورده بود. خشک خشک بود دهنش. 🍃قمقمه آب را گرفته بود بغل دنبال تشنه ها می گ
شهدا مرد بودند و مردانه جنگیدند و شهید شدند و یادشان تا قیامت زنده است 😊🌹
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
▪️▫️▪️ 🍂خودش لب هایش ترک خورده بود. خشک خشک بود دهنش. 🍃قمقمه آب را گرفته بود بغل دنبال تشنه ها می گ
راه سید الشهدا امام حسین علیه السلام همان راهی است که شهدا در پیش گرفتند.
https://eitaa.com/piyroo
انشاءالله بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم ❤️
بانو
این همه جوان ازجوانےشان گذشتند
و
⇠جان⇢
دادند براے
⇠تو⇢
و از تو👉
در وصیتنامههایشان خواستهاند
ڪه در
سنگر سیاہ وسنگین وسادہات بمانی
در چادرت
همین وبس😔❤️
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
💠ماجرای تکاندهنده از شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره‼️
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳
تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭
💔شادی روح شهدا صلوات💔
✍راوی: محمد احمدیان از بچه های تفحص
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo