eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قیمت این اشک‌ها چند؟ فیلمی از اشکهای خانواده شهید مدافع حرم هنگام تحویل لباس این شهید به خانواده‌اش پیکر پاک این شهید که در خان طومان به شهادت رسیده بود به تازگی تفحص شده https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎙 ... خود با شما حرف میزند... . . 📎پ ن : تنها ساکن مازنی کربلای خان طومان ، همه برگشتند جز تو...قصد آمدن نداری ؟؟؟ °•شهید مفقود الاجسد حاج رحیم کابلی🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سفید در دیدار خامنه ای ما جانبازان نابینا، در زمان چشمانمان را لب مرزها گذاشتیم تا دیده‌بان همیشه بیدار این کشور باشد تا احدی جرات نکند نگاهی به کشور بکند! https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنوزم شهیدارومیارن.mp3
6.7M
🍃هنوزم شهیدارومیارن 🍂دلای شکسته بی قرارن چه سخت مادری چشمش به درباشه💔 چه سخته از عزیزش بی خبرباشه😔 🎤 حاج میثم مطیعی https://eitaa.com/piyroo
🏴دختر بَدرُالدُّجا امشب سه جا دارد عزا 🕯🖤گاه می گوید حسن 🕯🖤گاهی پدر 🕯🖤گاهی رضا 🏴شهادت پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله وسلم و شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام تسلیت باد 🏴آجرک الله یاصاحب الزمان(عج) اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/piyroo
Mansour Arazi - To Rafti_GuitarMusic.mp3
4.34M
🥀تارفتی و زهرا به حال زار افتاد 🥀کارم برای مرگ به اصرار افتاد 🎤 حاج منصور_ارضی جانسوز ◾️ رحلت_جانسوز_رسول اکرم_ص 🔰کاربران محترم کانال امشب برای سلامتی وشفای همه بیماران بویژه یکی از خادمان کانال التماس دعای فراوان داریم https://eitaa.com/piyroo
-لروی ... هر چند با دیدن شما دو تا دلم برای خودم می سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسی بگیرم... هنوز نفسم كامل بالا نیومده بود ... با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته ... اما بدتر شد ... پدرم رو کرد به آرتا... تو موافقی مادرت ازدواج کنه؟ ... با ناراحتی گفتم ... - پدر ... مکث کردم و ادامه دادم... -حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت می کنید؟ .... من قصد ازدواج ندارم ... خبری هم نیست... -لروی اومد با من صحبت کرد ... و تو رو ازم خواستگاری کرد... گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانی ... و تو هم یه احمقی... همون طور که سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و زیر چشمی به آرتا نگاه می کردم ... با شنیدن کلمه احمق، جا خوردم... -آقای هیتروش گفت من یه احمقم؟... نه ..... اون نجیب تر از این بود بگه . من دارم میگم تو یه احمقی ... فقط به احمق به چنین جوان با شخصیتی جواب منفی میده... و بعد رو کرد به آرتا و گفت... مگه نه پسرم؟ ... تا اومدم چیزی بگم ... آرتا با خوشحالی گفت ... من خیلی لروی رو دوست دارم ... اون خیلی دوست خوبیه.... روز پدر هم به جای پدربزرگ اومد مدرسه ... دیگه نمی فهمیدم باید از چی تعجب کنم ... اونقدر جملات عجیب پشت سر هم می شنیدم که ... -آرتا!! ... آقای هیتروش، روز پدر اومد ... ولی قرار بود که... ادامه دارد . . . https://eitaa.com/piyroo
-من پدربزرگشم ... نه پدرش ... اون روز روزیه که بچه ها پدر و شغل اونها رو معرفی می کنن .... روز پیرمردهای بازنشسته که نبود ... دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ... مادرم می خندید ... پدرم غذاش رو می خورد ... و آرتا با هیجان از اون روز و کارهایی که لروی براش کرده بود تعریف می کرد ... اینکه چطور با حرف زدن های جالبش، کاری کرده بود که بچه های کلاس برای اون و آرتا دست بزنن ... و من، فقط نگاه می کردم ... حرف زدن های آرتا که تموم شد .... پدرم همون طور که سرش پایین بود گفت ... -خوب، جوابت چیه؟ ... من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم ... ولی لروی چنان محبت اون رو به دست آورده بود و باهاش برخورد کرده بود که در مدت این دو سال ... آرتا کاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود ... هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروی همین طور بود ... مهریه من، یه سفر کربلا شد ... و ما به همراه خانواده هامون برای عقد به آلمان رفتیم .... مرکز اسلامی امام على "عليه السلام ... " مراسم کوچک و ساده ای بود ... عکاس مون دختر نوجوان مسلمانی بود که با ذوق برای ما لوكیشین های عکاسی درست می کرد ... هر چند باز هم اخم های پدرم، حتی در برابر دوربین و توی تمام عکس های یادگاری هم باز نشد ما پای عقدنامه رو با اسم های اسلامی مون امضا کردیم ... هر چند به حرمت نام هایی که خانواده روی ما گذاشته بود... اونها رو عوض نکردیم ...... اما زندگی مشترک ما، با نام علی و فاطیما امضا شد ... با نام اونها و توسل به نام های مبارک اونها... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا