🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
رفاقت هایتان را
خط به خط
کلمه به کلمه
#مرور میکنیم
شاید فهمیدیم💬
رفاقت تان بهانه #شهادت بود
یا شهادت🌷 بهانه رفاقت
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_قدیر_سرلک🌷
سلام صبحتون شهدایی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
۱۵ آذر سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهاد
🌷🍀زندگینامه #شهید_احمد_کشوری🍀🌷
🌷احمد کشوری تیر ماه ۱۳۳۲، در خانوادهای متوسط در فیروزکوه چشم به جهان گشود.
وی دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در کیاکلا و سرپل تالار و سه سال آخر را در دبیرستان قناد بابل گذراند.
پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود به طوریکه به رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفا و به کشاورزی مشغول شد.
از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: احسنت پسرم، احسنت.
🌷احمد کشوری علاوه بر اینکه در دوران تحصیل، شاگردی ممتاز و دارای استعداد فوق العاده بود به رشتههای ورزشی و هنری علاقه مند بود و در بیشتر مسابقه های رشته های هنری نیز شرکت می کرد.
وی در عنفوان جوانی به خاطر عشق و علاقه سرشارش به اسلام، قدم در راه فعالیتهای مذهبی گذاشت و با صدایی پرسوز حال و هوای خاصی به مجالس مذهبی می بخشید. دلباخته امام حسین (ع) بود. در ایام محرم، عاشقانه و بی ریا عزاداری و مرثیه خوانی میکرد.
احمد کشوری
وی پس از اخذ دیپلم، آماده ورود به دانشگاه شد اما به علت فقر مالی و هزینه سنگین دانشگاه، از ورود به آن بازماند و در سال 1351، وارد ارتش (هوانیروز) شد.
احمد کشوری به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای که داشت، توانست دوره های آموزش خلبانی بالگردهای کبری و جت رنجر را با موفقیت به پایان برساند.
روحیهای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بیعدالتیها سرسختانه میایستاد. علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس میخورد که چرا روحانی نیست و میگفت ای کاش در لباس روحانیت بودم، در آن صورت میتوانستم حرفهایم را بزنم.
احمد کشوری در ارتش با همه محدودیتها، بسیاری از کتابهای ممنوعه را در کمد لباسش جاسازی کرده بود و در فراغت، آنها را مطالعه میکرد و به دیگران نیز میداد تا مطالعه کنند. چندین بار به علت اعمالی که بر علیه رژیم انجام میداد مورد بازجویی قرار گرفت.
در اوایل به کارش در کرمانشاه شروع به تحقیق درباره فقرای شهر، کرد و در این زمینه برای نشر روحیه انفاق در همکارانش سعی بسیار میکرد و بالاخره توانست با همکاری چندین نفر دیگر از ارتشیان «خیر» هوانیروز مخفیانه صندوق اعانهای جهت کمک به مستضعفین تاسیس کند.
#ادامه👇
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#ادامه
احمد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب،جان برکف برای اعتلای اسلام مقاومت کرد. در بیشتر تظاهرات شرکت میکرد و بسیاری از شبها، بدون آن که لحظهای به خواب برود تا صبح را به چاپ اعلامیه امام میگذراند.چه قبل و چه بعد از انقلاب، عقیدهاش این بود که تنها رهبران راستین امت اسلام،روحانیت در خط امام هستند.
در حین تظاهرات چندین بار کتک خورده بود ولی با شوق عجیب از آن یاد میکرد و میگفت: این «باطومی» که من خوردم چون برای خدا بود چه شیرین است و من شادم از این که میتوانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگارم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی حوادث کردستان شروع شد، بابت ناامنیهای ایجاد شده توسط ضدانقلاب ناراحت بود. شهید فلاحی میگفت که من شبی برای انجام مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از جوانی از صف بیرون آمد. دیدم کشوری است. او از همان آغاز چنان از خود کیاست، لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. یک بار به شدت زخمی شد اما هلیکوپترش را به مقصد رساند.
در زمان جنگ تحمیلی هم دست از ارشاد برنمیداشت و ثمره تلاشهای شبانهروزی او را میتوان در پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید سهیلیان و شهید شیرودی دانست و چه متواضعانه شیرودی شهید گفت: احمد استاد من بود.
زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینهاش بود اما همین که موضوع تجاوز صدام را شنید فردای آن روز عازم سفر شد. به او گفته بودند بمان و پس از اتمام جراحی برو. اما جواب داده بود وقتی که اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم.
در جبهه، بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و نفرات دشمن بعثی تبدیل کرده بود. بدون وقفه و با تمام قدرت میکوشید و پروازهای سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام میداد. حماسههایی که در شکار تانکها آفریده بود، فراموش نشدنی هستند.
احمد همواره برای تقویت وحدت بین سپاه و ارتش میکوشید. کشوری میگفت: تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایتفقیه خواهم جنگید.
عشق احمد به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصفنشدنی است. یک بار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بوده، احمد در مسافرت بوده است. در راه وقتی که این خبر را میشنود، از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگه میدارد و گریان میگوید: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر رهبر بیفزا. و وقتی به تهران میرسد به بیمارستان رفته و آمادگی خود را برای اهدای قلبش به رهبرش اعلام میکند.
بالاخره در روز1359/9/15 و در حالی که از یک مأموریت بسیار مشکل ، اما پیروز بازمیگشت، مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش بر اثر اصابت راکتهای دو هواپیمای «میگ» دشمن به شدت در آتش میسوخت آن را تا مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن سقوط کرد و به شهادت رسید .
#شهید_احمد_کشوری
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌺فرازی از وصیتنامه #شهید_احمد_کشوری :
"راه شهدا را ادامه دهید که آنها نظاره گرِ شمایند. مواظبِ منافقین باشید که در بین شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید و در مقابل حرفهای منحرف بی تفاوت نباشید. فرزندان خود را آگاه سازید."
🌸 ۱۵ آذر سالروز شهادت احمد کشوری گرامیباد.
#شهیددفاعمقدس
#شهیداحمدکشوری
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5985457657677350652.mp3
8.02M
💠چشم باز کردن شهید در تابوت
🎙خاطره #سردار_باقرزاده از مادر شهیدان #احمد_کشوری و #محمد_کشوری
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_6003345998896694714.mp3
5.93M
🌸
🎤•| حاجحســینیڪتــا|•
🎼 امــــام زمان فرمــانده هستـــ
جنگ تمـــام جانبه فرهنــگۍ
#جمــعههاۍمهدوۍ💔
#دوستایامامزمانیمنووشمابایدزمینهسازظهوراقاباشیم✌️🏻
پیشنهاد میشه👌👌👌
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔴ما از دیدار #امام_زمـــان محـروم شده ایم
اما هیچڪس از ایـن تحریم صدایش در نیامد!
نہ مذاڪره ای..
نہ توافق نامہ ای
نہ تلاشی برای اعتماد سازی.....
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و نود و نهم:
نبرد سخت و نَرم در اسارت(۱)
تقابل بچههای ما با بعثیا، یه تقابل متفاوت و چند جانبه بود. اونا به جسم بچهها حمله میکردن و هیچ محدودیت و خط قرمزی برای زدن و شکنجه کردن نداشتن و طبیعی بود پیروز این میدان و تقابل بعثی بودن.
هر وقت میخواستن میزدن و ما هیچگاه امکان مقابله به مثل نداشتیم چون نه تنها یه دست بلند کردن روی یه سرباز صفر، به منزلۀ حکم قتل خود بود بلکه، به معنای زیر شکنجه و کتک قرار دادن صدها نفر دیگه بود، بنابراین نوع مقابله نه عملی بود و نه منطقی! که مثلاً یه اسیر پا بشه بزنه تو دهن یه سرباز بی ارزش عراقی و بعدش خودش زیر وحشیانهترین شکنجهها، شهید بشه و صدها نفر دیگه رو هم ببرن زیر کابل و شکنجه. اونا میزدن و ما چارهای جز صبر نداشتیم. ولی نوعی دیگهای از تقابل بین ما و بعثیا بود که در این نبرد بچههای ما مهاجم بودن و اونا مدافع. این نوع تقابل از نوع نرم و فرهنگی بود.
بعثیا جز ناسزا، تحقیر و تهدید متاعی دیگه برای عرضه کردن در میدان جنگ نرم نداشتن. این متاع و سلاح برای خودشون بیشتر از ما آزار دهنده بود. چون هیچگاه مؤمن مجاهد با ناسزا و فحش تحقیر و ذلیل نمیشه؛ بلکه اعصاب فرد فحاش به هم میریزه و آزار میبینه؛ ولی در میدان نبرد جنگ نرم دست ما پر بود. پشتوانه و زاغه مهمات ما در این جنگ فرهنگ غنی اهل بیت(علیهم السلام)، آرمان های بلند امام خمینی(رحمه الله علیه) و آموزه های اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) بود. در این نبرد، ما از هر نوع مهمات و سلاحی برخوردار بودیم. ما در میدان نبرد نرم و فرهنگی با کسانی میجنگیدیم که بشدت مستضعف و فقیر بودن و دستشون از سلاح و مهمات خالی بود. ما اسلحههای بسیار مدرن و پیشرفته مانند فرهنگ ایثار، مقاومت و شهادت در اختیار داشتیم و اونا بیبهره بودن. ما به سلاح ایمان، عقیده و نظام پاداش و جزای روز قیامت مجهز بودیم و هر سختی که میکشیدیم رو ذخیرهای ارزشمند برای فردای قیامت میدیدیم و اونا با این مفاهیم بیگانه بودن. ما آینده رو روشن میدیدیم و با امیدواری کامل به پیروزی و نصرت الهی امیدوار بودیم و امید و دلگرمی اونا فقط و فقط حمایت مالی و تسلیحاتی غرب بود.
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویستم:
نبرد سخت و نرم در اسارت(۲)
بچههای ما به اخلاق و کرامت انسانی پایبند بودن و در اوج محرومیت و کمبودِ امکانات، حداقل امکانات رو به عدالت و حتی ایثار تقسیم میکردن و به دشمن شکنجهگر خود، با استقامت و قدرت تحمل مصائب، لبخند تحقیر میزدن؛ ولی اونا جز حقد و کینه، روش و منش دیگهای نداشتن و گاهی جلو چشمان ما، مثل سگ هار به هم می پریدن و به جون هم میافتادن. بچههای ما در اوج پاکی و پاکدامنی بودن و اونا غرق فساد و تباهی.
تقابل مجموعۀ این فضائل انسانی اسرا با آن مجموعه رذائل دشمن عنود بعثی، باعث میشد در نبردی یکسویه، سفرای نظام اسلامی و فرزندان معنوی امام خمینی(رحمه الله علیه) مهاجم و همیشه پیروز باشن. اینا چیزهای کمی نبود و نمیتونست بدون تاثیر و پیامد برای ارتش بعثی باشه. اگه دوربینی میبود که اخلاق و رفتار بسیاری از نگهبانا و افسرای بعثی رو در ابتدای تأسیس اردوگاه و در پایان فیلمبرداری میکرد, تغییر خلق و خو در اکثر اونا مشهود بود. اسرای ما در چنگال حزب بعث نه تنها سرباز امام(رضوان الله تعالی علیه) که بیشتر اونا سفرای نظام اسلامی بودن که خوش درخشیدن و به بهترین وجه ممکن وظیفه پیامرسانی و سفارت خود رو انجام دادند. به همین خاطر بود که عراقیا، اردوگاه یازده تکریت رو اردوگاه حزب الله نامیدن و کسانی مانند علی ابلیس با کمال خضوع و فروتنی به حقانیت راه و روش بچهها اعتراف کرد و آرزو می کرد ای کاش بجای یکی از شما بودم.
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷 صدقه و انفاق ابراهیم هادی 🌷
🌿 ✨🌿 🌿✨🌿✨🌿
🛑 یک روز که فقیری به مسجد رفته بود و کفش مناسب نداشت، ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت. او واقعا مرد خدا بود.
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
آخر وصیتنامه اش نوشتہ بود؛
وعدۂ ما بهــشت
بعد روی بهــشت را خط زدہ بود
اصلاح ڪردہ بود :
وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہالسلام"
🌹 #شهـید #حجت_اسدی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۳۰
در ساعات⏱ مشخصی به من
می گفتند:( بروم به بچه شیر بدهم.)
وقتی می رفتم, قطره ای شیر نداشتم تا کمی شیر می آمد, زنگ📞 می زدم که:( الان بیام شیر بدم?)
می گفتند:( الان نه. اگه می خوای بده به بچه های دیگه)
محمد حسین اجازه نمیداد. خوشش نمی آمد از این کار. دو دفعه رفت آن دنیا واحیا شد, برگشت.
مرخصش که کردند, همه خوشحال شدیم که روبه بهبودی رفته است.
پدرم که تا آن روز راضی نشده بود بیاید دیدنش, در خانه تا نگاهش به او افتاد,یک دل نه صددل عاشقش شد.
مثل پروانه دورش می چرخید وقربان صدقه اش می رفت.
اما این شادی و شعف چن ساعتی بیشتر دوام نیاورد.
دیدم بچه نمی تواند نفس بکشد. هی سیاه می شد.
حتی نمی توانست راحت گریه کند.
تا شب صبر کردیم اما فایده ای نداشت.
به دلهره افتادیم که نکند طوری بشود.
پدرم با عصبانیت می گفت:( ازعمد بچه رو مرخص کردن که توی خونه تموم کنه.)
سریع رساندیمش بیمارستان.
بچه را بستری کردند و ما را فرستادند خانه🏚
حال و روز همه بدتر شد.
تا نیاورده بودیمش خانه, اینقدر به هم نریخته بودیم.
پدرم دور خانه راه می رفت وگریه می کرد ومی گفت: ( این بچه یه شب اومد خونه,
همه رو وابسته و بیچاره ی خودش کرد و رفت!)
محمد حسین باید می رفت. اوایل ماه🌙 رمضان بود .
گفتم:( تو برو)
اگه خبری شد زنگ📞 می زنیم.
سحر همان شب از بیمارستان مستقیم به گوشی خودم زنگ زدند وگفتند: بچه تمام کرد
شب دیوانه کننده ای بود.
بعد از پنجاه روز امیر محمد مرده بود و حالا شیر داشتم,
دور خانه می رفتم , گریه می کردم و روضه ی حضرت رباب ( سلام الله علیها)
می خواندم.
مادرم سیسمونی ها را جمع کرد که جلوی چشمم نباشند. عکس ها, سونوگرافی ها وهر چیزی را که نشانه ای از بچه داشت , گذاشت زیر تخت. با پدر ومادرش برگشت.
می خواست برایش مراسم ختم بگیرد:خاکسپاری, سوم, هفتم وچهلم.
خانواده اش گفتند:
( بچه کوچیک این مراسما رو نداره)
حرف حرف خودش بود.
پدرش باحاج آقا مهدوی نژاد که روحانی سر شناسی در یزد بود صحبت کرد تا متقاعدش کند, محمد حسین روی حرفش حرف نمی زد.
خیلی با هم رفیق بودند.
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#دم_اذانی ❤️
نماز اول وقت چڪشـی است بر سر نفـس
از وقتش ڪہ گذشت مـی شود . . .
چڪشـی بر سر نماز .
عڪس : 🌷 شهید همت 🌷
#حی_علی_الصلاة
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔻 نشان كرده ها
اسفندِ سال 1362 بود و ما را به منطقه طلائیه اعزام کرده بودند . با کلاس های توجیهی و رزم های شبانه که گذرانده بودیم، فهمیده بودیم عملیاتی در پیش است. شب عملیات، شبی به یاد ماندنی بود.
بازار خداحافظی و حلالیّت طلبيدن داغِ داغ بود.
در آن سرمای هوا، وارد کانال هایی شدیم که از قبل توسطّ برادرانِ مهندسیِ رزمیِ ایجاد شده بود و منتظر آغاز عملیات بودیم. همه چیز برای یک عملیات سنگین مهیّا شده بود. قسمتی که گروهان، در آن سنگر گرفته بود، نسبت به قسمت های دیگر، ارتفاع کمی داشت. به همین خاطر تصمیم گرفتیم قدری ارتفاع آن را بالا ببریم. یکی از برادران رفت تا مقداری گونی بیاورد و پُر کنیم. هنوز چند لحظه ای بیشتر نگذشته بود که یکی از برادران، درحالی که لبخند زیبایی به لب داشت، با مقداری گونی به سمت ما آمد و با همه ما احوال پرسی و روبوسی کرد. آنقدر گرم و صمیمی بود که همه کنجکاو بودیم بدانیم او کیست و ما را از کجا می شناسد؟ همان طور که همه با تعجّب به هم نگاه می کردیم، او گفت: "برادرا، این هم گونی." اين را گفت و برگشت. با شنیدن این صحبت، فکر کردم او مسئول تدارکات است.
چند لحظه ای که گذشت، آن نیرويي که برای تهیه گونی رفته بود، با تعدادی گونی در دست، بازگشت و ما را دید که مشغول پُرکردن گونی هستیم. با ناراحتی گفت: "من رو فرستاده بودید دنبال گونی، اینها از کجا رسیدن؟"
ماجرا را برای او تعریف کردیم. او گفت:"چند لحظه، پیشِ خمپاره اندازِ گروهانِ کناری بودم که شهید شده بود. رفتم تا به جابه جایی این شهید کمک کنم." تازه متوجّه شده بودم آن #شهيد همان کسی بوده که چند لحظه پیش برای ما گونی آورد و مثل کسی که سالها ما را می شناسد و با ما خوش و بِش مي کرد.
خيلي سريع برگشته بود و همچون امام حسین(ع) در حالی که سَر از بدنش جدا شده بود، به #شهادت رسید.😔
راوی: امید امیدی
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#محمدرضا یه پیج داشت به اسم #شهید_رسول_خلیلی
شمار؟شو نوشته بود اونجا...
اون موقع تازه با #شهدای_مدافع آشنا شده بودم و خوشحال ازینکه یکی از دوستاشونو هم پیدا کردم😁
بهش پیام دادم گفتم میشه یکی از عکسایی که از شهید دیده نشده رو بدین؟
این عکسو برام فرستاد...❤
چند وقت بعدشم #شهید شد...
حالا هروقت میبینم این عکس #شهید_خلیلی رو یاد #محمدرضا می افتم...
هرکی ازت راجب #رسول میپرسید با چه شوقی جواب میدادی...😔
#شهید_طلبه_محمدرضا_دهقان
#شهید_رسول_خلیلے
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
محبوب من! وقتی به تو فکر می کنم شور و شوق سراسر وجودم را فرا می گیرد، شعله ی وصل و حضور در وجودم زبانه می کشد و وقتی به خود می اندیشم و عمر بر باد رفته ام را که در غفلت و بندگی غیر تو بوده می نگرم، شرمسار و سرافکنده می شوم، اما با این همه تو دستم را گرفتی و هدایت کردی... ای خالق رئوف! تو را سپاس بی حد که مرا به راه راست هدایت کردی و مرا در جمع بهترین مخلوقات خود، در بهترین زمان و مکان قرار دادی. شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی، و نه برای راحتی شخصی می خواهم؛ بلکه از آن جا که شهادت در رأس قله ی کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی شود، من با تقاضای شهادت در حقیقت از خدا می خواهم که وجودم، سراسر خدایی شود و با کشته شدنم در راه دین اسلام، خود او بر ایمان و صداقت و پایمردی ام، و در راه دین بودنم، و بر عشق پاکم بر او مهر قبولی زند.
شهید محمد صادق خوشنویس
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
vahidshokri-@yaa_hossein.mp3
3.46M
مداحی فوق العاده عالی
خادمین کانال رو از دعاتون فراموش نکنین
التماس دعا داریم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo