#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
ای مادر ایثار و وفا مادر عباس
ناموس علی، شیر خدا، مادر عباس
هم نالۀ زینب شدی و همدم کلثوم
همدرد شدی با دل ما مادر عباس
در خانۀ سادات چنان عطر گرفتی
تا آنکه شدی روح دعا، مادر عباس
هرگز نشدی وارد آن خانه مگر که
زینب به تو فرمود بیا مادر عباس
شرمنده شدی آب شدی در بر زینب
تا فاطمه خواندند تو را مادر عباس
آزار کشیدی تو هم از اهل مدینه
از طعنه و از شایعهها مادر عباس
گفتند پسر دار شدی، حال به زینب
کمتر شده مهر تو چرا مادر عباس؟
قنداقۀ عباس به پرواز کشاندی
بر دور سر خون خدا، مادر عباس
ایام گذشتند و چنان پیر شدی تو
در شهر مدینه چه زمینگیر شدی تو
آنوقت که بیمار شدی مادر عباس
در خانه گرفتار شدی مادر عباس
رفتند همه اهل و عیالت ز مدینه
تو بی کس و بی یار شدی مادر عباس
در خانۀ خود بودی و از قاصد یثرب
ناگاه خبر دار شدی مادر عباس
در کرببلا با پسران تو چه کردند؟
در آه شرر بار شدی مادر عباس
گفتند بریدند دو دست پسرت را
در سوگ علمدار شدی مادر عباس
گفتند که با جسم حسین تو چه کردند
از دیده چه خونبار شدی مادر عباس
گفتند بریدند لب تشنه سرش را
در غصۀ بسیار شدی مادر عباس
گفتی که نخوانید دگر ام بنینم
یک عمر عزادار شدی مادر عباس
دیگر کمرت خم شده از پای نشستی
تا دست به دیوار شدی مادر عباس
یک عمر بقیع رفتی و یک عمر به گریه
از ماتمشان زار شدی مادر عباس
گر پای به چشمم نگذاری گلهای نیست
از دیدۀ من تا قدمت فاصلهای نیست
#امیرحسین_الفت
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
من در بقیع ناله زدم یا گریستم
باران شدم برای شما تا گریستم
مادر صدام کردی و شرمندهات شدم
بودم کنیز و پای تو آقا، گریستم
زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی
من هم به جای حضرت زهرا گریستم
دیگر لبم به آب خنک بعد تو نخورد
تشنه به یاد خشکی لبها گریستم
عباس و بچههای علی نذر موی تو
کردم فدای تو همه دنیا، گریستم
دستش اگر جدا شده غصّه نخوردهام
از اینکه تو شدی تک و تنها گریستم
باور نمیکنم به سر او عمود خورد
بر روی نعش او شده دعوا؛ گریستم
رأسش به دست حرمله افتاد و کوفه رفت
با بستن سرش سر نیها گریستم
از شرم معجر، او سر نی بی قرار بود
با گریههای غیرت سقا گریستم
در بیت حزن مادرتان صبح تا غروب
باران شدم برای تو آقا، گریستم
#محسن_حنیفی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
بانو سلام میکنم، اینجا خوش آمدی
از خاک، سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنۀ بهشت، به دریا خوش آمدی
من زینبم به خانۀ مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
مانند آسمان به در رحمت آمدی
باغ بهشت باغچهای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام شهر فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم و آدم برای ماست
این خانۀ بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پر نمیکند
دل را به غیر عشق خدا پر نمیکند
سجاده را به غیر دعا پر نمیکند
هرکس که جای فاطمه را پر نمیکند
از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژۀ مادر صدا کنیم
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
قطعاً شنیدهای که پر مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ و بر مادرم شکست
در کنده شد ز جا و سر مادرم شکست
از ظلم و کینهها کمر مادرم شکست
از آن به بعد بود پرش درد میگرفت
میخواست پا شود کمرش درد میگرفت
اما نترس شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه بی ادبان سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند
هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند
اینجا به فکر تشنگی نور عین باش
فکر مرا نکن، تو به فکر حسین باش
اینجا هنوز هم پُر از عطر کوثر است
چشم حسن، برادر من خیره بر در است
اشک حسین روز و شب از داغ مادر است
این حرف آخری ز بقیه مهم تر است
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر
یا که به حق فاطمه، بازوی خود مگیر
در آن شبی که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد از جگرش گفت: دخترم
جان تو و حسین، گل سرخ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
از آن به بعد مادر این سر جدا شدم
کم کم فراهم سفر کربلا شدم
حرف از کسی شد آنکه به ما یار میشود
در این مسیر مونس و غمخوار میشود
در کربلا هر آینه کرار میشود
می آید و به لشگر علمدار میشود
تو آمدی که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتماً به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غمهای مانده بر جگر عالمین را
اسرار عشق و واژهی ذُخر الحسین را
حتماً به او بگو که امید برادر است
مشکی به او بده و بگو آب آور است
حتماً بگو قضیۀ آن مشک پاره را
حتماً بگو قضیۀ آن شیر خواره را
افتادن بدون پَر آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را
حتماً بگو که علقمه چشم انتظار اوست
حتماً بگو که مادرم آنجا کنار اوست
#مهدی_نظری
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
رودها چشمان خیست را برابر داشتند
آسمانها را نفسهایت مکدّر داشتند
دستهایت در میان خانهی مولا وزید
کودکان فاطمه انگار مادر داشتند
موجها از بستر چشمان تو برخاستند
ابرها از سوز دامان تو سر برداشتند
خانه بی سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را
آن سحرگاهان بی فانوس باور داشتند
بی علمدار است صفهای خیالت سالها
سالهایت حال و روزی گریهآور داشتند
اشکهایت هفت دریا را به جان آورده بود
نالههایت را زنان هفت کشور داشتند
مادر پروانههای بیقرار نینوا
سنگها پروانهات بودند اگر پر داشتند
#حمیده_رضایی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
یک گوشۀ بقیع کنار چهار قبر
مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه
لا تَدْعُونّیات زده آتش به قلبها
ای بهترین ادامۀ زهرای مرضیه
دور و بر تو بال زنان، هر کبوتری
از نالۀ تو نالۀ جانکاه میکشد
با شاه تیرهای خودش روی بوم خاک
تصویری از عمود و سر ماه میکشد
مقتل نوشته است که مروان سنگ دل
از سوز گریۀ تو زمین گیر گشته است
خانم شما شنیدی و از هوش رفتهای
پس حق بده، عقیله اگر پیر گشته است
عمری گریستی به پسرها نه، بر حسین
تنها دم از غریبی دلدار میزدی
هر وقت روضه خوانیتان با سکینه بود
سقّای روضه میشدی و زار میزدی
هربار ظرف آب گرفتی به دست خود
سردی آب، جان و دلت را کباب کرد
تکرار کرد با تو، نه یک دفعه، بارها
کاری که آب روز دهم با رباب کرد
از چار تا رشید دلاور نصیب تو
از دشت کربلا سپری تکه تکه است
در سوگ لالههای بدون سرت فقط
سهمیّۀ شما جگری تکه تکه است
سوزی که داشت حالت مرثیه خواندنت
انداخته ست در دل ما شور و شین را
آموختی به هرچه کنیز است و نوکر است
جارو کشی بزم عزای حسین را
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#محاوره
غمِ دلِ امّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت
اشک غریبی توی چشمام نشست
مثل سر تو پشت من هم شکست
زینبِ من بیا بگو دروغه
این که میگن حرمله دستاتو بست
حقیقته انگاری خواب نبودم
ناراحتم پیش رباب نبودم
بدجوری آبرو ریزی کرده شمر
کاشکی من از بنی کلاب نبودم
آسمونم رو بی قمر کی دیده
پروانه ی بدون پر کی دیده
ام بنین بهم نگی حق داری
ام بنین بی پسر کی دیده
سربریدن امید و احساسمو
تبر زدن ساقه های یاسمو
خواستی چهارتا قبر اگه بسازی
کوچیک درس(ت) کن واسه عباسمو
رفت و دل اهل حرم خالی شد
دست امیر لشگرم خالی شد
یه جور زدن با تیر به چشم نازش
کاسه ی چشم پسرم خالی شد
تو علقمه راهشو بند آوردن
چی به روز قد بلند آوردن
گریهام از اینه توی بزم شراب
سرش رو با بگو بخند آوردن
سراغشو از این و اون میگیرم
جونی ندارم ولی جون میگیرم
حالا که مادر نداره حسینم
خودم میام براش زبون میگیرم
بهم بگو که نور عینم کجاست
بگو غریب عالمینم کجاست
جمعیت کاروونت کم شده
فقط بگو، بگو حسینم کجاست
روزی که رفت فکر اجل نکردم
پیشش به دلشورم محل نکردم
نخواستم حس کنه که بی مادره
عباسمو اگه بغل نکردم
گفتی تموم دشتو دشمن گرفت
تک تک بچه هامو از من گرفت
زینب من بگو آخر کی اومد؟!
سر حسینمو به دامن گرفت
عزیز من همینکه راه دور رفت
شادی دیگه از این دل صبور رفت
نمیتونم باور کنم هنوزم
سر حسینم میون تنور رفت
مردم شهر سر به سرم نذارید
زخم زبون رو جیگرم نذارید
گریه ی من فقط برا حسینه
گریه مو پای پسرم نذارید
غمام ربابه که به غم اسیره
طفل خیالیشو رو دست میگیره
شبا هی از خواب میپره هی میگه
آبش بدید، آبش ندید، میمیره
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادهی خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينهی بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردهی امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند
دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازهی عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
یارب نرسد آفتی از باد خزانش
آن یاس که شد دیده ی نرگس نگرانش
درپرده ی ابهام، زبان شعرا سوخت
از بسکه ندیدند کران تا به کرانش
سرچشمه اش از مائده ی "بَضعة منّی" ست
خونی که دویدهست میان شریانش
در قدر و شرافت شب قدری است که باید
طاووس ملائک بشود نامه رسانش
وقتی که به در می زند از شوق بلند است
از سینه ی جبریل صدای ضربانش
زهرا اثر سیب بهشتی است که احمد
بعد از شب معراج رسیده به دهانش
کوثر، غزلی نیست که آسان بتوان گفت
جایی که خدا سوره فرستاده به شانش
یعنی که پس از "اَنَّ علیّاً وَلیُ الله"
یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش
زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت
بیهوده در این خاک نگیرید نشانش!
والعصر، که فرزند همین فاطمه مهدی است
ما منتظرانیم، خدایا برسانش
#عباس_شاه_زیدی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
به نام نور، به نام مطهّر زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشستهام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما
اگرچه کمتر از آنم که دلبرم باشی
خدا به امر خودش خواست مادرم باشی
شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد
خدا به نور خدا هدیهای منوّر داد
به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد:
پیامبر! قدم فاطمه مبارک باد
قیام کرد زمین، نور منجلی آمد
دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد
خدا نوشت: بگویید مهربان بانو
خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو
قیامت است تمنّای این و آن، بانو
همیشه منبع الطاف بیکران! بانو!
اگر نفس بدهی، دست هم نمیخواهم
برای مدح تو گفتن، قلم نمیخواهم
عطای دست تو تفسیر کرده انسان را
بخاطر تو خدا وعده داده باران را
دعای نور تو تبدار کرده سلمان را
به باد داده دگر دودمان شیطان را
دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم
بخوان که ما همه ذریههای سلمانیم
دعا بخوان، پر جبریل را منوّر کن
کمی ملائکه را با خودت برابر کن
برای نافله، سجاده را معطر کن
خدا برای پیمبر نوشت: باور کن،
نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است
خلاصه نه، همۀ دین نماز فاطمه است
تمام قافله را وقف مرتضی کردی
همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی
و در جوار خدا، جار را دعا کردی
چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی
هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر
برای شیعۀ امروز هم قنوت بگیر
نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده
تو قبل خلقت آدم شدی نظر کرده
خدا وجود تو را منجی بشر کرده
علی کنار شما خستگی بِدَر کرده
غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت
طلوع لحظۀ خندیدن تو را کم داشت
در آتشی که تمامیِّ خانه میسوزد
به جان خلق بیفتد، زمانه میسوزد
در آتشی که نشان، بینشانه میسوزد
چرا قلم وسط شعلهها نمیسوزد؟
برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است
و آتش از سرِ جبران، به کام فاطمه است
#حمید_رمی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
لیلهالقدر انبیا زهراست
کوثر و قدر و هلاتی زهراست
دختر پاک حضرت احمد
همسر شاه اولیا زهراست
سایه گستر به روز رستاخیز
زینت عرش کبریا زهراست
عطر بوی جنان ز دامانش
سر والشمس والضُحی زهراست
جرعهنوش سبوی توحید است
کوثر ساقی بلی زهراست
هر قنوتش تجلی توحید
معنی ذکر ربنا زهراست
من چه گویم به شان والایش
ریشه و محور کسا زهراست
حججالله بر امامان شد
حکفرما به ماءورا زهراست
از حِرا تا غدیر خم پیداست
سر پیوندشان فقط زهراست
نور باران شده همه دنیا
از طلوع و ظهور یا زهرا
آسمان و زمین همه تاریک
نه زمین بلکه کل مافیها
فاطمه از خدا تجلی کرد
آمده در زمانه از بالا
دو سه روز آمد و خدایی کرد
گشت بر مرتضی علی شیدا
بس که مشتاق روی حیدر بود
دائما ذکر او علی مولا
گر نمیکرد خدا علی را خلق
فاطمه بود یکه و تنها
سبب خلقت علی زهراست
علت آفرینش است حورا
یک کلام است حرف پیغمبر
فاطمه فاطمه شده ز خدا
از حرا تا غدیر خم پیداست
سر پیوندشان فقط زهراست
مکه امشب تجلی نور است
سفرهی رحمت خدا جور است
صاحب کوثری خدیجه شده
خانه مصطفی چنان طور است
جلوهی نور حق شده زهرا
کوثر آمد نبی چه مسرور است
و ان یکاد است نذر چشمانش
چشم بد از جمال او دور است
فخر کرده زمین به عرش خدا
محشر است یا که نفخهی صور است
پدر و مادرم به قربانش
به دل عاشقان چنین شور است
شور من توامان شده به شعور
چشم نامحرمان چنان کور است
مریم و ساره، هاجر و حوا
دست بر سینه همره حور است
از حرا تا غدیر خم پیداست
سر پیوندشان فقط زهراست
#مرتضی_محمودپور
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
نامِ زهرا که کوثرِ عشق است
همسرِ او دلاورِ عشق است
مجتبی از سلاله ی باران
به حسینش که آخرِ عشق است
دامنش گر که باغِ زینب شد
کربلایش چراغِ زینب شد
خطبه های نفیس و قرّائش
شام و کوفه سیاقِ زینب شد
ای تو بانوی آب و آیینه
مِهرِ جانت بهارِ هر سینه
به تولای همسرت حیدر
الفتِ من به تو ز دیرینه
باغِ دامن چه پُر ثمر داری
یازِده گل تو از پدر داری
شبِ قدر و نزولِ قرآنی
که ز اسرارِ آن خبر داری
مصحفِ نوری و علی نوری
گر چه انسانی و ولی حوری
ترجمانِ تبارک و یاسین
تو به عالم شهابِ منشوری
اسمِ تفضیلِ حق تعالیای
فاطر و فاطمه و زهرایی
لیله القدر و سِرِّ اَسرائی
دختری از تبارِ دریایی
فاطمه یعنی بر علی جوشن
شمعِ او تا اِلَی الاَبد روشن
فاطمه مرهمِ دلِ حیدر
وصفِ زیباترین گلِ گلشن
آسمان غرقِ در تماشایت
آب و آیینه مست و شیدایت
اذنِ جنت فقط رضای توست
قرعه ی عشق به نامِ زیبایت!
#هستی_محرابی
@poem_ahl