🌷سیره شهدا
#عشق_به_خانواده 💕
جواد به خانواده #عشــق میورزید
و شماره همسـرش را در گوشی
به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
می گفت #فلسـفه این شماره اینه ڪه
در هفت آســمان و دو عـالم
یڪ نفر #همسـر من نمیشه ❤️
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_جواد_محمدی🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5890921802539992747.ogg
498.7K
💔😔
حتما همگی گوش کنید
حال دلتون عوض خواهد شد
😭
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خـــاطرات_شهدا
یه بسیجی شیفته فرهاد شده بود❤️
به فرهاد گفت ،
میشه آدرس خونه ات رو بدی تا بهت سر بزنم ؟
فرهاد خندید و گفت ،
بنویس ،
شیراز ، دارلرحمه ، قطعه شهدا🕊، ردیف فلان ، پلاک فلان ...
بعد از شهادتش رفتم به سر مزارش ، دقیقا همون آدرسی بود که به بسیجی داده بود....❗️😢
#شهیدفرهاد_شاهچراغی
یادشون با صلوات
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر
⛔️گام اول
مرد مجازی: سلام خواهرم
زن مجازی: سلام (هر چه باشد جواب سلام واجب است!)
مرد مجازی: خواهری من قصد مزاحمت ندارم. فقط بهعنوان برادرتان درخواستی دارم.
زن مجازی: (باکمی تعلل و تأمل) خواهش میکنم، بفرمایید!😏
مرد مجازی: من رفتار شمارا در گروهها دیدهام. شما واقعاً خانم موقر و فهمیدهای هستید. من در فضای مجازی به دنبال کسی مثل شما هستم که مثل خواهرم مواظبم باشد و نگذارد در لغزشگاهها دچار لغزش شوم! به راهنمایی شما در این فضای آلوده در برخورد با نامحرمان خیلی نیاز دارم!😢
زن مجازی: حرف عجیبی میزنید! چه نیازی هست که شما با یک نامحرم ارتباط آلوده داشته باشد تا از ارتباطهای آلوده دیگر در امان بمانید؟😐
مرد مجازی: نه اینطور قضاوت نکنید! من به دنبال آلودگی و هوس و این حرفها نیستم. از وقار شما در برخورد با دیگران خوشم آمده. خانمهای زیادی سعی کردهاند با من ارتباط برقرار کنند اما من خودم را از همه آلودگیها نجات دادهام شکر خدا. به دنبال نقطه اتکایی برای فرار از وسوسههای فضای مجازی میگردم!😞
زن مجازی: ببخشید من معذورم. من قبل از اینکه غریقی را نجات بدهم خودم به ورطه نابودی کشیده میشوم. لطفاً پیام ندهید چون بلاک میکنم!😡
مرد مجازی: اجازه میدهید فقط پیامهای مذهبی برای شما ارسال کنم؟
زن مجازی: اشکال ندارد. من استفاده میکنم. اما حق چت کردن ندارید چون پاسخ نمیدهم!😒
مرد مجازی: حتماً! حتماً!…
⛔️گام دوم
مرد مجازی: ببخشید خواهر سؤالی دارم. شما متأهل هستید؟ چون جواب هیچکدام از سؤالاتی که از شما میپرسم نمیدهید!
زن مجازی: بله. من متأهلم و همسرم از همه تعاملات من در این فضا خبر دارد.
مرد مجازی: من هم متأهل هستم.
زن مجازی: پس شما متأهل هستید؟ شرمآور است که با وجودیکه متأهل هستید به دنبال زنهای دیگر هستید. ولی من ترجیح میدهم همه انرژی و وقتم را برای همسرم صرف کنم.😠
مرد مجازی: شما دوباره برگشتید به پله اول! من که گفتم دنبال یک مشاور روحی هستم. چرا از کمک به من مضایقه میکنید؟😭
⛔️گام سوم
مرد مجازی: آبجی لطفاً کمی درباره هدف زندگی برای من توضیح بدهید. من احساس پوچی میکنم…
و پاسخ زن مجازی…😊
مرد مجازی: خیلی عالی توضیح دادید. کسانی مثل شما حقیقتاً کمیاباند. من قدردان شما هستم!
⛔️گام چهارم:
مرد مجازی: خواهرم رفتارهای خانمم جدیداً کلافه کننده است. نمیدانم چطور باید با او رفتار کنم تا زندگیام لذتبخش شود…شما که خانم هستید لطفاً من را راهنمایی کنید!
و پاسخ زن مجازی…😇
⛔️گام پنجم:
مرد مجازی: ایکاش به خانمم تفهیم میکردم که مثل شما فکر کند، مثل شما صحبت کند و مثل شما رفتار کند…
و پاسخ زن مجازی درحالیکه در دلش قند آب میشود…😌
⛔️گام ششم…😌😌
⛔️گام هفتم…😌😌😌♥️
⛔️گام هشتم…♥️♥️♥️
🔥💔گام آخر:
اکنون دیگر زن، یک هویت مجازی نیست. واقعیتی است ویرانه که در کنجی نشسته و با حسرت تمام به خرابههای زندگیاش نگاه میکند؛ و هرازگاهی قطره اشکی، صورتش را خیس میکند…
😔
همه لحظات شاد زندگی او و همسرش از مقابل چشمان خیسش رژه میروند اما دیگر کار از کار از گذشته است…
💔💔😓😓
سرمایههای بزرگی را به خاطر چیزی ازدستداده است که واقعیتی جز گناه و خیانت و دروغ نداشته است…
♨️❌♨️💯
نویسنده؛
این داستان واقعی بود. برای یکی از آشنایان اتفاق افتاده است و روال رابطه ناصحیح به همین صورت بازسازیشده در داستان بوده است؛ و هرروز این داستانهای واقعی تکرار خواهد شد اگر یقین نداشته باشم که شیطان گامبهگام ما را به نیستی و فنا نزدیک میکند…
🕋 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ
(سوره نور، آیه 21)
@piyroo🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 685
#ببینید
مستندی از #شهید_شعبان_نصیری
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
یکی از یاران شهیدهاشمی در قرارگاه نصرت ، فرمانده لشکر ۹ بدر و از فرماندهان لشکر۱۰ سیدالشهدا (؏)
در عملیات آزادسازی موصل عراق ۱۳۹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💎#شهیدهدایت_الله_پاک_سرشت
در1329/3/2 در خانواده اي متوسطه درکمال الملک روستاي امامزاده اسماعيل به دنيا آمد.دوران ابتدايي را در روستا ودوران متوسطه و دبيرستان را در شيراز در رشته طبيعي درسال1350به پايان رسانيد .سپس با آن که مردي مذهبي بود به خدمت ارتش درآمد.ايشان با اين که فردي نظامي واز افسران ارتش رژيم منحوس پهلوي بود برعکس ديگران هميشه مخفيانه عليه آن ايادي فعاليت بسزايي داشت.محل خدمت ايشان درشيراز بود در تظاهرات چه با لباس شخصي وچه با لباس ارتشي دربين مردم برعليه رژيم پهلوي شعار مي داد بالاخره انقلاب کم کم به پيروزي رسيد تا اين که آن زمان که قرار بود امام تشريف فرما شوند سربازاني را که زير نظرش بودند را به دروازه قرآن شيراز آورده بود (براي استقبال نمادين از امام)و زماني که ايادي مزدور رژيم فهميده بودند بيش از يک هفته ایشان را زنداني مي کنند.در آن هنگام که هيچ کس چه از ايادي رژيم پهلوي وچه ارتشيان جرات بيرون آوردن رساله امام را نداشتند ايشان هميشه اين رساله را مطالعه مي نمودند وبه خانواده می گفتند: مگر غير از اين است که مرا اعدام کنند ما بايد مسائل اسلام خود را بدانيم واين انقلابمان را به رهبري امام به پيروزي برسانيم.حتي مواقعي که به ايشان دستور مي دادند در راهپيمايي ها به مردم شليک کنيد او نه تنها خود دست به ماشه نمي برد بلکه به سربازاني که زير دست او بودند مي گفت: که شما حق شليک يک فشنگ به روي مردم رانداريد.تا اين که انقلاب به پيروزي رسيد وپس از آن در پادگان نماز جماعت را در بين سربازان به پا ساخت .
بعد از پیروزی انقلاب به اندازه اي به ايشان اطمينان داشتند که اسکورت امام جمعه آيت الله دستغب را به عهده داشت واز ايشان محافظت مي نمود.وپس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران وي که از افسران بود وداوطلبانه به سوی جبهه شتافت وطي مدتی مبارزه درمنطقه سرپل ذهاب در14/ 7/ 1359 به درجه رفيع شهادت نائل گرديد وبه آرزوي ديرين خود دست يافت .
وپس از شهادتش ، دوستان ، درجه داران و سربازان ايشان به روستا مي آمدند وساعت ها سرقبر آن فرمانده عزيزشان مي گريستند.
📜#وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام به رهبرکبير انقلاب اسلامي ايران وبنيان گذار جمهوري اسلامی ایران و با درود وسلام برشهيدان انقلاب اسلامي که باخون خود درخت انقلاب را آبياري کردندو با سلام به پرسنل نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامی ایران
وصيت نامه خود را آغاز می کنم:
من هدايت الله پاک سرشت فرزند الياس با دلي شاد به آغوش مرگ مي روم وخوشحالم که پاک به دنيا آمدم وپاک زيستم وآغشته به مال دنيا نگشتم وپاک هم مي ميرم .از زحمات پدرم متشکرم. واقعاً ایشان پدری دلسوزي براي من بود. وهمچنين از زحمات مادرم قدرداني مي کنم. و همچنین از همسرم که در تمامي مشکلات زندگي ياروياور من بود و واقعاً روي تمام زن هاي دنيا را سفيد کرد بسيار سپاسگزارم واجرش به فاطمه الزهرا(س)در خاتمه وصيت نامه با سلام به رهبر عظيم الشان امام خميني وفرزند خلف علي(ع) و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران ودرود بررزمندگان غيور واز جان گذشته اسلام که برعليه باطل قيام نمودند ورزمندگاني که از همسرو فرزند خود وجان خود گذشته براي دفاع از حق.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدهدایت_الله_پاک_سرشت
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهید_هدایت_الله_پاک_سرشت
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
﷽
#یڪ_آیہ_در_روز
«أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا ۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ»
آیا فکر نکردند که همنشین آنها [= پیامبر ] هیچ گونه (اثرى از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایى به او مى دهند؟!) او فقط بیم دهنده اى روشنگر است. (که مردم را متوجّه وظایفشان مى سازد).
(سوره مبارکه اعراف/ آیه ۱۸۴)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یادشان_باصلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید
امروز به نیابت از
#شهیدای_گمنام🌷
♦️به نیت تعجیل در امر فرج
♦️سلامتی رهبرمون
♦️عاقبت بخیری همه ما
♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#سلام_شهدایی🍃
سلام ما به لبخند شهیدان
به ذکر روی #سربند شهیدان
سلام ما به گمنامانِ لشکر
به تسبیحات #یازهرای معبر
همانهایی که عمری نذر کردند
اگر رفتند دیگر #برنگردند
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❄️فراموش نمی کنم یکبار زمستـون
خیلی سردی بود و در حـال برگشت
بـه سمت خونه بودیم.
پیرمردی مشغول گدایی بود و
از سرما مےلرزید. تـا دیدش فورا
کاپشـن گرون قیمتشو درآورد
و بـه اون پیـرمرد داد ❗️
بعدم یه دسته اسکناس بهش داد!
پیرمرد که از خوشحالےنمیدونست
چـــــــی بگه ، مرتب میگفت ؛
« #جوون_خداعاقبتت_رو_بخیر_کنه»🕊🌹
🍃حر انقلاب اسلامی
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🌷 یادش با ذکر #صلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهید_حاج_حسین_خرازی
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی :
وقتی از این ڪانال ...
که سنگرهـای دشمن را
به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید
به علمـــدار ...
او را از آستین خالیِ
دست راستش خواهی شناخت ...
چه می گویـم !!
چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش
نشانه ی بهتـری است ...
مواظب باش ...!
آن همه متواضع است که
او را درمیان همراهانش گم میکنی
اگر ڪسی او را نمی شناخت ،
هرگز باور نمی ڪرد که
با فرمانده لشکر امام حسین (؏)
رو به رو است ...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان می گوید: نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه من فردا شهید میشم❗️ ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه: حرف الکی نزن برو بذار بخوابیم. 😒
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره . پیش خودش میگه نکنه فردا بابک شهید بشه! نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بذاره
دوباره میخوابه...😴
صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن...
تو این شلوغی ها نقشهش یادش میره...
"چند ساعت بعد"
خمپاره میخوره به ماشینی که بابک کنارش بوده😭... و به شدت از ناحیه پا مجروح میشه...
قصد داشتن بابک رو با آمبولانس به عقب برگردونن که...
آمبولانس راه رو گم میکنه و...
"چند ساعت بعد"
بابک شهید میشه...😭💔🕊
🌹شهید_بابک_نوری
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
درگمنامی،هم مشترکیم ای شهید
توپلاکت راگم کرده ای ومن هویتم را
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#برشی_از_کتاب
#آقای_شهردار
آن شب تا صبح باران باريد. مهدی، سلام نماز صبح را داد؛ اما باران هنـوز قطـع
نشده بود. قطرات باران به شيشه پنجره مـی خـورد و صـدا مـی كـرد. مهـدی رو بـه
همسرش كه پشت سرش نشسته بود و ذكر می گفت، كرد و گفت: «قبول باشد. مـن
امروز زودتر به شهرداري می روم».
همسرش، چادر سپيد نمازش را برداشت و گفت: «تو خسته ای آقـا مهـدی. يـک
كم استراحت كن».
مهدی بلند شد. لباس عوض كرد و گفت:
«استراحت بماند براي بعد. سرم خيلی شلوغ است».
ـ سماور جوشيد... لااقل يک تكه نان بخور، بد برو.
مهدی لبخندی زد و نشست.
باران تازه قطع شده بود. مهدی از پنجره اتاقش به خيابان نگاه مـیكـرد. جوی هـا
لبريز شده و آب در خيابان و كوچه های مجاور سرازير شده بود. مهـدی پشـت ميـز
نشست. پرونده ای را كه مطالعه می كرد، بست. درِ اتاق به صـدا درآمـد و نـورالله وارد
اتاق شد. هول كرده بود. مهدی بلند شد و گفت: «چه شده، نورالله؟»
نورالله پيشانياش را پانسمان كرده بود. بـا هـول و ولا گفـت: «سـيل آمـده، آقـا
مهدی... سيل».
مهدی سريع گوشی تلفن را برداشت.
چنــد دقيقــه بعــد، گروههــاي امــداد بــه سرپرســتي مهــدی بــه ســوی محلــه
مستضعف نشينی كه گرفتار سيل شده بود، راهی شدند.
تمامی محله را آب گرفته بود. حجم آب لحظه به لحظه بيشـتر مـيشـد. مـردم،
هراسان و با شتاب به كمک مردمی كـه خانـه و زنـدگيشـان اسـير آب شـده بـود،
می آمدند. آب در بيشتر نقاط تا كمر مردم بالا آمده بود. سقف چند خانه فرو ريختـه
بود و تيرک های چوبی بيرون زده بود. گل و لای و فشار شديد آب، گروه های امدادی
را اذيت می كرد.
مهدی، پرجنب و جوش به اين سو و آن سـو مـيرفـت و بـه امـدادگرها دسـتور
ميداد. چند رشته طناب از اين طرف تا آن طرف خيابان كشيده شد. مهدی و چنـد
نفر ديگر، طناب را گرفتند و در حالی كه فشار آب می خواست آنها را ببرد، به سـوی
ديگر خيابان رفتند. چند زن و كودک روی بامی رفتـه بودنـد و هـوار مـی كشـيدند
نيروهای امدادی با سعی و تقلا به كمک سيل زدگان كه وسايل ناچيز خانه شـان را از
زير گل و لای بيرون می كشيدند، شتافتند.
#قصه_فرماندهان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo