eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_مجتبی_زکوی_زاده #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهید_مجتبی_زکوی_زاده #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتن
تاریخ تولد : 1/7/1362 محل تولد:خوزستان، باغملک، روستای مُلِه گوراب دارای 2 فرزند- دو دختر بنام های ریحانه: 5 ساله – فاطمه: 7 ساله دانش آموخته‌ی: دانشکده تربیت پاسداری امام حسین (ع) تهران مقطع کاردانی دانشکده اصفهان دانشجوی: دانشگاه آزاد اسلامی واحد باغملک – رشته حسابداری- مقطع کاردانی اعزام به سوریه: بر حسب وظیفه یا اختیار و داوطلبانه: اختیار و داوطلبانه شهادت در تاریخ :10/09/1394 محل شهادت: سوریه، حومه حلب محل دفن: خوزستان، باغملک، روستای چلچلک . صفات بارز اخلاقی : بسیار خوش رو و شوخ طبع ، ورزشکار ، دل رحم ، دلسوز دیگران و پیگیر برای حل مشکلاتشان ، بخشنده ، سر به زیر و با حیا ، با غیرت ، مطیع رهبر ، احترام به پدر و مادر، نظامی متخصص و… علایق: مطالعه ،قرائت قرآن و انس با قرآن، ورزش (فوتبال ، تکواندو)، سفر ، زیارت اهل بیت علیهم السلام و شهداء ، خدمت به شهداء ، شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و.... . وی بعنوان سرباز معلم خدمت سربازی خود را به پایان رساند و با قبولی در آزمون ورودی دانشکده افسری درتاریخ 19/9/85 از ابتدا به عنوان نیروی کادر تیپ امام حسن مجتبی (ع) وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. در دانشکده تربیت پاسداری امام حسین (ع) تهران تا مقطع کاردانی ادامه داد و همچنین در دانشگاه آزاد اسلامی واحد باغملک در رشته حسابداری مدرک کاردانی را دریافت کرد . شهید مجتبی زکوی‌زاده، نخستین شهید مدافع حرم باغملک آبان ماه 1394 با اختیار خود و داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی عشق حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) به سوریه رفت.این جوان باغملکی پس از حدود 20 روز نبرد با گروه‌های تکفیری به شهادت رسید . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣بسم رب الشهداء الصدیقین❣ خادم شدن ، بہ خادمـی و چسباندن خادمی بر روے سینہ نیست ! بودن یڪ است ... تفڪر و سبڪ زندگـی ! بیایید ڪنیم را ... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️زمانی که از ایمان جزء نامش نمی‌ماند..... 🎬کلیپی بسیار تکان دهنده باموضوع جاهلیت مدرن جاهلیتی بدترازمردم زمان پیامبر (ص)❗️ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و نهم: مزه ران جیرجیرک من و علی صادق‌زاده از بچه های اصفهان با هم تو یه بشقاب داشتیم شوربا می‌خوردیم یه قاشق برداشتم دیدم یه جیرجیرک توش بود که یه رانش کنده شده بود دیگه دلم نیومد ادامه بدم و رفتم کنار. خواستم به علی بگم که تو ظرف جیرجیرک بود. با خودم فک کردم، طفلکی گشنشه و خدا رو خوش نمیاد. جیرجیرک هم که نجس نیست بزار بخوره. گفت: چرا نمی خوری گفتم: سیرم و یه جوری طفره رفتم. هر چه تعارف کرد نخوردم و هیچی هم نگفتم. بعد از چن روز گفتم: علی می دونی چرا اون روز صبحونه رو ادامه ندادم؟گفت: نه! گفتم: یه جیرجیرک تو قاشقم بود و دیگه دلم نیومد. گفت: چرا به من نگفتی؟ گفتم: دیدم اونوقت تا ظهر گشنه میمونی دلم نیومد. بعدش بهش گفتم: راستی یه رانش نبود. گفت: ای وای احتمالاً من اونو خوردم. تا مدتا سر به سر علی می‌ذاشتم که علی رون جیرجیرک چه مزه‌ای میده. اونم می‌خندید و می‌گفت: نامرد! ران جیرجیرک به خورد من دادی! بعضی وقتا محیط اسارت با همین اتفاقا و شوخیا موقتا یادمون می‌رفت اسیر هستیم و تو چه وضعی قرار داریم. یه روز صادق‌زاده ازم پرسید راستی رحمان این انگشت پات چطور قطع شد؟ منم شیطنتم گُل کرد و به شوخی گفتم: علی آقا یه شب خواب بودم یه موش خرمای گشنه اومده بود پامو گاز گرفت و نصفشو خورد و در رفت! طفلکی خیلی متاثر شد و گفت: همیشه تو این فک بودم چطوری این انگشتت قطع شده! پس داستان این بوده! منم با حالت جدی که شک نکنه گفتم آره علی جون نمی‌دونی چه دردی داشت و با آب و تاب از ماجرای اون شب براش گفتم و اونم سرشو تکان می‌داد و تصدیق می‌کرد. این قضیه و شوخی رو فراموش کرده بودم و یه روز دیدم علی با عصبانیت اومد و گفت: ای نامرد! پس موش خُرما انگشتتو خورده؟ گفتم: مگه چیه؟ گفتم برو منو ساده گیر آوردی و منم باورم شد. پیش یکی از بچه ها داستان موش خرما و اون شب رو تعریف کردم کلی بهم خندیدن و دستم انداختن که تو چقد ساده ای؟! رحمان سر به سرت گذاشته و انگشتش تو عملیات قطع شده. علی گفت: منو بگو که فک نمی‌کردم شب و روز داری قران حفظ می‌کنی اون وقت دروغم بگی!هیچی دیگه جوابی نداشتم و فقط می‌خندیدم. خدا ازمون نگیره اگه این شوخی و خوش‌مزگی ها نبود شرایط روحی روانی برامون سخت می‌شد و ناچار بودیم گه‌گاهی از این کارا بکنیم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نودم: چهار دونه و نصفی! شبای جمعه بجای آب‌گوشت شام، خورش لوبیا داشتیم و هر دو نفر توی یه بشقاب می خوردیم. اون وقتا من و صادق‌زاده هم غذا بودیم. شامو که گرفتیم دیدیم تو ظرف ما کلاً نُه دونه لوبیا هست. نه این که به ما کم داده باشن. اتفاقا مسؤل غذا خیلی عادلانه تقسیم می‌کرد ، ولی دیگه کرَم و سخاوت بعثیا در همین حد و اندازه بود. روزی چند دونه بیشتر و روزی دیگه چند تا کمتر. چهارتا من برداشتم و چهارتا علی. یه دونه لوبیا مونده بود و هی به هم تعارف می‌کردیم. من بشوخی گفتم ببین علی آقا من بزرگ‌ترم و ایثارم بیشتره. امشب میخام ایثارمو به نمایش بزارمو نصف لوبیا رو بهت ببخشم. بخور نوش جونت. یکی سیر بشه بهتره تا هر دو مون گشنه بمونیم. علی هم با دو انگشتش لوبیا رو ورداشت انداخت بالا. تا مدتها سرِ بسر علی میذاشتم که ببین چه رفیق ایثارگری داری! اون شب من گشنه سرمو زمین گذاشتم و نصف لوبیام رو به تو بخشیدم که تو سیر بخوابی. علی هم می‌گفت! بابا کچلم کردی با اون نصف لوبیا. آخه یه نصفه چطور میتونه آدمو سیر کنه و خلاصه این جر و بحث و استدلال ما ادامه داشت تا سوژه بعدی گیرمون بیاد. یکی از چیزهای خنده‌دار زمان اسارت، سهمیه‌بندی خرما یا انگور بود که چند ماه یه بار با کلی منت گذاشتن بر سرِ بچه‌ها به ما می‌دادن. وقتی سهمیه بین آسایشگاه‌ها تقسیم می‌شد‌، انگار بین چند خانواده دو سه نفره تقسیم می‌کردن. اونقد کم بود که مسئول تقسیم غذا خوشه‌ها رو دونه می‌کرد و به هر نفر، چیزی در حدود ده یا دوازده دونه انگور بیشتر نمی‌رسید. خرما هم نهایتش سه چهار دونه بود. قسمت خنده‌دارش این بود که گاهی، وقت تقسیم میوه‌هایی مانند انگور و پرتقال می‌پرسیدن که شما همچین چیزایی توی ایران دارید یا تا حالا خوردین؟!! نمی‌دونم چی تو گوش این بینواها خونده بودن که کشور و مردم ایران رو با اون همه وفور نعمت مثل سومالی و اتیوپی می‌دیدن و حتی بدتر! بچه‌ها به هم نگاه می‌کردن و با پوزخند به هم می‌گفتن والا گاوهای ما تو ایران از اینا نمی‌خورن تا چه برسه به ما. گاهی به خاطر همین پوزخندا یکی دو نفر زیر کتک می‌رفتن. این بندگان خدا اونقد توی جهالت و بی‌خبری خودشون دست و پا می‌زدن که چشم و گوش بسته هر چه از رادیو و تلویزیون‌شون علیه ایران پخش می‌شد رو باور می‌کردن. وقتی کمی وضع عادی‌تر شده بود و بعضی از بچه‌ها از انواع میوه‌ها و وسایل لوکس تا رفاهیات ایران و وضع عمومی و معیشت خانوارهای ایرانی براشون تعریف می‌کردن‌، نزدیک بود دو تا شاخ از کله شون بزنه بیرون . اکثرا هم باور نمی کردن و فکر می‌کردن بچه ها دارن گزافه‌گویی می‌کنن و میخان اونا رو دق بِدن. وقتی کسی می‌گفت: مثلاً اکثر خونواده های ایرانی یخچال‌، تلویزیون، تلفن، فرش، ماشین لباس‌شویی دارن و قیمت گوشت، مرغ، برنج و حبوبات و میوه‌جات اینه و متوسط درآمد خانوار ایرانی این‌قدره، براشون تازگی داشت و فکر می‌‌کردن ما داریم دستشون میندازیم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
سید میلاد رابطه ی بسیار قوی با شهدا داشت و همیشه از شهید همت و شهید زین الدین یاد میکرد. تمام خوبی های که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاقِ ما دارا بود سید عزیز به فریضه نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنودیت و عبادت سوق میداد. پیکر سید میلاد پس از شهادت به دست داعشی های حرامی می افته، دست و پا و سر مطهر رو از تن جدا می کنند و با خودشون می برند. پیکرشون چند روز زیر آفتاب می مونه و کسی از محل پیکر خبر نداشته به خاطر بیقراری های پدر و خواهرشون، شهید به خواب یکی از دوستانشون میان و در خواب محل پیکرشون رو نشون میدن و میگن می خواستم گمنام بمونم ولی به خاطر بیقراری پدرم بیایید من رو ببرید. مدافع‌حرم 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
اذان ظهر در موقع نماز، كسب و كار را كنار بگذاريد و با خدا به معامله بپردازيد كه خداوند بهترين تجارت كنندگان است. 🌷علیرضا خطیبے نیا🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 در سال ۱۳۴۸ بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان رودڪی با توجہ بہ اینڪہ در رشتہ قبول شده بود بہ دلیل علاقہ ای ڪہ بہ دریا داشت ، نیروی دریایی را برگزید و بہ جهت طی دوره‌های ناوبری و فرماندهی ناو بہ اعزام شد و در آنجا نیز در بین دانشجویان ۷۰ ڪشور جهان را بہ خود اختصاص داد و بہ ایران بازگشت . پس از بازگشت محمد ابراهیم همتی از آلمان بہ جهت تڪمیل مهارتها و تخصص‌های دریانوردی مجدداً بہ ڪشورهای و اعزام شد و تا سال ۱۳۵۷ در آنجا بہ مشغول بود و پس از آن بہ ایران بازگشت و در منطقہ دوم دریایی بوشهر مشغول بہ خدمت گردید .   🌸 دست سرنوشت بہ گونہ ای باور نڪردنی شهید محمد ابراهیم همتی را بہ پیوند زد ، چرا ڪہ همزمان با تحصیل در فرانسہ ، ناوچہ پیڪان بہ سفارش ایران در این ڪشور ساختہ شد و شهید همتی با همین ناوچہ بہ ایران بازگشت و تا روز شهادت در سمت ناوچہ بود . 