eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
279 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بدون ماه قدم می زنم سحر ها را گرفته اند از این آسمان قمرها را چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است رسانده است به خانم کسی خبرها را نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گرفته اند از این پیرزن پسرها را چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش بیاورند برایش فقط سپرها را نشسته است سر راه، روضه می خواند که در بیاورد آه آه رهگذرها را ندیده است اگر چه ولی خبر دارد سر عمود عوض کرده شکل سرها را کنار آب دو تا دست بر روی یک دست رسانده است به ما خانم این خبرها را بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی برای خانه مولا که انتخاب شدی به خانه ی ولی الله اعظم آمدی و دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی به جای اینکه شوی مدعی همسری اش کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و برای چرخش دستاس انتخاب شدی چهار تا پسر آورده ای برای علی که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد به چادر عربی تو خار گیر نکرد تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد به احترام همان تکه بوریا دیگر زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد از آن زمان که شنیدی خزان گلها را هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را به ضرب دست لگد میزدن زن ها را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بعد زهرا خانه را ماتم گرفت بند بند خشت ها را غم گرفت سرگریبانی نصیب یار شد خانه یکسر بر سرش آوار شد سینه مالامال درد و سوز و آه بهر همدردی سیه پوشیده ماه جز خدا حیدر ندارد یاوری موج می زد خانه از بی مادری مرد تنهای مدینه روز و شب بود بهر کودکان در تاب و تب تا که آرد همسری شیر خدا بهر فرزندان آن روحی فدا همسری خواهد که در هنگام غم کودکانش را بدارد محترم حرف خود را گفت شاه بی بدیل تا که یابد همسری بر او عقیل یافت بانویی ستبر و پر توان ماده شیری از تبار بی دلان طالع بختش بلند و سعد بود لایقش تنها فقط یک مرد بود شهسوار لافتی میر عرب حیدر کرار بود و شیر رب گوئیا در خواب او هم دیده بود ماه بر دامان او آمد فرود شد نصیب فاطمه بنت کلاب خادمی بر سید اهل شباب آمد او تا سینه را گلشن کند هم تنور خانه را روشن کند گر چه نامش مثل زهرا فاطمه ست فاطمه اینجا کنیز فاطمه است صورتش در این سرا لطمه نخورد طفل در لفافه اش دیگر نمرد تا کسی از او نگردد دل غمین نام او شد بعد از آن ام البنین او کنیز و خاکبوس این در است بهر فرزندان زهرا مادرم است بر کلاف و تار و پود پیرهن رج به رج می گفت جانم یا حسن مادری بی نام اما پر نشان خادمی وارسته همچون پرنیان سوره ای در وصف او نازل نشد هل أتی بی نقش او کامل نشد او سراپا شور و پر احساس بود میوه‌ی باغ دلش عباس بود یک مدینه می زند زخم زبان کم شده مهرش دگر بر کودکان در کتاب و مکتب او زین سبب اولین درسش شده درس ادب کرد طفلش را بلا گردانشان گشت همواره به دور رأس‌شان تربیت با شیر بر اطفال داد خادمی بر آل عترت یاد داد کاف و ها و عین و صاد و شور و شین تا کند جان را فدا بهر حسین در شجاعت زاده اش همتا نداشت ترس در اعضای او معنا نداشت بر مدار اختران فاطمی یک قمر باشد که می گردد همی عبد صالح در میان مومنین شاه بیت کربلا روی زمین در شهامت شرزه شیری آشنا در سپاه شاه همچون کیمیا در شهادت گوی سبقت را ربود بر لبش آیات قرآن چون سرود گر چه شد ام البنین هم بی بنین بود وردش لعن بر شمر لعین چار قبری کوچکی آن نور پاک رسم کرده در مدینه روی خاک جامه از داغ عزیزان می درد او فقط دم از حسینش می زند در رثای شاه بی مثل و قرین روضه خوانی می کند ام البنین لیک وقت رفتن از دنیا شده همچو حیدر بی کس و تنها شده کو علمدار و امیر با وفا تا که گیرد زیر تابوت ورا خواهشی دارد اگر مادر به جاست آرزویش دیدن یک آشناست وقت مردن رأس او را از زمین در بغل گیرد امیرالمومنین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد اشک زلال چشم تو آب حیات شد خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد تا از تو خواستم بنویسم دوات شد این شهر را ادامه دهی، آب می برد بانو بقیع از ابر دو چشمت فرات شد ای نوحه خوان ممتدِ از صبح تا به ظهر قدری نفس بگیر که وقت صلات شد وقت قنوت، اشک تو افتاد روی خاك فردا خبر رسید که آنجا قنات شد او ماند و دختران یتیم قبیله اش ام البنین بی پسر ام البنات شد آری پسر، قمر به شب مؤمنین که شد مادر، ستاره‌ی سحر مؤمنات شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عاشقان عالمی دگر دارند چشم‌هایی همیشه تر دارند پیرزن‌های کربلایی از غم اُمّ‌البنین خبر دارند جای او زائر ابوالفضل‌اند از دلش بار غصه بردارند سفره‌های نیابتی یعنی سهم از این سفره بیشتر دارند از پسرهای مادری گویند مادرانی که خود پسر دارند جایش انگار روضه می‌خوانند روی هر رهگذر اثر دارند روضه اینجا رسید اهل حرم نگران دست بر کمر دارند شیرها رفته‌اند از این بیشه حال اگر گرگ‌ها جگر دارند آه ای روزگار، شب‌پره‌ها نقشه‌ی غارت قمر دارند رفت سقا ولی سه ساعتِ بعد همه بر صحنه‌ای نظر دارند مادری قد خمیده با پسرش سر در آغوش یکدگر دارند آن طرف عده‌ای به سوی حرم این طرف نیز ده نفر دارند نعل‌ نو می‌زنند بر مرکب چه خیالی مگر به سر دارند آنچنان تاختند روی تنش اثری تا نمانَد از بدنش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از اوّل هرکجا که حرفی از مادرترین بوده همیشه بعد اسم فاطمه، امّ‌البنین بوده کنیزی کرد زینب را، مقامش رفت بالاتر اگر امّ‌البنین، امّ‌البنین شد؛ این‌چنین بوده خودش را روز اوّل، پای زینب روی خاک انداخت کسی‌که پیش اقوام خودش، بالانشین بوده ادب را شیر کرد و نوش‌جان بچّه‌هایش کرد که بی‌شک همسر شیرخدا، شیرآفرین بوده برای بچّه‌های فاطمه، مادر شدن کم ‌نیست فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم علی تاج ولایت بود و این بانو، نگین بوده اگر نانی به سائل داده، گفته یادتان باشد که نان سفره‌اش، نان امیرالمؤمنین بوده هزار عبّاس اگر می‌داشت، تقدیم علی می‌کرد نخوان امّ‌البنین او را که ام‌ّالعارفین بوده از این‌که عالمی حاجت گرفت از دست پُر مهرش یقین دارم، خودش دست خدا در آستین بوده شبیه کربلایی‌ها بخواه اوّل از او حاجت چرا که پیش از عبّاسش به فکر زائرین بوده امام دین در عاشورا به عبّاسش پناه آورد از این منظر ببینی، زیر دینش رکن دین بوده علمدارش زمین افتاد اگرچه‌ روز عاشورا علمدار بساط روضه، بعد از اربعین بوده به داغ شیرخواره، گریه کرده؛ نه به شیرانش فداکاری ببین؛ انگار امِّ بی‌بنین بوده به سینه می‌زد و می‌گفت: ای تنهای بی‌مادر تمام فکر و ذکرش لحظه‌ی هَل مِن معین بوده نبایستی برایش از حسین این‌گونه می‌گفتند که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده نمی‌زد این‌قدر لطمه، اگر با او نمی‌گفتند که یک‌نیزه به پایش خورد، وقتی روی زین بوده سؤالی کرد که با سر! چه‌ها کردند بعد از ذبح بشیر آهسته گفت: امّ‌البنین! در خورجین بوده خجالت می‌کشید از فاطمیات بنی‌هاشم که در کوفه، حجاب دخترانش آستین بوده همان بهتر نبود آن‌جا ببیند دخترانش را میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده کسی نشنیده از او که بگوید وای عبّاسم ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ای سفره‌دار، سفره‌ی اعیانی‌ات قبول اُمُّ‌الشهید، لشکرِ قربانی‌ات قبول ای مشکِ چشم‌های تو نذرِ لبِ حسین ای آسمان، زیارتِ بارانی‌ات قبول گفتند از خسوفِ قمر، باورت نشد حیران ماهِ علقمه! حیرانی‌ات قبول ای روضه‌خوانِ چار مزارِ خیالی‌ات! اُمُّ‌البقیع! تعزیه‌گردانی‌ات قبول چادر به سر کشیده‌ای و زار می‌زنی ای کوهی از وقار، پریشانی‌ات قبول شمعِ مزارِ کیستی ای مادر قمر؟ شب‎گریه‌های شامِ غریبانی‌ات قبول فریاد داشت سوزِ دَمت رو به دشمنت: ای امتِ رسول، مسلمانی‌ات قبول! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه کسی که راهِ نجاتِ خلایق است از آتش نوشته‌اند از آتش کسی نداد نجاتش زمین مجاورِ هجده بهارِ خانه‌ی او بود زمان هنوز مقیم است در زمانِ حیاتش بفاطمَهْ، و أبیها و بَعلِها و بَنیها چه محترم جَلَواتی نشسته در صلواتش رکوعِ قامت او چیست جز قیام فُرادا؟ قیامِ ماست نمازی در اقتدا به صلاتش نوشت نامِ علی را به صفحه صفحه‌ی تاریخ دمی که میخ، قلم بود و خونِ سینه دواتش به ردّ پای علی لاله کاشت کوچه به کوچه که هر نماز بگوییم اِهدِنا به صِراطش سلاحِ خطبه‌اش از دستِ لشکری سپر انداخت برای حیدرِ تنها سپاه شد کلماتش همان‌که مثلِ خلافت ربود باغِ فدک را گرفت هر چه علی داشت را به جای زکاتش هنوز أشهدُ أنَّ علی‌ست بر لبِ زهرا شهید، شاهدِ زنده‌ست در حیات و مماتش شکست حرمتِ کوثر، مدینه چشمه‌ی خون شد رسید سیلی از این خون به کربلا و فراتش ‏‌ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از روی نیزه بر من غمگین نظاره‌ای حرفی، کنایه‌ای، سخنی یا اشاره‌ای پلکی بزن که حال حرم روبه‌راه نیست کافی است بزم سوختگان را شراره‌ای سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام در آسمان به جز تو ندارم ستاره‌ای دستم نمی رسد به سر نیزه‌ات اگر در دست زینب است گریبان پاره‌ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من… گشتم به هر دیار حسین دوباره‌ای چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد از بحر بر کنار نگردد کناره‌ای با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره‌ای پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره‌ای جایش به روی صورت من درد می گرفت میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره‌ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره‌ای @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه زخم هایم شده این لحظه مداوا مثلا چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلا آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟ باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلا مثلا خانه‌ی مان شهر مدینه است هنوز و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلا کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو کار تو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی تو نبی باشی و من ام ابیها مثلاً جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها روی پا آمده ای دیدن دختر مثلاً تو بیا باش پسر، من به تو مادر مثلاً مثل شب های مدینه تو ز مسجد برگرد منتظر باش که من باز کنم در مثلاً فکر کن موی سرم شانه شده، سوخته نیست نزده هیچ کسی دست به معجر مثلاً من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلاً بِکنم روی زمین با کف دستم قبری تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلاً دست داری مثلاً غسل بده جسم مرا عمه اسما مثلاً، من تن مادر مثلاً تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود دست بردار ز غسلم، بشو حیدر مثلاً مثلاً خوابمو تو راهی میدان هستی به رخم بوسه بزن، بوسه ی آخر مثلاً میشوم من تن بی سر، به زمین می‌افتم همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلاً مثلاً کنج خرابه، ته گودال و من خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلاً @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه به عزم جان فشانی، جانب میدان پسر میرفت پسر میرفت و همراه پدر جان پدر می رفت سپاه دل‌سیاه آماده با شمشیر و تیغ و تیز ز برج خیمه سوی هاله عقرب، قمر می رفت به عشق دوست، سوی دشمنان رو کرده با شوقی شب معراج، گویی سوی حق خیرالبشر می رفت پسر رفت و پدر در خیمه، ناگه بانگ او آمد به دیدار پسر، آنگه پدر با چشم تر می رفت به امیدی که بیند باغبان گل را شکوفا تر سبک تر از نسیم روح افزای سحر میرفت نمی دانم چه رخ میداد، اگر زینب نمی آمد ولی آنقدر میگویم، پدر هم با پسر میرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اي كه چون من هزارها داري آسماني پُر از دعا داري دستهايم دخيلتان هستند بس‌كه دستِ گره گشا داري از گدا هم كريم ميسازي بس‌كه اعجاز كيميا داري من هواي تورا به سر دارم تو هواي دلِ مرا داري هرچه بيمار هم بيايد باز تو برای همه دوا داري دلشكسته كسي به من ميگفت: خوش به حالت امام رضا داري درِ اين خانه را زدم عشق است كفتر جلدِ مشهدم عشق است ما نديديم بام از اين بهتر هيچ جا احترام از اين بهتر آهوي دامِ آهويت هستم نيست صياد و دام از اين بهتر از تهِ دل سلام همسايه اي سلام اَلْسلام از اين بهتر با جُزامي، غلام، همسفره من نديدم مرام از اين بهتر برتر از حاكمي، سليمانيست تو بگو كه كدام از اين بهتر نوكر خانه ي تو باشم من كه نباشد مقام از اين بهتر غير نوكر شدن چه ميخواهم؟ جز كبوتر شدن چه ميخواهم؟ باز دارم به سر هواي ضريح دل من تنگ شد براي ضريح دوست دارم رها شوم از خود در ميان سر و صداي ضريح دستهايِ پر از تمنايي ميخورد رويِ حلقه هاي ضريح ميشود خوبتر خدا را ديد در همان يا رضا رضاي ضريح واجب است به هر عاشق سجده ي شكر پيش پاي ضريح حرم ثامن الحجج رفتم ميليون مرتبه به حج رفتم اشك با من سرود غم با تو نوحه ي گريه دار و دَم با تو گفتن شعر روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن بُوَد با من كربلا كردن دلم با تو گذري كن شبي به روضه ي ما چشم با اين گدا، قدم با تو دست با من، به سر زدن با من زدن ِخيمه و علم با تو روضه خواندن براي تو با من گريه هاي مُحَرمم با تو روضه خواندي تو اي امام غريب جَدِّ ما تشنه بود يَابنَ شبيب جَدِّ مارا سوارها كشتند بين گودال بارها كشتند جَدِّ ما يك نفر ولي اورا لشگري از هزارها كشتند نعل ها گرد و خاك ميكردند جَدِّ مارا غبارها كشتند خواهرش را پس از بريدن سر خنده ي نيزه دارها كشتند واي از عصر روز دهم واي از ضربه ي دوازدهم @poem_ahl