#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#نجف
و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد
و تو را در دو جهان آیینه ی حیرت کرد
در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد
کعبه حاجی شد و آماده ی چرخیدن شد
بی سبب نیست که در قلب همه جا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
کعبه شد حاجی و شد مست و چه احرامی بست
"پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست"
بی سبب نیست که آرام و قرار همه ای
تو همان صورت ظاهر شدهی فاطمه ای
دو سه روز است جهان دور زمین می چرخد
عالمی حلقه شده دور نگین می چرخد
دلش از شادی دیدار تو پر زد کعبه
نتوانست که در پوست بگنجد کعبه
روح از سوی همه بوسه به بازویت زد
فاطمه بنت اسد شانه به گیسویت زد
شانه زد بنت اسد، دید که هر رشته ی مو
لا الهی است که دارد به لبش: الا هو
باز شد کعبه دلش از لب خندان شما
سینه چاکی چه می آید به محبان شما
کعبه یک سنگ نشان بود تو جانش دادی
قلب این سنگ نشان را تو نشانش دادی
ساغر عشق به دست تو فقط می آید
هر که عاشق شده پای تو وسط می آید
ساقیا تا که سر زلف تو را شانه زدند
"دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند"
بین هر حلقه ی مو حلقه ی مستان تواَند
این جماعت همه الله پرستان تواَند
دست نامحرم از آن چین و شکن کوتاه است
سر این رشته فقط وصل به وجه الله است
آن سر رشته گره خورده به جان و دل ما
تا که بستند، گره وا شده از مشکل ما
چشم وا کردی و نوری ازلی پیدا شد
مثل این فاطمه، آن فاطمه هم شیدا شد
جامه یک بار به احرام تو بستن بس نیست
جام در راه تو یک بار شکستن بس نیست
حشر، چون حجر عدی با کفنی چاک خوش است
مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است
حجر، یوسف شد و از چاه درآمد انگار
وسط روز ببین ماه در آمد انگار
باید اینگونه به عشق تو هوایی باشد
وقتی عاشق نوه ی حاتم طایی باشد
قبر یک بار به عشق تو چشیدن کم بود
آخر این کشته ی عاشق پسر حاتم بود
نه به حاتم، به غلامی درت می نازد
او کریمی است که بیش از دگران می بازد
مثل او کاش شهیدان دمشقت باشیم
چند نوبت همگی کشته ی عشقت باشیم
محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن
پاک کن نقش جهان از دلم آزادم کن
#قاسم_صرافان
@poem_ahl
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
"اشک" از "دیده" سر درآورده
چشم من شعر تر درآورده
از مضامین پدر درآورده
یا کریمی که پر درآورده
می پرد تا حریم پاک نجف
خُمّ ما و شراب تاک نجف
چشم افتاد تا به قامت تو
سجده کردیم ما به هیبت تو
به خلایق برای طاعت تو
تا که ابلاغ شد ولایت تو
همه روز ازل بلی گفتند
صد و ده مرتبه علی گفتند
آفریده است زلف تو شب را
ماه رویَت هزار کوکب را
چشم مستت خُمِ لبالب را
می گزیدند حوریان لب را_
_از رُخت تا خدا نقاب گرفت
کهکشان رنگ آفتاب گرفت
عکس تو در میان قاب افتاد
با طلوعِ تو آفتاب افتاد
تا که از چشم تو شراب افتاد
دهن جنّ و انس آب افتاد
ای خداوند باده، خلق شدی
چِقَدَر فوقالعاده خلق شدی
تا خدا خیره شد به چشمانش
گفت: هفت آسمان به قربانش
دست حیدر سُپرد سُکّانش
خِلقَت آغاز شد به فرمانش
پس عوالم در اختیار علی ست
خَلقِ باقیِ "خلق" کار علی ست
ما همه سائل تو خلق شدیم
ما برای دل تو خلق شدیم
ضربدر حاصل تو خلق شدیم
از اضافه گلِ تو خلق شدیم
قطره ایم و شکوه دریایی
بانی خلقت گداهایی
نذر شمع تو پر تراشیدیم
سوختیم و جگر تراشیدیم
این چُنین ما اگر تراشیدیم
بَهر طوف تو "سر" تراشیدیم
کعبه را در طوافِ خوددیدی
تا عبایی سیاه پوشیدی
نَفَسَت روح داده ایمان را
نور بخشیده نصِّ قرآن را
کعبه تا دید فَخرِ انسان را
پای تو چاک زد گریبان را
ای مُقرب ترین نشانه ی حق
سینه چاکِ شماست خانه ی حق
تا در آفاق بحث هست تو شد
جبرئیلی نخورده مست تو شد
بال او منبر اَلَستِ تو شد
دست پرودگار دست تو شد
شب معراج مصطفی می دید
دست هایی که سیب می بخشید
تو درخشانشهابِ نیمه شبی
آینه دار جلوه های رَبی
به خداوند، تک یل عربی
زرهِ لَیْلَةُ المَبیت نبی_
_مرگ در پیش پات می لرزَد
اجل از هیبت تو می ترسد
یالِ دُلدُل در اختیار علیست
جنگ ها عرصه ی شکار علیست
معرکه ها در انحصار علیست
سِیفُ الاِسلام ذوالفقار علیست
سِیل خشمش شکست سدها را
بر زمین کوفت عَبدَوَدها را
دست تو بذر عشق می کارد
از نگاه تو فضل می بارد
تن این منکرین که می خارد...
چه کسی خطبه، بی الف دارد!
شرزه شیرِ کلام رامِ علی
آیه های خدا، کلام علی
دام بگذار، ما کبوترتان
یک به یک می شویم پرپرتان
درک آدم کجا و محضرتان
"ردِّ شَمس" است کار قنبرتان
این کرامات کسر شأن شماست
بس که حدِّ مقامتان بالاست
خنده ی سبز تو صنوبرساز
بامِ پلک ترت کبوترساز
نمک سفره ی تو قنبرساز
خاک نعلِین تو ابوذر ساز
بوسه زد عرش بر قدم هایت
روی دوش نبیست جاپایت
کاش پائیز را بهار کند
دل ما را به غم دچار کند
تا از این دردها فرار کند
صید آزُرده را شکار کند
ماهی برکه رستگار شود
تا به قُلّاب تو سوار شود
ابرِ شبگریه ام که می بارم
بَرده ی پاپتیِ بازارم
میثمی از تبار تمّارم
سالیانیست تشنه ی دارَم
عطش وصلِ عشق را کم کن
نخلِ دار مرا فراهم کن
ای که از دیگران سری مولا
با خداوند می پری مولا
تو که اینقَدر دلبری مولا
بار بُنجل نمی خری مولا؟!
کاش من هم مقیم تان بودم
کُنج حُجره گلیم تان بودم
ذرّه ای با گدا تَساهُل کن
چند سالی مرا تَحَمل کن
خرج من را خودت تَقَبُّل کن
در رکوع ات به من تَفضُّل کن
من به جز نوکری نمی خواهم
از تو انگشتری نمی خواهم
سر که دادیم سر سپرده شدیم
سرِ بازار کشتهمُرده شدیم
زیر پای نگار بُرده شدیم
پا که خوردیم و سالخورده شدیم
پیر عشقت شهید می گردد
نوکری رو سفید می گردد
دور آخر به ما جواب بده
دست ما هم کمی شراب بده
دلِ ما را نکن کباب، بده
مُهر ما را، ابوتراب، بده
دائماً مَست، مِی به کف باشد
مُهر اگر تربتش نجف باشد
کاش ما را به حق شاه نجف
بنویسند در پناه نجف
شاهراهِ خداست راهِ نجف
کعبه ی ماست بارِگاه نجف
زائرانی که محوِ ایوانند
سمت حیدر نماز می خوانند
ذکر تسبیحِ اولیا حیدر
ساحل امن انبیا حیدر
به خدا می رسیم با حیدر
یک علی راه مانده تا حیدر
امتحان جز ولیشناسی نیست
غیر "زهرا" علی شناسی نیست
علّت خلق ماسوا زهرا
بانی خنده ی خدا زهرا
"بَضْعَةٌ مِنِّ" مصطفی زهرا
روح ایمان مرتضی زهرا
گوهر عاشقی تبلور کرد
حیدر از فاطمه تشکر کرد
جسد عشق جان گرفت امروز
لال بود و زبان گرفت امروز
زانوانش توان گرفت امروز
خانه تا بوی نان گرفت امروز
یا علی! خانه ی تو شکل گرفت
تاج شاهانه ی تو شکل گرفت
یاس تا روی آینه "ها" کرد
عشق تصویر تازه پیدا کرد
حیدر از فاطمه تقاضا کرد
تا کمی بندگی تماشا کرد
غرق در ذات اقدس رب بود
او ز نور خدا لباب بود
سنگ تا فرصت محک برداشت
روحِ آئینه ای ترک برداشت
زخم ناسور دل نمک برداشت
غاصبی لقمه ی فدک برداشت
کوچه ی تنگ، تنگ تر شده بود
و دلی سنگ، سنگ تر شده بود
دست سنگین که از سری رد شد
درد سیلیِ سخت بی حد شد
آهِ پروردگار مُمتَد شد
پسرش دید صحنه را، بد شد
گوئیا پنج تن زمین خوردند
پیش چشم حسن زمین خوردند
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
گوش کن ای دل حدیث نور را..
لالکن صوت دف و تنبور را
جور کن این وصله ی ناجور را
نوش جان کن خوشه انگور را
نوش جان! این خوشه تاکش منجلی ست
باغبانش کیست؟ مولانا علیست
خیز و از کوثر وضویت را بساز
کسب تکلیفی کن از شاه حجاز
قبله گاهت را نجف کن در نماز
بعد بر این سجده عالی بناز
سجده عشاق جور دیگر است
مقصد من از عبادت حیدر است
هجر را بر وصل منتج کن برو
سر به تیغ ابرویش کج کن برو
با همه غیر علی لج کن برو
در طوافش نیت حج کن برو
سور و سات ما نجف را دیدن است
حج ما دور علی گردیدن است
چشم او چشم خطاپوش خدا
بوده از آغاز هم دوش خدا
به لب او بسته شد گوش خدا
باز شد بر رویش آغوش خدا
روی پایش بوسه اول خاک زد
کعبه از شوقش گریبان چاک زد
وقت وضع حمل تا درمانده شد
مریم از بیت الهی رانده شد
مادر تو سوی کعبه خوانده شد
بر خلایق اینچنین فهمانده شد
کعبه ای که قبله گاه عالم است
ملک شخصی علی اعظم است
بسته شد با تو قرارم بعد از این
سکه شد پس کارو بارم بعد ازین
لب به ساغر میگذارم بعد ازین
سیزده را دوست دارم بعد ازین
این هم از لطف جناب حیدر است
سیزده از هر عدد زیباتر است
با خدا راز کهن دارد علی
مثل او لحن سخن دارد علی
ذات پاک ذوالمنن دارد علی
جانشینی چون حسن دارد علی
بوالحسن خوانم اگر او را رواست
دست بوس او امام مجتبی ست
مرد اگر مولاست مردان جمله هیچ
اون نباشد دین و ایمان جمله هیچ
بی علی صد ختم قرآن جمله هیچ
بی علی صد سال عرفان جمله هیچ
با علی کوه گناهم شد ثواب
یک علی گفتم هزاران شد حساب
گرچه دورش تا قیامت دشمن است
راه مولا مثل نامش روشن است
سهمش از دنیا همین پیراهن است
به خدا این مرد بابای من است
گرچه او را تاج سر میخوانمش
موقع گریه پدر میخوانمش
نان مارا داد و نان خود نخورد
بار ما را شب به شب بر شانه برد
جای زشتی خوبی ما را شمرد
آمد و ما را به زهرایش سپرد
بعد از آن شد سرپناه ما همه
سایه ی چادر نماز فاطمه
هرکجا دیدی که حرف حیدر است
روضه ی زهرا کلام آخر است
حرف دیوار است صحبت از در است
بانوی خانه چرا بی سنگر است
آخر از این داغ میمیرد علی
کوثر و شلاق! میمیرد علی
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
اگر که شوق شکفتن بهار را مانده
امید او به نسیمی گره گشا مانده
وزیده است نسیم محبتت در باغ
به دوش شاخه تلی از شکوفه جا مانده
درخت زنده شده با دم مسیحاییت
و تا همیشه تو را دست بر دعا مانده
دمی حقیقت تو آشکار شد، عمریست
دهان کعبه از این اتفاق وا مانده
هنوز هم که هنوز است از عدالت تو
به جای جای زمین نامی آشنا مانده
از آن شبی که به جای رسول خوابیدی
طنین نام بلندت به یادها مانده
تو آن بلندمقامی که در شکستن شرک
به روی دوش نبی از تو رد پا مانده
حسین توست همانی که در دل تاریخ
از او حماسه به شکوه کربلا مانده
خلاصه، رو به تو آورده امت اسلام
به روزگار پر از فتنه هر کجا مانده
امید آخر هر دردمند بودی تو
امید هر چه یتیم و اسیر و وامانده
ولی پس از تو کسی از خودش نمی پرسد
که کوله بار تو روی زمین چرا مانده؟!
رسیدن به تو عین رسیدن به خداست
بگو که چند قدم تا تو، تا خدا مانده
مباد دل بسپاریم بعد پیغمبر
به منکر تو که در فهم "انما" مانده
یقین که در دل گرداب شب گرفتار است
از آفتاب ولا هر کسی جدا مانده
خوشا دلی که در این عصر بی وفایی ها
تمام عمر به عشق تو مبتلا مانده
در آستان تو این دل، دل شکسته من
کبوتریست به دام غمت رها مانده
#حسن_زرنقی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
من ار به قبله رو کنم، نظر به سوی او کنم
اقامهی صلاة را به گفتگوی او کنم
گر از وطن سفر کنم، سفر به سوی او کنم
ز حج بیت بگذرم، طواف کوی او کنم
کز احترام مولدش، حرم شده است محترم
الا که رحمت آیتی ز رحمت علی بود
همه کتاب انبیا، حکایت علی بود
بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود
اجلّ نعمت خدا، ولایت علی بود
در این ولا بگو نعم، که هست اعظم نعم
شهی که از لسان او خدا کند خطاب را
به حکم او به پا کند قیامت و حساب را
به حب و بغض او دهد، ثواب را، عقاب را
منزه است از آنکه من، بخوانم آن جناب را
خدیو دولت عرب، امیر کشور عجم
خدای وهم خویش را نه راکِعَم، نه ساجدم
محاط فهم خویش را، نه عابدم نه حامدم
در این عقیده و گمان نه مفتیَم نه زاهدم
خدای ظاهر از علی به باطن است شاهدم
که من صمد ندیده ام، به جز عیان از این صنم
شهی که از علو شان، ثنای او خدا کند
دگر مدیح ذات او چگونه ماسوا کند
نمی توان به وصف او چو عقل دیده وا کند
سزد که او به نطق خود ثنای خود ادا کند
از آنکه سر ذات او، ز غیر اوست مکتتم
بهشت را بهشته ام، بهشت من علی بود
علیست آنکه از رخش بهشت منجلی بود
به غیر دیده داشتن، نشان احولی بود
کسیست عاشق ولی، که ناظر ولی بود
به دست دیگران دهد کلید گلشن ارم
تو ای علی مرتضی، که نفس پاک احمدی
چو نفس پاک احمدی، ظهور ذات سرمدی
ز هر علل منزهی، ز هر خلل مجردی
به ظاهر محمدی، تو باطن محمدی
نبی به جسم ظاهرت، خطاب کرده ابن عم
وجود را، فقود را، تو خالقی، تو داوری
جمال را، جلال را، تو مظهری تو مظهری
تو نقطه ای، تو مرکزی، تو صادری، تو مصدری
تو باطنی، تو ظاهری، تو اولی تو آخری
و منک ینحج الطلب و فیک ینتهی الهمم
تو آن تجلی حقی، که هستی است طور تو
مشارق جهان بود مطالع ظهور تو
دل «فؤاد» چون کند تغافل از حضور تو
که هر طرف عیان بود تجلیات نور تو
ز پرده های مختلف، به اقتضای بیش و کم
#فؤاد_کرمانی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
با آن که در ره است خطرها و بیم ها
سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها
اصلأ درست نیست بمانم در این قفس
در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها
سخت است کار با پدر از دست داده ها
ای وای از شکستن قلب یتیم ها
یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر
تلخ است حرف «نه» ز دهان کریم ها
از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است
افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها
من را ببخش نام تو را داد می زنم
قصدم نبود بشکند این جا حریم ها
اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست
مانند فرش های قدیمی، گلیم ها
سوغات کربلا برای مدینه است
عطری که برده اند از تن این نسیم ها
حالا به نوجوان تو چون روز روشن است
معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها
#جواد_محمد_زمانی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
#غدیر
آیات محکمات خدا مدح حیدر است
ذکر لب پیمبر ما مدح حیدر است
هر روز ما به مدح علی میشود شروع
هوهوی صبح باد صبا مدح حیدر است
بايد که يک قصيدهی بیانتها سرود
وقتی تمام قافيهها مدح حيدر است
ذکر رکوع و سجدهی ما؛ یاعلی مدد
ذکر قنوت؛ جای دعا مدح حیدر است
وقتی که در بهشت کسی میزند به در
در گوشها به جای صدا مدح حیدر است
در مدح هيچکس نسروديم غير از او
پس شعر ما هجا به هجا مدح حیدر است
مدح تو صفحهصفحهی دیوان ما شدهست
ترکیببند مدح تو بیانتها شدهست
تو نه خدایی و نه بشر، چیستی علی؟
لطفا خودت بیا و بگو کیستی علی
موضوع منبر همهی واعظان شهر
اثبات این شده که خدا نیستی علی
با این که اختیار عوالم به دست توست
اما نماد سادهترین زیستی علی
توحید را دلایل بسیار لازم است
هرچند که تو یکتنه کافیستی علی
بیپرده با خدای خودت حرف میزنی
وقتی برای نافله میایستی علی
نهجالبلاغه خواندم و پرسیدم از خودم
تو نه خدایی و نه بشر، چیستی علی؟
ثبت است بر جریدهی تاریخ نام تو
مبهوت مانده عقل همه در کلام تو
مست از شراب کوثر نهجالبلاغه نیست
هرکس که پای منبر نهجالبلاغه نیست
وقتی برای فهم کلام خدا، دری
آسانگذرتر از در نهجالبلاغه نیست
وقتی که مرتضی و محمد برادرند
قرآن مگر برادر نهجالبلاغه نیست؟
زیبا نمیشود سخن هر خطیب اگر
آراسته به زیور نهجالبلاغه نیست
در کارزار عدل صدایی رساتر از
فریادهای حنجر نهجالبلاغه نیست
حق ماندنیتر است! که بعد از هزارسال
زخمی به روی پیکر نهجالبلاغه نیست
زیبندهی علیست خطاب "ولی" فقط
تنها علیست با حق و حق با علی فقط
از مهد، ذکر روی لبم تا لحد علیست
من حقپرست هستم و حق تا ابد علیست
نام علیست ذکر دم و بازدم هنوز
یعنی که حرف هر دم ما بیعدد علیست
ننگ است، ننگ، رو به کس دیگری زدن
وقتی که در جهان دم صاحبمدد علیست
هرکس که با علیست ردیف است کار او
معیار در شناخت هر خوب و بد علیست
در راههای سخت رسیدن به آسمان
با دیگران نباش که تنها بلد علیست
ای دل به هوش باش که با این همه گناه
تنها کسی که شافع ما میشود علیست
شکرخدا که زندگی ما هدر نشد
پای کسی به غیر علی عمر سر نشد
دنیا ندارد عاقبتی جز تلف شدن
غیر از غلام کوی امیر نجف شدن
هرکس که با علیست در اوج شرافت است
ای دل بکوش در طلب باشرف شدن
اجداد ما محب علی بودهاند و بس
یارب روا مدار به ما ناخلف شدن
گیرم هزار مرتبه دشمن حدیث ساخت
اما نبود حدّ کسی "لوکَشَف" شدن
گردنکشان قوم عرب خوب واقفند
مرگ است در نبرد به حیدر طرف شدن
پیغمبر از غدیر به ما یاد داده است
باید به پای عشق علی جان به کف شدن
دریا شدن کمال کویر است با علی
هر روز، روز عید غدیر است با علی
ما از الست مست شدیم از خُم غدیر
پس نام ما رقم زده شد مردم غدیر
در بحر بیکران ولایت شناور است
هر دل که قطرهای شده در قلزم غدیر
کاملترین شریعت توحید، شیعه بود
وقتی که نازل آمده "أکمَلتُم" غدیر
یک غافلی بس است که سر دربیاورد
از درّهی سقیفه مسیر گم غدیر
چشم حسود اهل خطا کور میشود
دودی اگر به پا شود از هیزم غدیر
هرگز اسیر مملکت ری نمیشود
هرکس که خورد لقمهای از گندم غدیر
بعد از غدیر هرچه در اشعار گفتهایم
از معجزات حیدر کرار گفتهایم
با این که از بیان علی عقل عاجز است
اما چهجای حرف، که بحرالمعاجز است
هر آیه از کتاب خداوند مدح اوست
این نکته در سراسر آیات بارز است
یلهای کارزار عرب رام میشوند
هرجاکه ذکر او دم "هَل مِن مُبارِز" است
شوق "فَمَن یَمُت یَرَنی" گفتن علی
حتی به روح قابضالارواح، قابض است
ایراد قافیهست، ولی دست من که نیست
مدح امیر عشق در اشعار نافذ است
هر شاعری برای علی شعر گفته است
شاهد مثال حرف من این شعر حافظ است
گیرم که در فنون ادب سخت ماهر است
هرکس که شعر گفته برای تو، شاعر است
ای دل غلام شاهِ جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش
چون حیدرم شفیع بود روز رستخیز
گو این تن بلاکش من پرگناه باش
آن را که دوستی علی نیست، کافر است
گو، زاهد زمانه و گو، شیخ راه باش
امروز زندهام به ولای تو یاعلی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
صحنوسرای شاه نجف را شبانهروز
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
"حافظ" طریق بندگی شاه پیشه کن
وآنگاه در طریق چو مردان راه باش
عالم هنوز بر سر عهدیست باعلی
رمز ظهور حضرت مهدیست یاعلی
#مجتبی_خرسندی
@poem_ahl
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
#تبری
همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را
ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را
زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف...
ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را...
به جز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ
که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را
نه ملاها و عالمها، نه سائلها و مسکینها
ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را
زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگاند
رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را
فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر
ندیده هیچکس جز لحظهی سجده فرودش را
خودش را مرکب طفل یتیمی میکند مردی
که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را
کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد
گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را
جهان هر آینه چشم انتظار دیدن روزیست
که در آیینهی موعود میبیند نمودش را
#مجتبی_خرسندی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
از پیمبر یا خدا دربارهی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس
گل به خوبی میشناسد باغبان خویش را
وصف ساقی نجف را از میِ کوثر بپرس
معنی مرد خدا را نیمهشب از نخلها
معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس
هیچ دیواری نمیشد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازهی خیبر بپرس
در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس
نه! فرار ازجنگ هرگز درمرام شیر نیست
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس
گاه برتر میشود یک نوکر از صد پادشاه
این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس
بین شعله با علی یا در گلستان بی علی؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس
جمع خواهد شد پیمبر با علی در یک بدن؟
ما نمیفهمیم این را از علیاکبر بپرس
#مجتبی_خرسندی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
برای دیدهٔ بینا نویدِ حور لازم نیست
و بر آنکس که نابیناست دیگر نور لازم نیست
ببین در معجزات نام او قندِ خدایی را
که بر این کام شیرین، منّت از زنبور لازم نیست
ضریحش را ندیده زاهد و هر روز می گوید
برای حالت خوش، خوشهٔ انگور لازم نیست
گدا و شاه را، چوب و طلا را می خرند آنجا
به ظلّ بارگاه شاه، جنسِ جور لازم نیست
نمیخواهد بخواهی حاجت خود را که می داند
که حتی بر حوائج، نیت و منظور لازم نیست
بگو موسی بیاید زیر ایوان مطلایش
که بر هم صحبتیِ با خدایش طور لازم نیست
مگر دلمردگان را نام او کم زندگی داده
یقین با یاعلی در حشر نفخِ صور لازم نیست
مَلک دیوانه را در وادی مولاش خواهد برد
بدانید آشنایان که، محب را گور لازم نیست
نبود امر امامت بعد از او بی شبهه می گفتم
که با زینب، امیرالمومنین را پور لازم نیست
#حامد_آقایی
@poem_ahl
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
دارد شکاف کعبه گهر در می آورد
از عمق سینه معدن زر در می اورد
ماه است دف زنان و نسیم است کِل کشان
از شوق دارد آینه پر در می آورد
خورشید چشمهای تو از شرق می دمد
شب از میان سینه سحر در می آورد
از انتشار نور تو هر روزنامه ای
صفحه به صفحه متن خبر در می آورد
لبریز می شود افق از نور مطلقت
خورشید از آسمان تو سر در می اورد
دستان مهربان خدا در گُل و گلاب
دارد تو را به شکل بشر در می اورد
آنقدر پر دلی که شجاعت ز دیدنت
دلگرم و استوار جگر در می آورد
تو می دمی به کعبه که بت واژگون شود
در یاری ات خلیل تبر در می اورد
مُهر تو می خورد به دل هر دو عالم و
شاعر ندای "کیف بشر" در می اورد
دیوار را شکافته روز تولدش
آنکس که روی پاشنهی در، در می آورد
#بهجت_فروغی_مقدم
@poem_ahl