eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها دیدم که مادرم شب جمعه، شب قرار گل می‌گرفت باغ قنوتش برای یار پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود کوه قیام داشت و چشمان آبشار قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح از شانه‌های خسته‌ی شب می‌گرفت بار از بس که وصل بود در آیینه‌ی خدا جبریل را ز واسطه‌ی وحی زد کنار از صبح سابقون به شب آخرالزمان دست دعای مادر من بود در گذار اما در این مناظره‌ی عشق هرچقدر در صحن گریه‌هاش نشستم به انتظار دیدم دمی برای خودش پر نمی‌زند وقتی که روی بال دعا می‌شود سوار رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام ای برقرارِ بر سر سجاده بی‌قرار از هرکسی میان قنوت اسم برده ای الا خودت که پیش خدا داری اعتبار از این سپاه تربت تسبیح پس چرا یک دانه هم نگشت برای خودت نثار اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت آه ای عزیز مادر، الجار ثم الدار @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خاموش مکن شمع شب انجمنی را ای زخم دگر زجر مده همچو منی را منظور من از پلک زدن عرض سلام است تن خسته ندارد رمق دم زدنی را ... بگذار نفس تازه کنم، درد حیا کن آزار مده شب به شب آزرده تنی را   گفتم به مزاری که ندارم بنویسند چل مرد گرفتند نفس های زنی را بعد از غم پیغمبر و محسن، شب آخر دل گفت شبی گریه کنم بی کفنی را ... ای کاش نلرزی سحر آخرم، ای دست تا هدیه کنم بر پسرم  پیرهنی را ... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها همدست شد مسمار با دیوار، با در در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی‌هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پَرِ پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه‌های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه‌ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا، در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می‌گشت در گودال دنبال برادر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو با یاری نیزه شکسته ایستادی بود ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او محشر زمانی که پسر از دست دادی بود پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود حجم سلاحی که ته گودال افتاده‌ست حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود اسراف در قتل تو کرده کوفی نامرد اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟ یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند جسمت برای دشمنان باب مرادی بود می‌ریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی معنای آیات تو را بر نی نفهمیدند در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود با دیدن حال ربابت شامیان گفتند ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلک عشاق، غیر خلوت نیست خلوت ماست روضه، جلوت نیست ما همینجا توجه محضیم احتیاجى به کنج عزلت نیست همه هستند، انبیا حتى مجلس آفتاب خلوت نیست لحظه اى اشک، لحظه اى شکریم نعمتى قد شکر نعمت نیست ما همه قنبریم، یک نفریم جمع ما وحدت است، کثرت نیست گریه اى جمع کن که باید رفت وقت خیلى کم است، فرصت نیست دل به صحرا زدن تلاش من است این جهان جاى استراحت نیست آه و افسوس میخورد هر شب آنکه سفره نشین هیئت نیست علت رحمت خدا گریه ست هر کجا گریه نیست، رحمت نیست هر که ناراحت از فراق نشد در لیالى قبر راحت نیست خون دل جاى خون تن دادیم شأن گریه کم از شهادت نیست گنج نابرده رنجمان بخشید لطف زهرا به شرط خدمت نیست در عبادت عبودیت باید طاعتى بهتر از اطاعت نیست ما تو را بین خواب هم دیدیم خواب عشاق خواب غفلت نیست جنت آنجاست که شما هستید جنت بى شما که جنت نیست همه سرمایه دار حب توایم گنجى اندازه ى محبت نیست عزت بى تو را نمیخواهیم عزت بى تو غیر ذلت نیست حرف تو حجت است و غیر از تو هیچکس بر ائمه حجت نیست تو اگر خانه دار این بیتى خانه دارى کم از نبوت نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها چه کسی دیده که خورشید زمین گیر شود چشمه زندگی از زندگیش سیر شود یک نفس آید و صد درد به همراه آید گاه از روزنه‌ای سیل سرازیر شود آه طفلان همه آن است اجل زود رسد آه مادر همه آن است اجل دیر شود یک نفر آه کشد چند نفر گریه کنند آینه چون شکند آینه تکثیر شود ریسمان دید به دست علی از پا افتاد گاهی از واقعه ای تلخ، جوان، پیر شود بین دیوار و در از درد به خود می پیچید گر که پهلو شکند، درد فراگیر شود آتش از چار طرف حلقه به دورش می زد وای اسیری که در این شعله به زنجیر شود میخی ای وای به در بود ولی کاش نبود تا که با هر نفس فاطمه درگیر شود هر چه کرد از وسط شعله نشد برخیزد شعله می خواست که پروانه زمین گیر شود یا علی گفت و به پا خاست و در کوچه دوید زخم‌هایش نتوانست عنان گیر شود دست انداخت که جان دو جهان را نبرند یک غلاف آمد و نگذاشت جهان گیر شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه اگر چه غرق خطا هستم و اگر چه بدم بجز تو سنگ کسی را به سینه ام‌ نزدم سرم به سنگ نخورده است، سر به راهم‌ کن سر مرا بطلب تا نخورده بر لحدم سوال اگر که بپرسی از اعتقاداتم فقط محبت ذریه‌ی تو را بلدم دم نماز رسیدم دم در خانه که از قنوت نماز تو پُر شود سبدم ولی علیست، ولی بوده ای ولی علی حدیث قدسی لولاک بهترین سندم گدای لقمه‌ی نان علی من الازلم فقیر پشت در خانه ات الی الابدم اگر تراب قدوم ابوتراب شوم سپرده ای که کنند از پل صراط ردم به جز تو هیچکسی نیست شافع برزخ به لطفِ مِهرِ تو خوب است برزخ جسدم زمان قحطی اشک آتشم‌ دوچندان است ببین برای تباکی چقدر در صددم به سادگی نه که از پشت درب شعله وری رسیده از تو به من ذکر یا علی مددم میان روضه‌ی احراق باب و کوچه‌ی تنگ مرا ببخش که محکم به صورتم نزدم مسیر خانه به مسجد شده پُر از لاله مشخص است اذیّت شدی قدم به قدم کنار جعبه‌ی خیاطی تو گریه‌کنِ حصیر کهنه‌ی اهداییِ بنی اسدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آن بانویی که داشت مواسات با علی افتاده بود خسته و میگفت یاعلی افتاده بود دربِ شکسته به روی او با ناله گفت حرف دل خویش با علی شش ماهه اَم، فدای سرت ای امام من افتاده ام به پای تو دیگر ز پا علی یا فضۀُ خُذینیِ او چون شنیده شد دیگر نگفت یاریِ زهرا بیا علی زهرا چگونه دستِ ترا بسته بنگرد با اینکه هست، دست تو دست خدا علی تا زنده ام، مقابلشان قد عَلَم کنم تنها نمیگذارمَت ای مقتدا علی یک عمر تو، سپر به پیمبر شدی، کنون زهرا شود ترا سپر هر بلا علی مُزد رسالتِ پدر این بس که اُمتَش تنها گذاشت بعدِ پیمبر ترا علی انصار با مهاجر اگر هم قسم شوند من یک تنه به عهدِ تو سازم وفا علی من دامنت رها نکنم روز بی کسی حتی اگر به شعله زنم دست و پا علی با اینکه زیر ضرب لگد پهلویم شکست هرگز نیفتد از لب من ذکرِ یاعلی با قنفذ و مغیره بگو بازویم که هیچ جانم فدای جان تو یا مرتضی علی از کربلای کوچه دهم کوفه را نشان پیداست راه فاطمه تا کربلا علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر چشم پر آب حیدر کرار خونی شد از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل روی سپید غنچه اش انگار خونی شد بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه اشک های ستاره ها می‌ریخت کهکشان هم به گریه افتاده از نحیفیِ پیکر خورشید آسمان هم به گریه افتاده جسم او ذره ذره آب شده تازیانه چه کرده با بدنش!؟ این که افتاده گوشه‌ی زندان پیرْهن‌خالی است یا بدنش!؟ حجم بال و پرش پُر از زخم است جای سالم نمانده در پَرِ او قفسش بس که کوچک و تنگ است هی به دیوار می‌خورد سرِ او درد تا مغز استخوان می‌رفت بازویش را اگر تکان می‌داد می‌توانست شب بخوابد اگر درد پهلو کمی امان می‌داد وای از آن دم که آرزو باشد لحظه‌ای آه حسرتی بکشی غل و زنجیر فرصتی ندهند نفسی هم به راحتی بکشی دمِ «عجِّل وفاتی» لب او زنده کرده است داغ زهرا را ظاهراً عادت نگهبان‌هاست بی جهت می‌زدند آقا را آه! با هر تنفسش می‌شُد حس کنی دردِ در جِناغش را بشکند دست سِندی نامرد... خُرد کرد استخوان ساقش را با هزاران عذاب جان داد و با هزاران عذاب تشییع شد روی یک تخته پاره‌ای کوچک بدن آفتاب تشییع شد باز هم جای شکر آن باقی است مصحف‌اش را بهم نریخت کسی طرح لب‌های نازنینش را با نوک پا بهم نریخت کسی لحظه‌ی جان سُپردن او را خواهرش روی تل نمی‌دیده با عصا هیچ نامسلمانی به سر و صورتش نکوبیده احدی در پی غنیمت نیست پیرهن از تنش کسی نَکِشید بعد جان دادنش خدارا شُکر مرکبی روی پیکرش ندوید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است رونق عشق است در دستانش از بس ساده است نه فلک در گردش است از گردش دستاس او اینکه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است بعد پیغمبر چه بیعت‌ها که نشکستند خلق نان به نرخ روز خوردن سفره‌اش آماده است روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است هرکسی این روزها حال و هوایش روضه‌ای‌ست خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است با غم و اندوه و تب هر روز خلوت می‌کند یک دل سیر اشک می ریزد، عبادت می‌کند خسته از زخم زبان‌ها، بیت‌الاحزان ساخته از غمش هر روز با پیغمبر شکایت می‌کند تا مبادا خدشه‌ای بر دین کسی وارد کند جان خود را هم شده، خرج ولایت می‌کند یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟؟ هر کسی از راه می‌آید جسارت می‌کند هرچه باران بر زمین می‌بارد از اندوه اوست غربتش را با جهان با اشک قسمت می‌کند جان محض است او و حتی روح سربارش شده لاجرم روح از تن او رفع زحمت می‌کند روضه اما می‌رسد با چشم‌های تر به در وای از آن وقتی که زهرا می‌رسد آخر به در طاقتش در پشت در هر بار کمتر می‌شود دشمنان هربار می‌کوبند محکم‌تر به در یاس تا پرپر شود آیا لگد کافی نبود؟ کاش می‌کردند فکر شعله را از سر به در خواست تا از سینه‌اش در را جدا سازد ولی آه، قنفذ با لگد زد ضربه‌ای دیگر به در فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که کاش می‌کوبید یک مسمار کوچک‌تر به در بر مداری گیج می‌گردد جهان تا روز حشر در هوای مدفن زهراست دنیا در به در @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه گل شمّه‌ای از آیه‌ی تطهیر تو باشد گر آینه در آینه تکثیر تو باشد خود کیستی ای سوره‌ی کوثر که حسینت تا کرب‌وبلا رفت که تفسیر تو باشد بر سفره‌ی نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد اکسیر کنیز تو طلا کرد مِسم را خود فضّه طلاگشته‌ی اکسیر تو باشد در آب به تصویر کسی زل زده عباس عشقش فقط این است که تصویر تو باشد ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس عالم همه در گردش تقدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست کِی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد @poem_ahl