eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄🍀💥🍂🌾 🍀💥🍂🌾 💥🍂🌾 🍂🌾 🌾 🔰و این اعتقاداتش بود که آن را از جبهه های جنوب به کوههای کردستان در زمستان سرد سال 60 کشید. ❤️ارتباط اش با زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت 👣یک‌قدم به طرفشان 👣👣صدقدم به طرفت برمی دارند. ⚜عبدالحمید در یکی از سخنرانیهایش تعریف می کند: « دریکی از کردستان بچه ها در يك جاي دره مانندي شده بودند؛ یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند. 3 روز در محاصره بودند. ♻️اصلاً نمی توانستند حرکت کنند با هر حرکتی به رگبار بسته می شدند؛ را از زمین در می آورند و توی دهانشان می گذاشتند تا زنده بمانند. 💠در همین حین یکی از بچه ها می نشیند ویک مشت خاک را برمي دارد و آن را دست به دست مي كند (از این دست به آن دست و از آن دست به این دست) و می گوید (عج) قربونت بروم مگر اگر یاریم کنید، می کنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم ..... و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) برقرار می کند. 😳همه تعجب می کنند چی شد این نشست تیر نیامد، اول پیش خودشان می کنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس کنند، حرکت کنند و همه را به ببندد یا زنده بگیردشان. 👌این آقا اول خیز می رود بعد بلند می شود و به بچه ها می گويد اگر من را که خوب هستن ولی اگر شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره می رود و بعد می بیند قرار نیست شلیک بشود، می آید بالا – این دو تا داشت، تانکهای عراقی به شکل ایستاده بودند و لوله های تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که می شد آوردند پایین- در سخنرانیش این جوری می گوید وقتی سر را باز کردیم دیدیم داخل تانک ولی نشدند، و ترکش هم ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به کرده و آنجا می کنه و محکمتر می شه» 🤲 بعد ها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانیش گفته بود یکی از بچه ها. آخرین باری که به جبهه رفت و مادر می خواست از زیر قرآن کند، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من می خواهم برايم انجام مي دهي - و چون دل رحم و مهربان است ، قسم می خورد که هر چی بخواهد براش انجام بدهد. بعد که مادر قسم می خورد عبدالحمید می گوید مادر خواهش می کنم به من عمل کنید و من را به خاک بسپارید. 😔مادر هم می گوید که تو بشوی، بعدشم مگر اعدامی هستی (آن وقتها اعدامیها را شب خاک می کردند) 📣می گوید مادر من می کشم وقتی حضرت زهرا (س) را شبانه خاک کردند من روز خاک بشم. و 21 فرودین ماه بود که به جبهه رفت و در در مرحله دوم عملیات المقدس آن طوری که خودش دوست داشت « ، لبی و که توی خورده بود» شد. https://eitaa.com/piyroo ❄️ 💫❄️ 🌈💫❄️ 💦🌈💫❄️ 💐💦🌈💫❄️
📚 ⛅️ 2⃣ 💢وطوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است. از جا کنده مى شوى، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه مى رسانى. حسین🚩 در آرامشى بى نظیر پیش روى خیمه نشسته است. 🖤نه، انگار خوابیده است. شمشیر را بر زمین کرده، دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده، پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است. نه فریاد و هلهله دشمن؛ که آه سنگین تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند. 💢 پیش از اینکه برادر به سُنت همیشه خویش، پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى، دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى: مى شنوى برادر⁉️ این صداى هلهله دشمن است که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود. فرمانده فریاد مى زند: اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید 🖤 بازوان تو را به مهر در میان دستهایشان مى فشارد و با آرامشى به وسعت یک اقیانوس، نگاه در نگاه تو مى دوزد و زیر لب آنچنان که تو بشنوى زمزمه مى کند: پیش پاى تو پیامبر آمده بود اینجا، به خواب من. و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است. همان که تو الان را مرور مى کردى و فرمود که به نزد ما مى آیى. به همین 💢 و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى و حضور بیرحم را احساس مى کنى که زیر پایت خالى مى شود و اولین شکافها بر تنها شاخه دست آویز تو رخ مى نماید و بى اختیار فریاد مى کشى: واى بر من😭 حسین، دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد، سرت را به سینه اش مى فشارد و در گوشت زمزمه مى کند: 🖤واى بر تو نیست خواهرم❌ واى بر دشمنان توست. تو غریق دریاى رحمتى. باش عزیز دلم♥️ چه آرامشى دارد سینه ، چه فتوحى مى بخشد، چه اطمینانى جارى مى کند. انگار در آیینه سینه اش مى بینى که از ازل خدا براى تو را رقم زده است تا تماما به او تعلق پیدا کنى 💢 تا دست از همه بشویى، تا یکه شناس او بشوى. همه تکیه گاههاى تو باید فرو بریزد، همه پیوندهاى تو باید بریده شود، همه دست آویزهاى تو باید بشکند، همه تعلقات تو باید گشوده شود. 🖤تا فقط به او کنى، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنى و این دل بى نظیرت را فقط جایگاه او کنى. تا عهدى را که با همه کودکى ات بسته اى، با همه بزرگى ات پایش بایستى: پدر گفت: بگو یک! 💢و تو تازه زبان باز کرده بودى و پدر به تو اعداد را مى آموخت. کودکانه و شیرین گفتى: یک! و پدر گفت: بگو ! پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم. ! و درپى سومین بار، چشمهاى معصومت را به پدر دوختى و گفتى: 🖤بابا! زبانى که به یک گشوده شد، چگونه مى تواند با دو کند؟ و حالا بناست توبمانى و همان ! همان یک جاودانه و . بایست بر سر حرفت "زینب" که این هنوز اول عشق 💖است ...... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -