<شب عملیات کربلای 5،گفت: من تا پای دژ بیشتر با شما نیستم.آنجا شهید میشوم.شما بر جنازهام پا گذاشته و دژ را فتح خواهید کرد.
📎دقیقا همینطور شد.
#شهید_علی_محمدی_پور 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔰پایان دردهای سردارِ تفحص
*شهید علی محمودوند*
تاریخ تولد: ۶ / ۴ / ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۷۹
محل تولد: تهران
محل شهادت: فکه
*🌹راوی← علی در سالهای آخر سردردهای شدید داشت هربار با تمام قدرت سرش را فشار میداد، انگار میخواست منفجر شود🥀میگفت:«تو نمیدانی چطور درد میکند، حالم به هم میخورد»🍂او شیمیایی شده و کلیههایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت🥀عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل میکرددر این گونه مواقع میگفت:«فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار میکوبید و فشار میداد تا زمانیکه بدنش خشک میشدحتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشهها را شکست🍂 ۸ سال دفاع مقدس دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود🥀در جای جای پیکرش ردپای جنگ بوداما او باز هم مقاومت کرد🍃همرزم← پای مصنوعیاش شکسته بود🍂 با خنده کمی لیلی رفت و گفت:«این پا روی مین رفتن داره»‼️ ۲۲ بهمن ماه از راه رسید کارمان تفحص شهدا بود💫علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۳ مین را پیدا کردبه آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد. حدود ۷ متر از علی دور شدم،🍃ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید💥به طرف علی دویدم، او با پیکری خونین روی زمین افتاده بودباورم نمیشد او به آرزویش رسید*🕊️🕋
#شهید علی محمودوند🕊
*شادی روحش صلوات🌸
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر مطهر شهید در منطقه عملیاتی پد شرقی جزیره مجنون
⏰ دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
به شهید برونسی پیشنهاد کرده بودیم مسئولیت #فرمانده_تیپ را قبول کند. و هرچه اصرار کردیم ایشان قبول نکردند ، یک روزی آمد گفت مسئولیت تیپ را قبول می کنم. دلیلش را پرسیدم گفت ، #دیشب_خواب_امام_زمان(ع) را دیدم ایشان گفتند این مسئولیت را قبول کن شما می توانید.
#منبع:
📚خاکهای_نرم_کوشک
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰سخنان شهید احمد مشلب درباره حجاب و خواهران محجبه
💢توصیه شهید و ناراحتی شهید از بعضی محجبهها
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بخشی از وصیتنامه شهید :
« به عنوان وصیت سخنی دارم با مادر عزیزم
مادر مبادا از اینکه پسرت، در راه خدا کشته شده است ناراحت باشی، زیرا حسین {ع} و یارانش هم مظلومانه در همین راه کشته شدند این راه بود که خود، با دید وسیع انتخابش کردم و مشتاق بودم در این راه، جان ناقابل خود را هدیه کنم
آری مادر، وقتی که می دیدم
از نوجوان ۱۵ ساله تا پیرمرد ۶۵ ساله در جبهه ها برای اسلام عزیز می جنگند و وقتی که می دیدم، اسلام در خطر است چگونه می توانستم در پشت جبهه بمانم و عمر خود را در زندگی عادی و آسایش به سر ببرم خواهرم را با شناخت به معارف اسلامی تربیت کنید
و به او بیاموزیدکه زینب {س} وار با حفظ سنگرش یعنی حجاب، راه برادرش را ادامه دهد
پدر جان،مراببخشیدکه نتوانستم به شما آنطور که وظیفه ام بود،خدمت کنم
از اینکه نتوانستم پیش شما بمانم
و عصای دست شماباشم،مرا ببخشید
زیرا من راه خود رایافته بودم
و باید دراین راه که همان راهی است که سیدالشهدا {ع}
و سایر شهدای صدر اسلام، طی نموده اند
طی می کردم ودر این راه کشته می شدم
مبادا به اثر رفتار و کردار بعضی ها
از خط انقلاب که همان خط اسلام
و ولایت فقیه استخراج شوید
#شهید_محمود_طاهری🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: مدیر، باید تعلقش به این اصول بالاتر از همه ی آحاد مردم باشد. اگر من امروز در اینجا فرمانده ی نیروی قدس بودم، باید در این ابعاد من از همه ی افراد تحت امر خودم، باید بالاتر باشم. متعصبتر باشم، مدافعتر باشم، فداکارتر باشم.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چشـممݩخیـسوهـوایتو
بهدݪافتـادهـ..
اۍرفیـقابدۍحضـرٺآقاسلام...✋🏻♥️
#صباحڪممهدوی🌱😍
#اللهمعجللولیڪالفرج
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨⭐️
⭐️
#تـلـنـگـر‼️⚠️
✨دعوا شده بود، آقا امیرالمومنین(ع) رسید.😌
گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره. 🙃
گفت: به تو ربطی نداره. 🙁
گفت: ولش ڪن بزار بره.
گفت :به تو ربطی نداره. 😳
دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع). 😱😨
آقا سرشو انداخت پایین رفت. 😞
مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟!😠
گفت: نه فضولی میڪرد زدمش.😬
گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین.😧
ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد، 😶
گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست...
دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره....
امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میڪنی یه سیلی تو صورت من میزنی•••😓
📔بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴
📔الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹
•
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔴 رسول خدا (ص) فرمود:
🔵 در دولت او (امام زمان) مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر می برند که هرگز نظیر آن دیده نشده است.
#افسرانجنگنرمخادمینپیروانشهدایبجنورد
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
ازت میخوام از این تاریخ به بعد دیگه با نامحرم چت نکنی…🙃 چون خدا نمیپسنده و جنس مخالف تو اینترنت هم
💥باورکنآدماز فردایخودشخبرنداره…
ممکنههرلحظهاز دنیابریم…
#پسبیاهمگیباپاکیازدنیابریم …
تمومزورتوبزنکه بههیچعنوانباکسی چتنکنی…
اگرمدرگذشتههرکاریکردی بیخیال.
از همین لحظهدیگه بذارشکنار👍
#نهبهروابطحرام🔥❌
😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#افسرانجنگنرمخادمینپیروانشهدایبجنورد
https://eitaa.com/piyroo
#شھیدانه
•💚•
خواستہمنازشماایناست
لحظہاۍازولایتوخطِرهبرۍ
جدانشوید،زیرادشمنامروزھ
همینرامیخواهدوتلاشبہایندارد!
•شهیدعلۍعبداللهۍ🌱•
#افسرانجنگنرمخادمینپیروانشهدایبجنورد
https://eitaa.com/piyroo
آغوشتمترےچندارباب؟
بےپناهودلشکستہوآواره
زیادداریم(:
#حسینمن♥️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
هرکسی تو دنیا یه وظیفه ای داره
و وظیفه ی شیطون چرتو پرت گفتن تو گوش ماهاست :)🤦♂
#شیطان_گرافی
#افسرانجنگنرمخادمینپیروانشهدایبجنورد
https://eitaa.com/piyroo
متاسفانه طی تعقیب و گریز پلیس با قاچاقچیان حامل موادمخدر دو تن از نیروهای پلیس بر اثر سانحه به درجه رفیع شهادت نائل میشوند.
بامداد امروز پلیس لنگرود در استان گیلان طی رصدهای اطلاعاتی متوجه تردد قاچاقچیان شده و اقدام به تعقیب آنان میکند، در این تعقیب و گریز، قاچاقچی حامل موادمخدر دستگیر و متاسفانه دو تن از نیروهای پلیس بر اثر سانحه به درجه رفیع شهادت نائل میشوند.
بر اساس این گزارش سرهنگ دوم حسین بهراد نصر و استواریکم مرتضی هدایتزاده از شهدای این حادثه هستند.
گفتنیاست شهید هدایتزاده دارای یک فرزند دو ماهه است.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
هرچی کلیدتوعالمه خداسپردبه ((فاطمه🌷🌷🌷)):
#تلنگر_و_تفکر :)
ازیاورانِمهدیبود
وادبیاتدرسمیداد
بہخطِفاصلہمیگفت:خطتیره
چراڪهمیدانستفاصلہگرفتن
ازمهدی(عج)
چقدرروزگارِآدمراتیرهمیڪند :)
#شرمندم_که_مدام_شرمندم
#تعجیل_در_فرج_گناه_نکنیم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
پیکر مطهر شهید نور محمد مهدی ئی فرزند شعبانعلی از طریق آزمایش دی ان ای شناسایی شد
شهید مهدی ئی اعزامی از شاهرود در جریان عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود. و 20 تیر امسال پیکر شهید «نورمحمد مهدی ئی» به عنوان شهید گمنام در مصلای شهر دلند گلستان خاکسپاری شد.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_457
ماکان دست دراز کرد و کت را گرفت و گفت
-بریم.
ماکان خودش هم از هیجان داشت می مرد. وقتی ترنج سوار شد. فوری به ارشیا زنگ زد:
-ما داریم میام.
-دقیقا میاریش همون جا که من گفتم.
-باشه باشه.
و سریع سوار شد.
-خوب کجا بریم؟
-هر جا تو بگی؟
بریم یه کم قدم بزنیم توی این هواخیلی
می چسبه.
برای ترنج فرق نمی کرد. برای همین گفت:
- باشه.
ماکان ترنج را جلوی پارک پیاده کرد و دستش را گرفت
و به راه افتاد.
تازه ترنج ان موقع بود که متوجه شد کجا هستند. رو به ماکان گفت:
-جا قحط بود؟
ماکان با تعجب گفت:
-برای چی؟ پارکه دیگه؟
ترنج پوفی کرد و با خودش گفت:پارکه دیگه.
ماکان داشت دنبال نشانی که ارشیا داده
بود می گشت. بالاخره پیدا کرد. نمی فهمید ارشیا چه اصراری داشت حتما همان نیمکت خاص باشد.
ترنج ولی کاملامتوجه شد که ماکان دارد او را به کدام سمت می برد.
-نمیشه از این طرف نریم؟
-اه ترنج یه بار با داداشت اومدی بیرون اینقدر نق نزن اصاا امروز هر چی من گفتم.
قدم زنان به نیمکت مورد نظر نزدیک شدند که ماکان گفت:
-می
خوای یک کم اینجا بشینیم؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_458
-وای نه
-قرار شد هر چی من گفتم.
ترنج مشکوک شده بود.
تمام این چیزها نمی توانست اتفاقی باشد. رو به ماکان گفت:
-این مسخره بازیا چیه؟
ماکان بی خبر از همه جا گفت:
-کدوم مسخره بازیا؟
-چرا منو آوردی اینجا؟
ماکان به جای جواب به پشت سر ترنج نگاه کرد. بعد هم بلند شد و با لبخند گفت:
-دختر خوبی باش. به حرفاش گوش بده.
ترنج گیج به ماکان نگاه کرد. ماکان راه افتاد و ترنج همانجور گیج با نگاه او را تعقیب کرد که
چشمش به ارشیا افتاد.
ماکان کنارش ایستاد و گفت:
-این آخرین شانسته.
ارشیا در حالی که نگاهش به ترنج بود سر
تکان داد.
ترنج مانده بود اینجا چه خبر است. این صحنه چقدر برایش آشنا بود.
ارشیا حتی با این هوای سرد همان لباس آن روزش تنش بود.
چطور یادش مانده بود؟
یک شاخه گل سرخ هم توی دستش بود. آرام نشست کنار ترنج.
ترنج نمی دانست چکار کند.
ماکان پشت به انها دور میشد. ارشیا دیگر این بار می دانست چه می خواهد بگوید.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_459
-می دونی کی عاشقت شدم؟
ترنج ناگهان برگشت و به ارشیا که به گل دستش خیره شده بود نگاه کرد.
-اون شب که تصادف کرده بودی. وقتی اون حرف احمقانه از دهنم پرید و اشکتو در اوردم. موقعی که داشتی گریه می کردی.
همون موقع فهمیدم واقعا عاشقت شدم.
می دونی چرا؟چون شناختم توی همون لحظه از تو کامل شد. تا قبل از اون
نمی شناختمت. اینقدر توی غرور خودم دست و پا میزدم که اصلا جز ظاهر چیزی از تو نمی دیدم.اولین ضربه همون
اولین بار بود که دیدمت.
شوکه شدم. چادر پوشیده بودی. مشتاق شدم بشناسمت.
ضربه بعدی رو وقتی زدی که فهمیدم نگام نمی کنی. بد مجازاتی بود.گرافیک خوندی تا ثابت کنی اگه بخوای می تونی هر کاری بکنی.تو
خوشنویسی اینقدر عالی کار کردی که نشون دادی می فهمی هنر یعنی چی.
ضربه بعد دفاع اون شبت درباره حجاب
بود...از اینکه اینقدر پای اعتقاداتت وایساده بودی اونم توی اون جمع که کسی مثل تو نبود حض کردم. اون شب
احساسم عوض شد فهمیدم می خوام مال خودم باشی بعد اون روز توی شرکت که ماکان برات صبحانه خریده بود
وتو بین همه تقسیم کردی.
و اون شبی که تصادف کردی و زخم دستت و از مامانت پنهون کردی فهمیدم چقدر دیگران برات مهمن.
همون شب عاشقت شدم. برای همین رفتم که با خوم کنار بیام که ببینم احساسم یه چیز
ظاهری و سر سری نباشه.
و این آخری که از ماکان شنیدم. کاری که برای مهربان کردی
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