🌸 بیش از دو سال از آمدنش بہ ایران می‌گذشت و او در بوشهر و بر روی ناوچہ پیڪان خدمت می‌ڪرد ڪہ جنگ آغاز شد . روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ڪہ حملہ نیروهای عراقی بہ ڪشور آغاز شد . محمد ابراهیم در مرخصی بہ سر می‌برد . بہ علت حملہ بہ فرودگاهها تمام پروازها لغو شده و هیچگونہ پروازی صورت نمی‌گیرد . آرام و قرار نداشت و اصرار داشت ڪہ شبانہ بہ سوی بوشهر حرڪت ڪند ، چرا ڪہ می‌گفت : در بوشهر نیاز به ڪمڪ او دارند و بلافاصلہ همان شب لباسهایش را جمع ڪرد و با اتوبوس بہ شیراز و از آنجا بہ بوشهر رفت و سہ ماه بعد در هفتم آذر سال ۱۳۵۹ در عملیات‌ مروارید ناوچہ اش هدف موشڪ قرار گرفت و او و همرزمانش بہ همراه ناوچہ پیڪان در آبهای‌خلیج‌فارس آرام گرفتند . ✍ نشر بمناسبت روز نیرویی دریایی 🕊 https://eitaa.com/piyroo 🕊
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸روضه های خانگی تشکیل بدهید🔸 🌹 شما زن و شوهرها اگر بتوانید هفته‌ای یکبار به زیارت یکی از امامزاده‌ها بروید، اثرات خیلی خوبی دارد. اگر هم در فامیلتان جایی روضه هفتگی دارند، آن را بصورت سیار بگذارید و ✅🌴 یک هفته هم بگذارید در خانه خودتان که صدای روضه‌خوانی در خانه‌تان بلند بشود. یک نفر را هم دعوت بکنید تا مثلاً هفته‌ای یک روضه‌خوانی بشود. یک چای مختصری هم بدهید و همه‌تان شرکت کنید. ✅🌴خرج زیادی ندارد اما بچه‌هایتان با نام حضرت اباعبدالله الحسین آشنا می‌شوند. آن بنده خدا هم یکی دو تا مساله شرعی ممکن است بگوید تا با مسائل دینی آشنا بشوند. این خودش یک دانشگاه دینی است برایتان. قدیم‌ها مکتب و دانشگاه و ... نبوده یا کمتر بوده. اما از همین راه خیلی تربیت‌های اصیل حاصل می‌شده. این اشکی که انسان برای اهل بیت هفته‌ای یکبار می‌ریزد، به تدریج یک جوی باریکی، یک ارتباط نازکی با آن‌ها پیدا می‌کند. 🌹 شما اگر خانه‌تان برق نداشتید نمی‌روید اداره برق بگویید ما می‌خواهیم مشترک برق بشویم؟ اگر آب نداشتید نمی‌روید اداره آب بگوید ما می‌خواهیم مشترک بشویم؟ اگر تلفن نداشتید نمی‌روید مخابرات بگویید ما می‌خواهیم مشترک بشویم؟ 🔹❄️همانطور که برای خانه، آب می‌خواهید، برق می‌خواهید، تلفن می‌خواهید، گاز می‌خواهید؛ این روضه و ارتباط با اهل بیت هم مثل یک سیم برقی است که از اهل بیت به خانه شما کشیده شده. با همین هفته‌ای یک بار روضه خوانی، مثل این است که مشترک شده‌اید. یک چراغی در دل‌هایتان از محبت اهل بیت روشن می‌شود. 🔹❄️اگر محبت اهل بیت را مثل ارتباط تلفنی و خط مخابراتی فرض کنید، این روضه‌ها مثل اینست که یک رشته سیم مخابراتی به خانه‌تان کشیده‌اید. نتیجه‌اش این می‌شود که گاهی اگر خطا بکنید زنگ می‌زنند به تو می گویند خطا است. یعنی به دلت می‌افتد که این کار درست نیست. این به خاطر ارتباطی است که با اهل بیت پیدا کرده‌اید. 🔹❄️اگر به اشتراک گاز تشبیهش کنیم، چطور با گاز همه چیز را می‌پزی و آب را گرم می‌کنی؟ با محبت اهل بیت نیز انسان حرارت محبت و لطف در بین اهل خانه‌اش بوجود می‌آید. اگر به آب تشبیهش بکنیم، چطور آب حیات بخش است؟ باغچه‌ات را آب می‌دهی و درخت‌ها زنده می‌شوند؟ این اشکی هم که انسان می‌ریزد و ربطی که به آن‌ها پیدا می‌کند، مثل این است که دارد به وسیله آن‌ها دلش زنده می‌کند. 🌹 زیارت این قبور شهدا و زیارت امام زاده‌ها خیلی مؤثر است. یک امام زاده‌ای برای خودتان در نظر بگیرید و یک روضه هفتگی. این‌ها اثرات خوبی می‌تواند بگذارد. 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 https://eitaa.com/piyroo 🕊
در حوزه علمیه نشسته بودیم و بحث و گفتگو می کردیم . یکی از بچه ها از دوستی به مزاح سخن گفت و بقیه خندیدیم و بحث عوض شد ! محمد سرش را پایین آورد و چهره اش منقلب شد ، بعد از جایش بلند شد و داشت می رفت ، ازش پرسیدم کجا !؟ با چشمانی درشت و عصبانی گفت ، اصلا جایز نیست در مورد کسی که بین ما نیست صحبت کنیم ، من نمی توانم در جلسه ای که غیبت مومنی می شود حضور داشته باشم . آن دوست از او معذرت خواهی کرد ، و قول داد دیگر غیبت نکند... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص53 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ http://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺 💢یه روز دیدم شهید باقری با سر و وضع #خاکی و گلی از در اومدن داخل اتاق گفتم: فرمانده چه خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید ؟ 💢 #لبخند ملیحی زد و رفت نشست. میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه. چند روزی #تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم، یک لحظه متوجه شدم #سایه ای از جلوی چشمام رد شد، وسوسه شدم و سایه رو #تعقیب کردم ببینم چکار میکنه 💢دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول #نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند خجالت کشیدم و دویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپارن 💢گفتم: شما #فرماندهی این کارا #وظیفه ماست که نیروی شما هستیم. ایشون جواب دادن کاری که واسه #رضای_خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده 💢من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم. 💢از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری.. #شهید_حجت_باقری🌷 #شهید_مدافع_حرم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#ستاره‌های_زینبی 💠در حال رفتن به حرم حضرت زینب (س) بودیم که حسین شروع کرد از شهادت گفتن. میگفت: اگه میخواهید شهید بشید باید خالص باشید، به مادیات دنیوی دل نبندید که میان سینه‌تان را بو میکنند اگه بوی شهادت میداد به بالا میبرند. 💠اول باید از خود بی ‌بی زینب (س) و ائمه اطهار طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا پدر، مادر، زن و بچه و دارایی ‌هات دل بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت را به هر کسی نمیدهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا میکنند که سعادت و لیاقتش را داشته باشند. #شهید_حسین_محرابی🌷 #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
‼️فرهاد در کارهای فنی استاد بود. جعبه ابزارش کامل بود. هرجا که می‌رفت کافی بود بفهمد یکی از لوازم خانه خراب است، سریع آستین‌ها را بالا می‌زد و شروع می‌کرد به تعمیرات، هنرش هنوز هم در خانه همه فامیل قابل مشاهده است. ‼️توسوریه یک روز دستشویی فرنگی مقر خراب شد، نیروها کلافه شده بودند، فرهاد دست به کار شد و سیفون فاضلاب را باز کرد و بعد از کلی تلاش، یک لیف حمام از داخل سیفون خارج کرد و لوله باز شد. رفیقش می‌گفت من را صدا زد و به شوخی گفت: فلانی حالا حال میده با این لیف بری حمام…! روحیه خاکی و بی‌آلایش فرهاد حتی نیروهای سوری را هم متعجب کرده بود. فرمانده‌ای آچار به دست که توالت نیروهایش را تعمیر می‌کرد. #شهید_فرهاد_خوشه‌بر🌷 #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نائب ولی خدا ، سیدالکریم پور کریم آل عبا ، سیدالکریم هر آنکسی که زائر قبر شما شده گویا که رفته کرببلا ، سیدالکریم 🌐 @piyroo
Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
| عبادت به جز خدمت به خانواده نیست! 🔸 این تیپ را چرا توی خونه نمی‌زنی؟! @piyroo
سعے ڪنید با نامحرم رابطہ نداشتہ باشید، «چہ زن باشد چہ مرد» گفتند: مگر مرد هم نامحرم مےشود؟ علامہ فرمودند: هرڪس با خـدا ارتباط ندارد، نامحرم است. 🍂 https://eitaa.com/piyroo 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۲۴ برنامه ریزی می کرد تا نمازها را در حرم باشیم. تا حالِ زیارت داشت درحرم
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۲۵ وقتی زنان بی حجاب را می دید, اذیت می شد. ناراحتی😔 را در چهره اش می دیدم. در کل به چشم پاکی بین فامیل و دوست وآشنا شهره بود. سنگ تمام گذاشت و هرچیزی که به وسیله ومزاجم جور می آمد, می خرید. تمام ساندویچ ها 🌭و غذاهای محلی شان را امتحان کردم, حتی تمام میوه های 🍒خاص آنجا را! رفتیم ملیتا, موزه مقاومت حزب الله لبنان. ملیتا را در لبنان بااین شعار می شناسند. (ملیتا, هدایت الارض والسماء) روایت زمین 🌕برای انسان. از جاده های کوهستانی واز کنار باغ های سیب🍎 رد شدیم‌. تصاویر شهدا 🌷وپرچم های🇱🇧 حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ۳۳روزه. محوطه ای بود شبیه پارک. از داخل راهروهای سنگ چین جلو می رفتیم. دو طرف ادوات نظامی, جعبه های مهمات, تانک ها وسازه های جاسازی شده بود👌 از همه جالب تر, مرکاواهایی بود که لوله ی آن را گره زده بودند. طرف دیگر این محوطه روی دیواری نارنجی رنگ , تصویری از یک کبوتر 🕊و یک امضا دیده می شد. گفتند نمونه امضای عماد مغنیه است. به دهانه ی تونل رسیدیم. همان تونل معروفی که حزب الله در هشتاد متر زیر زمین حفاری کرده است. در راهرو فقط من و محمد حسین می توانستیم شانه به شانه هم راه برویم. ارتفاعاتش هم به اندازه ای بود که بتوانی بایستی. عکس های زیادی از حضرت آقا, سید عباس موسوی و دیگر فرمانده هان مقاومت را نصب کرده بودند. محلی هم مشخص بود که سید عباس موسوی نماز می خواند, مناجات 📿حضرت علی (علیه السلام) در مسجدکوفه که از زبان خودش ضبط شده بود, پخش 📻می شد. از تونل که بیرون آمدیم , رفتیم کنار سیم های خار دار, خط مرزی لبنان واسرائیل. آنجا محمد حسین گفت: (سخت ترین جنگ جنگ توی جنگله) °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° یک روز هم رفتیم بعلبک, اول مزار دختر امام حسین《 علیه السلام》 را زیارت کردیم, حضرت خوله بنت الحسین《علیه السلام》 اولین بار بود می شنیدم امام حسین《علیه السلام》 چنین دختری هم داشته اند. محمدحسین ماجرایش را تعریف کرد که (وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسن , دختر امام حسین《 علیه السلام》 در این مکان شهید🌷 می شه. امام سجاد《 علیه السلام》 ایشون رو در اینجا دفن می کنن و عصاشون رو برا نشونه , بالای قبر توی زمین فرو می کنن!) از معجزات آنجا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود, به درخت🌴 و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند👌🏻 👈🏻 ادامه دارد... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo