🌹🍃
🌹 #ولایت_امیرالمؤمنین
💠 #امداد_شهدا
#راهیان_نور
#حتما_بخونید
🌸 ڪاروانی از خواهران دانشجوی #زاهدان وارد مناطق عملیاتی خوزستان شده بود و من مأمور شدم تا آنها را در چند نقطه ، به عنوان راوی همراهی ڪنم .
#ڪاروان حال و هوای عجیبی داشت .
✳️ وقتی از حماسه ها و #مظلومیتهای شهدای چزابه برایشان تعریف می ڪردم ، صدای گریه و #زاریشان طوری بود ڪه انگار با چشم خود شهادت عزیزانشان را می بینند .
🌸 صحبتهایم ڪه تمام شد ، گوشه ای رفتم . در فڪر بودم ڪه یڪی از خواهران #دانشجو آمد و در حالی ڪه سعی می ڪرد متوجه اشڪهایش نشوم گفت :
«حاج آقا من اشتباه ڪردم پام رو اینجا گذاشتم .»
✳️ گفتم : « چطور ؟ اتوبوس رو اشتباه سوار شدید؟»
با صدای لرزانش حرفم را برید و گفت :
«آخه من #ارمنی مذهب هستم»
تازه منظورش را فهمیدم . خندیدم و گفتم : «دخترم اشتباه می ڪنی . شهدا متعلق به همه هستن . این سرزمین هم برای تمام انسانهای #آزاده جا داره ... »
🌸 دختر ڪمی مڪث ڪرد و گفت :
« من با راه و رسم #شهدا خیلی فاصله دارم . دوست دارم شیعه بشم ، اما می ترسم ڪه خانواده منو بیرون ڪنند .
برای همین با شهدای چزابہ عهد بستم ڪه در دل به ولایت #امیرمؤمنان (ع) ایمان بیارم و اعمال #شیعیان رو مخفیانه انجام بدم .
از اونها خواستم تو این راه کمکم کنن»
✳️ نمی دانم حرفهایش را تمام ڪرد یا نه گفتم :
« دخترم توڪلتون رو از خداوند قطع نڪنین . انشاءالله شهدا هم #ڪمڪتون میڪنن . سعی کنین همیشه به یاد شهدا باشین ... »
🌸 مدتی گذشت .
یڪ روز در اتاق خود مشغول ڪار بودم ڪه نامه ای را برایم آوردند .
وقتی آن را باز ڪردم ، دیدم از همان دخترخانم بلوچستانی است .
🔴👈 نوشته بود :
« حاج آقا ! به #برڪت_شهدا ، رفتار من باعث شد تا خانوادهام نیز #شیعه شوند ... »
✍ راوی : محمد امین پوررڪنی
#خاطرات_ڪاروان_راهیان_نور
🌹🍃 https://eitaa.com/piyroo
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣#قسمت_نهم
💢 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و #عایشه ، دعوى جنگ با #على کردبهانه چه بود⁉️ خونخواهى عثمان! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این #بهانه تا کجا مضحک است.
🖤مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. #سعید عاص پرسید:_همراهان تو کیانند؟گفت :
_#طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداالله حکیم و...
سعید عاص گفت : _چه بازى #غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون💔 عثمان آلوده است!
💢 مروان حکم ، #سکوت کرد و از او گذشت.ام سلمه(5) با اتکاء به آنچه از #پیامبر شنیده بود اعلام کرد:_بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد....
#مالک_اشتر نامه نوشت📝 به #عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار.
🖤عایشه پاسخ داد:
_تو هم لابد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى.#امیرمؤمنان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ((ذى قار)) فرود آمد.
و عایشه وقتى این را شنید، نامه نوشت به حفصه(6) که:_#على به ذى قار فرود آمده است ، نه راه پس دارد، نه راه پیش... 🦋
💢 حفصه با دریافت این پیام ، #مطریان و مغنیان را جمع کرد و دستور داد که این مضمون را به #شعر درآورند و با دف و تنبک بنوازند و بخوانند تا مگر على بدین واسطه خفیف و #استهزاء شود. تو خبر را که شنیدى ، احساس کردى که دیگر جاى درنگ نیست....
از خانه بیرون شدى و با #رویى پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدى.
🖤خانه🏡 شلوغ بود....
مغنیان مى نواختند، کودکان کف مىزدند و زنان دم مى گرفتند:ماالخبر ماالخبر
على فى سقرکالفرس الاشقران تقدم عقر
ان و تاءخر نحر.
راه را #شکافتى تا به مقابل حفصه رسیدى که در بالاى مجلس نشسته بود...
وقتى درست مقابل او قرار گرفتى ، #چهره ات را گشودى ، غضبناك نگاهش کردى ، دندانهایت را به هم #ساییدى و گفتى :
💢راست گفت #رسول خدا که(البغض یتورات)، کینه موروثى است.
اى #دخترعمر! که اکنون با دختر ابوبکر #همدست شده اى براى کشتن پدر من . پیش از این نیز با #پدرانتان همدست شده بودید براى کشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از #مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد. با پدرانتان در #قتل پیامبر #ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصى و برادر او بسته اید. شرم کنید.
🖤همین آیه قرآنى📖 براى رسوایى همیشه تان بس نیست ؟
"وان تظاهرا علیه فان االله هو مولیه و جبریل و صالح المؤ منین و الملائکۀ بعد ذلک ظهیر.(7) دوست دارى به برادرت یادآورى کنى که این آتش🔥 #اززمان_پیامبر در زیر خاکستر خفته است.
💢 اینها اگر #جرات مى کردند، پیامبر را از میان برمى داشتند. نتوانستند، سر از #سقیفه در آورند،
#بیست_و_پنج_سال خورشید را به بند کشیدند و در شهر #کوران ، پادشاهى کردندو بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از #نهروان(8) درآوردند،
به لباس 👕ابوموسى اشعرى درآمدند و دست آخر، شمشیر🗡 را به دست #ابن_ملجم دادند.
و کدام آخر؟معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مکارتر بود. نیش معاویه بود که #زهر را به جان برادرمان حسن ریخت.
🖤دوست دارى فریاد بزنى :
برادرم ! تو که اینها را مى دانى چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم مى کنى ؟اما فریاد نمى زنى ،.
#ادامه_دارد.......
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
- - ------••~🍃🌸🍃~••------ - -
https://eitaa.com/piyroo
- - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -