eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
17.6هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#دلنوشته یڪ لحظہ #چشم دیدن خود را بہ من #ببخش آیینہ هاےروشن خود را بہ من #ببخش پرواز را تو #تجربہ ڪردے #مبارڪت حالا #پرِ_پریدن خود را بہ من #ببخش دلتنگ شهادتم... 🌷شبتون،شهدایی🌹
🌾 به پیاده روی اربعین رفتیم. محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید ⚡️اما گفتیم که بگذار ببینیم اوضاع در چه حالی است کسب کنیم سال دیگر با هم💞 برویم. 🌾 ای که دوستش هدیه🎁 داده بود را داد تا در حرم (ع) تبرک کنم. اما من در شلوغی های حرم گمش کردم🙁 و هر چه گشتم پیدایش نکردم🚫 و خلاصه برایش یک خریدم و تبرک کردم. 🌾به جریان را گفتم،میدانستم خیلی به چفیه علاقه💞 داشت و از او کردم اما او در جواب گفت که فدای سرت من روا می شود😊. 🌾وقتی به رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم❓ و او در جواب گفت که اگر چیزی را در ائمه گم کنی حاجت روا می شوی😍 .من حاجتم این است که بشوم .تا سال دیگر زنده نیستم🌷. 🌾من خیلی ناراحت شدم😔 و در جوابش گفتم که به عراق میروی⁉️گفت جنگ فقط آنجا نیست در هم هست من در سوریه . https://eitaa.com/piyroo
☆❣★در آرزوی شهـادت★❣☆ 🔸عباس در آخرین روزهای قبل از رفتنش🚶 می گفت: بعضی‌ها می‌گویند کسانی باید به جنگ‌ بروند که داشته باشند 🔹ولی در این جنگ مانند ، جوانان خط شکن لازم است و یکی از این جوانان خط شکن و فدایی بود💪 🔸تنها ۴۰روز قبل از اینکه به اعزام شود نامزد💍 کرده بود. تقریباً ۴۰ روز بعد از اعزام هم به رسید. 🔹میگفت این همه شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت📳 و شبکه‌های اجتماعی فضای شهر را پر کرد‌ه‌اند، اما باید دیندار باشیم👌 🔸اینکه توانستیم دیندار بمانیم یعنی به مرز رسیدیم و شهیدیم🌷 پس باید مراقب باشیم را از دست ندهیم🚫 🌹🍃🌹🍃صلوات 🏴 https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 5⃣ 💢باید برایشان، باید از بخواهى که خواسته هایشانرا متحول کند، قفل 🔐دلهایشان 💓را بگشاید. مى کنى، همه را دعا مى کنى ، چه آنها را که و چه آنها را که نمى شناسى . 🖤چه آنها که را در نامه هاى✉️ به برادرت دیده اى و اکنون خبرشان را از سپاه دشمن 👹مى شنوى و چه آنها که نامشان را ندیده اى و نشنیده اى . به اسم قبیله و دعا 🤲مى کنى ، به نام شهر و دیارشان دعا مى کنى . 💢 به نام مقابل دعا مى کنى! دعا مى کنى ، هر چند که مى دانى قاعده دنیا همیشه بر این بوده است . همیشه بوده اند و اهل باطل . باطل ، جاذبه هاى نفسانى دارد. کششهاى شیطانى دارد. 🖤پدر همیشه مى گفت : لا تستو حشوا فى طریق الهدى لقلۀ اهله . در هدایت از کمى نفرات نهراسید.پیداست که کمى نفرات ، طریق هدایت است . همین چند نفر هم براى سپاه هدایت است . اعجاب برانگیز است . 💢 پدر اگر به همین تعداد، برادر داشت ، لشکر داشت ، همراه و و همسفر داشت ، پایه هاى اسلام را براى ابد در جهان محکم مى کرد. دودمان را برمى چید که این دود اکنون روزگار را سیاه نکند.اما پس از ارتحال پیامبر چند نفر دور ماندند⁉️ 🖤راستى نکند که فردا در گیرودار معرکه ، همین سپاه نیز برادرت را بگذارند؟ نکند خیانتى که پشت پدر را شکست💔 ، دل فرزند را هم بشکند؟ مگر همین چند صباح پیش نبود که معاویه فرماندهان و نزدیکان سپاه برادرت مجتبى را یکى یکى و او تنها و بى یاور ناچار به عقب نشینى و سکوت کرد؟ 💢 این را باید به بگویى . هم امشب🌙 بگویى که دل نبندد و به وعده هاى مردم این دنیا. این درست که براى او رقم خورده است و خود طالب عزیمت است . این درست که براى شهیدى مثل او فرق نمى کند که هم مسلخانش باشند. اما به هر حال مکرر دلشکستگى پیش از شهادت ،🕊 طعم شیرینى نیست . 🖤خوب است در میانه نمازها📿 سرى به حسین بزنى ، هم تازه کنى و هم این را به خاطر نازنینش بیاورى . اما نه ، انگار این است ، این صداى گامهاى حسین است که به 🏕تو نزدیک مى شود و این دست اوست که یال خیمه را کنار مى زند و تبسم ☺️شیرینش از پس پرده طلوع 🏜مىکند. 💢 همیشه همین طور بوده است... هر بار دلت او را کرده ، او در پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایى اتافزوده. پیش پاى او برمى خیزى و او را بر مى نشانى. مى خواهى تمام تار و پود سجاده از بوى حضور او آکنده شود. 🖤مى گوید: خواهرم ! در نماز شبهایت🌙 مرا فراموشى نکنى. و تو بر دلت مى گذرد... چه جاى برادر؟ مگر جز تو قبله دیگرى هم هست ؟ مگر ماهى🐋 ،حضور آب را در دریا 🌊 فراموش مى کند؟ مگر زیستن بى یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگى بى حضور خاطره ات ممکن است ⁉️ 💢احساس مى کنى که ، خلوت نیست و حضور غریبه اى هرچند خودى از حلاوت خلوت مى کاهد، هرچند که آن خودى ، «نافع بن هلال» باشد و نگران برادر، بیرون در ایستاده باشد. پیش پاى حسین ، زانو مى زنى ، چشم در آینه چشمهایش مى دوزى و مى گویى :حسین جان ! ! چقدر 🖤 مطمئنى به امشب که فردا در میان معرکه تنهایت نگذارند؟ حسین ، نگرانى دلت را لرزش مژگانت درمى یابد، عمیق و نفس مى کشد و مى گوید:خواهرم ! نگاه که مى کنم ، از و از ، اصحابى باوفاتر و مهربانتر 🌷از اصحاب امشب و فردا نمى بینم . 💢 همه اینها که در سپاه من اند، فردا نیز د ر کنار من خواهند ماند و پیش از من دستشان را به دامان جدمان خواهند رساند.احساس مى کنى که سایه پشت خیمه ، بى تاب از جا کنده مى شود و خلوت مطلوبتان را فراهم مى کند. 🖤آرزو🌸 مى کنى که کاش متوقف مى شد. ها نمى گذشت و این خلوت شیرین تا قیامت امتداد مى یافت . اما غلغله ناگهان بیرون ، حسین را از جا مى خیزاند و به بیرون خیمه مى کشاند. تو نیز دل از جا بر مى خیزى.. .... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
📚 ⛅️ 4⃣4⃣ 💢بهانه ای می یابند تا گریه کنند... و عقده هاى دلشان را بگشایند. از اینکه مى بینى قتاله سنگدل هم مى کند،... اصلا تعجب نمى کنى ،... چرا که به وضوح ، ضجه را مى شنوى ،... اشک را مشاهده مى کنى ، گریه 🌫 را مى بینى ، نوحه و و و را احساس مى کنى و حتى مى بینى که آنچنان گریه مى کنند که سمهاشان از اشک😢 چشمهاشان تر مى شود.... 🖤ولوله اى به پا کرده اى در عالم، زینب! هیچ کس نمى توانست تصور کند... که این زینب استقامت اگر بخواهد در مصیبت برادرش نوحه گرى کند،... چنان آتشى به جان عالم و آدم مى افکند... که اشک عرش را در مى آورد... و دل سنگین دشمن را مى لرزاند. اما این وضع، نباید ادامه بیابد... که اگر بیابد، دمى دیگر آب در لانه دشمن مى افتد... و سامان بخشیدن سپاه را براى مشکل مى کند.پس عمر سعد به کسى که کنار او ایستاده ، فرمان مى دهد:_برو و این زن را از سر جنازه ها بران! 💢تواین دستور عمر سعد نمى شنوى.... فقط ناگهان ضربه و را بر و خود احساس مى کنى... آنچنانکه تا اعماق جگرت تیر مى کشد، بند بند تنت از هم مى گسلد... و فریاد یازهرایت به آسمان مى رود.زبان زور، زبان نیزه ، زبان تازیانه ؛ اینها این اند. انگار نافشان را با خنجر بریده اند و دلهایشان را در گور کرده اند. 🖤اگر برنخیزى... و بچه ها را با دست خودت از کنار جنازه ها برنخیزانى ، زبان نیزه آنها را بلند خواهد کرد... و ضربه تازیانه بر آنها فرود خواهد آمد. پس را چون همیشه مى کنى ، از جا بر مى خیزى... و زنان و کودکان را با زبان مهربانى و دست تسلى از پاى پیکرها کنار مى کشى و دور هم جمع مى کنى. 💢این ، براى بردن شما کشیده اند. به سپاهش فرمان برنشستن مى دهد... و عده اى را هم مامور سوار کردن کودکان و زنان مى کند. براى سوار کردن کودکان و زنان هجوم مى آورند.... گویى بهانه اى یافته اند تا به (آل االله ) نزدیک شوند... و به دست اسیران خویش دست بیازند. غافل که ، نگاهبان این خداوندى است و کسى را یاراى به اهل بیت خدا نیست. 🖤با تمام فریاد مى کشى ؛_✨هیچ کس دست به زنان و کودکان نمى زند! خودم همه را سوار مى کنم. همه پا پس مى کشند... و با چشمهاى از حدقه درآمده ، خیره و معطل مى مانند. در میان زنان و کودکان ، چشم مى گردانى و نگاه در نگاه مى مانى:_✨سکینه جان ! بیا کمک کن!سکینه ، مى گوید و پیش مى آید.. و هر دو، دست به کار سوار کردن بچه ها مى شوید. کارى که پیش از این هیچ کدام نکرده اید.... 💢همچنانکه زنان و نیز سفرى اینگونه را در تمام عمر تجربه نکرده اند. زنان و کودکان ، خود و... و دشمن که براى ترساندنشان نیاز به اینهمه نیست.... کوبیدن بر طبل و دهل ، جهانیدن شتر، پایکوبى و دست افشانى و هلهله.آیا این همان دشمنى است که دمى پیش در نوحه خوانى تو گریه مى کرد؟در میانه این معرکه دهشتزا،... با حوصله اى تمام و کمال ، زنان و کودکان را یک به یک سوار مى کنى... و با دست و کلام و نگاه ، آرام و قرارشان مى بخشى. 🖤اکنون مانده است و و تو.رمق ، آنچنان از تن سجاد، رفته است که نشستن را هم نمى تواند چه رسد به ایستادن و سوار شدن.... تو و سکینه در دو سوى او زانو مى زنید، چهار دست به زیر اندام نحیف او مى برید.... .... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -