eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
«حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است. 💠خاطره ای از شهید یوسف الهی 👈 دو تا از بچّه‌های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آن‌ها با لباس غوّاصی در آب‌ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم بازنگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. 🔸محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. 🔹حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. 🔸صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آن‌ها را دیدم. هم «اکبر موسایی پور» هم «حسین صادقی» را. 🔹با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: «در خواب آن‌ها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می‌دانی چرا؟ 🔸اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی‌ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم.» پرسیدم: چه طور؟! 🔹گفت: شهید شده اند. جنازه‌های شان را امشب آب می‌آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئن بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. 🔸آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#الله_اکبر✊ 🎥🚨دوران بزن در رو گذشت! 🔹رهبر انقلاب: بزنید میخورید. ممکنه ضربه هم بزنند اما چندبرابر ضربه میخورند. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای لشکرصاحب الزمان آماده باش آماده باش #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
⭕️امار اولیه فعلا ۸۰ قلاده آمریکایی کشته و ۲۵ زخمی
🔴 اولین سخنرانی عمومی رهبر انقلاب پس از شهادت حاج قاسم و آغاز انتقام سخت 🔻 فرمانده معظم کل قوا صبح امروز چهارشنبه ۱۸ دیماه به مناسبت سالروز قیام تاریخ‌ساز مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ در جمع هزاران نفر از مردم قم در حسینیه امام خمینی(ره) سخنرانی خواهند کرد. پس از شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همچنین عملیات گسترده نظامی ایران و محور مقاومت علیه تروریست‌های ارتش آمریکا، این اولین سخنرانی رهبر انقلاب در یک جمع عمومی است https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️لحظه ای که خاک ایران، سردارش را در آغوش کشید؛ خداحافظ سردار دل ها 🔹 پیکر سردار سلیمانی به خاک سپرده شد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌴🔺آرامگاه ابدي شهيد ابو مهدي المهندس در وادي السلام نجف #انتقام_سخت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
5d074aae4e8acc67404936c2_-1463566592576110456.mp3
1.36M
🍃🌸🎼❤️آوای ؛ راه ما ؛ عهد ما 🍃🌸به لاله در خون خفته ... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
حاج احمد متوسلیان: باشد که ما شبانگاهان برسرشان بریزیم همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان معنایی ندارد... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥پخش زنده ی سخنرانی حضرت آقا تا دقایقی دیگه از شبکه خبر... اطلاع رسانی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#ششمین_طرح دلنوشته ای برای سردار دلها سردار شهید قاسم سلیمانی
بسم الله القاسم الجبارین تصاویر وخبرها همه شده اند آینه ی تو، دست خط تو، دختر تو، انتقام تو، تصویر تو، می‌بینی سرنوشت خلوصت را حاج قاسم؟؟! هرچه خودت را پنهان کردی وازخودت نگفتی وخودت را ندیدی، خداوند چنان بزرگت کرده،انگار درعالم پراکنده شده ای،مثل تکه های آینه : "اربا ارباشده،چون برگ خزان میریزی".. چقدر به تو فکر کردن زیباست‌ حاجی. خوزستان خیزستان شده است،دیدی کودک ده ساله را، فکر کنم رجزخوانی وصلابت را ازتو به ارث برده، خب ماهمه فرزندت هستیم همانطور که خودت گفتی؛ میدانی حاجی ؟ دارم فکر میکنم چه چیز جزتو و"رقص در خون دست درآتشت"؛ می توانست اینطور تمام آزاده های جهان را دوباره اینطور برخیراند؛ چه چیزجزخون تو،با همه ی عظمتت،می‌توانست ایران را برخیزاند؟؟؟ "هالیوود" را علیه "ترامپ"ملعون به حرف آورد، چه میتوانست حرف "افقی"شدن همه نیروهای "امریکا"یی را اینقدر رک وصریح وبا صلابت برلب سید مقاومت"برادرت سید حسن"را میگویم؛بیاورد؟؟؟ چه می توانست غیرت مجلس عراق را این‌چنین برخیزاند تا"خروج تمام امریکاییها "را ازخاک عراق تصویب کند؟؟؟؟ چقدر سخن را کوتاه کردی برای اثبات نامردی امریکا وبی فایده بودن مذاکرات!! غیر ازخون پربرکت تو چه می توانست همه ی ما را دورشمع پرنوری مثل تو جمع کند وعطر شهادت، وآزادی قدس ،وانتقام مقدس،ولعن امریکا، وهمه ی مقدسات را برای همه ی دنیا مهم کند‌. حاج قاسم عطرت شهر را گرفته،چقدر هوا خوب شده باهوای تو، روحت بلند است ودستت ازهمیشه بازتر، می‌شود حاجتم را مستجاب کنی؟؟؟ حاج قاسم جان باما واین میلیون ها عاشقت،کاری کن همیشه درهوای توباشیم؛🌷 این حال وهوای مارا دائمی وهمیشگی کن..🌷 وما را درانتقام خونت،شریک قرار بده...🌷🌷🌷 دعایمان کن حاج قاسم تا هزاران حاج قاسم بپروریم..! 🤲🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۳ هیچ وقت به قولش وفا نکرد. نمی دانم🤔 دست خودش بود یا نه. می گفت: ۴۵روزه بر می گردم. اما سر ۵۷روز یا ۶۳روزبرمی گشت. بار آخر بهش گفتم: ( تا رکود صد روز رو نشکنی, ظاهراً قرار نیست برگردی😏) گفت: نه مطمئن باش زیر صد نگهش می دارم‌ این یکی رو زیر قولش نزد. روز نود ونهم بر گشت اما چه برگشتنی. همان طور که قول داده بود یکشنبه برگشت. اجازه ندادند بیارمش خونه. وعده دو ساعت ⌚️دیدار شد, نیم ساعت. روی پایم بند نبودم😰 برای دیدنش. ازطرفی نمی دانستم با چه بدنی قرار است روبه رو شوم. می گفتند: برای اینکه ازش خون نیاد بدنش را فریزر کنن. اگه گرم بشه شروع می کنه به خون ریزی. و دوباره باید پیکر رو آب بکشن. ظاهراً چن ساعتی طول کشیده بود تا پیکر را بر گردانند عقب. گفتند:( بیا معراج😳) حاج آقا قول داده بود با هم تنها باشیم, از طرفی نگران بود حالم بد 🤕شود. گفتم:( مگه قرار نبود تنها باشیم ؟شما نگران نباشین, من حالم خوبه) خیالم راحت شد. سر به بدن داشت. آرزویش بود مثل اربابش بی سر شهید🌷شود. پیشانی اش مثل یخ بود: ( بَه بَه! زینت ارباب شدی! خرج ارباب شدی! نوش جونت! حقت بود) اول از همه ابرو هایش را مرتب کردم. دوست داشت خوشش می آمد. وقتی ابروهایش را نوازش می کردم , خوابش می برد😴 دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود. همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می کرد می خندید:😁 ( نکش !می دونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!) یک سال هم نشد. مشمای دور بدنش را باز کرده بودند. باز تر کردم. دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش. کفن شده بود. ازمن پرسیدند: ( کربلا ومکه 🕋رفتید لباس آخرت نخریدید؟) گفتم : (اتفاقاً من چند بار گفتم: ولی قبول نکرد) می گفت:( من که شهید می شم, شهیدم که نه غسل داره , نه کفن) ناراحت بودم که چرا بالباس رزم دفنش نکردند. می خواستم بدنش را خوب ببینم, سالم سالم بود. فقط بالای گوشش تیر خورده بود. وقتش رسیده بود. همه ی کارهایی را که دوست داشت انجام دادم. همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت. راحت کنارش زانو زدم, . امیر حسین را نشاندم روی سینه اش❤️ درست همان طورکه خودش می خواست. بچه دست انداخت به ریش های بلندش: ( یا زینب چیزی جز زیبایی نمی بینم) گفته بود:( اگه جنازه ای بود ومن رو دیدی , اول از همه بگو نوش جونت) بلند بلند گفتم: ( نوش جونت! نوش جونت) می بوسیدمش, می بوسیدمش, می بوسیدمش. 😘 این نیم ساعت⌚️ را فقط بوسیدمش. بهش می گفتم : ( بی بی زینب《 سلام الله علیها》هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد,در اولین لحظه بوسیدش.... سلام ✋منو به ارباب برسون) به شانه هایش دست کشیدم. شانه های همیشه گرمش , سرد شده بود. چشمش باز شد. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
● رمان ِ: #ازعشق‌تادمشق ○ #پارت‌دوم.. گفت : عمو حسینت شهید شد...😔😭 و زد زیر گریه.. تو شوک حرف بابا
● رمان ِ: .. با رسیدن به مسجد از ماشین پیاده شدیم‌و‌به‌طرف‌در‌ورودی مسجد رفتیم داشتیم با بابا هماهنگ میکردیم که چه ساعتی دم در باشیم تا باهم برگردیم که خانواده آقای مهدوی رو دیدیم... {همسایمون بودن قبلا...} سلام علیک کردیم.. و مادرم به خاله معصومه گفت : پسرای گلت کجا معصومه خانم؟ خاله معصومه گفت : دارن میان ، رفتن ماشینو پارک کنن ... و رو کرد به منو و حلما گفت : شما چطورید دخترای‌گلم؟ماشالا چقدر بزرگ شدید .. چه‌خانم‌و‌رعنا‌شدید... ✨ تشکر‌کردیم.. و رو به مادر کردم و گفتم که ما میریم داخل مسجد و با حلما به طرف مسجد حرکت کردیم تا پشتمان را کردیم به آن ها و راه افتادیم ، صدای سلام علیک دو مرد با پدر و مادرم بلند شد... ... چاییم رو روی میز گذاشتم و رو به پدر گفتم : بابایی.. شما کی میخوای برگردی سوریه؟ با این وضع دست و پا که نمیتونی دوباره بری.. میتونی؟... پدرم گفت : به زودی باید برگردم.. چون فرماندم..نمیشه که نرم🙄 بغض کردم و نگاه به حلما کردم .. به مادرم نگاه کردم انگار از این موضوع خبر داشته و این موضوع آزارش میداده... در همون حین پدرم گفت : حالا نمیخواد ناراحت شید.. تا ۲ هفته دیگه هستم..🙂 راستی قراره توی این دو هفته شمارو ببرم شلمچه...☺️ با تعجب به بابا گفتم : بابایی شماکه دیشب تا مسجد رفتیم و رانندگی کردید، پاتون اونقدر اذیت شد.. میخواید تا شلمچه رانندگی کنید؟😳 بابام گفت : تنها نمیخوایم بریم که... منو حلما یک نگاه از سر نفهمیدن به هم کردیم و به بابا گفتم : یعنی چی تنها نمیریم؟ بابا گفت : ... ... ✍🏻|بانوی‌دمشقی https://eitaa.com/piyroo
⭕️چرا شهید سردار سلیمانی محبوب شد؟؟ ♻تَفَرَّغوا مِنْ هُمومِ الدُّنْيا مَااسْتَطَعْتُمْ فَاِنَّهُ مَنْ اَقْبَلَ عَلَى اللّه ِ تَعالى بِقَلْبِهِجَعَلَ اللّه ُ قُلوبَ العِبادِ مُنْقادَةً اِلَيْهِ بِالوُدِّ وَالرَّحْمَةِ وَكانَ اللّه ُ اِلَيْهِ بِكُلِّ خَيْرٍ اَسْرَعَ؛  پیامبر اکرم ص : 🔹تا مى توانيد خود را از همّ و غم دنيا فارغ سازيد؛ زيرا هر كس با دل خويش به جانب خدا روى آورد، خداوند دل هاى بندگان را از سر مهر و محبت مطيع او مى كند وهر خيرى را به او زودتر مى رساند.  📚بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۶ https://eitaa.com/piyroo