eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه رسیده‌ام به چه جایی، کسی چه می‌داند رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای، افسوس چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند تـمـام روز و شبـت را همـیشه تنهایی «اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می‌داند تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند کـسی اگر چه نداند خدا که می‌داند فقط معطل مایی کسی چه می‌داند اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد با تمام این اسیران فرق داری، قصّه چیست؟ هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد آن زن غسّاله هم اشکش در آمد گریه کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از تماس تازيانه هر تني آزرده بود صحنه را عباس اگر ميديد بي شك مرده بود تا غروبِ روز عاشورا خدا خود شاهد است عمه ي سادات را كوچك كسي نشمرده بود از همان ساعت كه سقا رفت سمت علقمه حالِ زينب مثل زن هاي برادر مُرده بود خواست در آغوش خود گيرد حسينش را نشد بس كه تير و نيزه بر جسم حسينش خورده بود فكر ميكردند نفرين كرده در حالي كه او دستهايش را براي شكر بالا برده بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها آن زمان که برای بردن من می شکافی صف قیامت را اهل محشر به غبطه می گویند خوش به حالت نوشته نامت را رو به سویم می آیی و آرام، می شود کم، خروش و همهمه ها چشم می بندم و قدم به قدم، می شمارم صدای گامت را می گذاری به روی شانه ی من، ناگهان دست مهربانت را مانده ام آن زمان چگونه دهم پاسخ اولین سلامت را چارچوب تصورم اینهاست: این که قید مرا نخواهی زد حدسم از عاقبت توهم نیست؛ تجربه کرده ام مرامت را زیر هر آفتاب سوزان نه؛ زیر طوبای تو دلم گرم است نکند کم کنی ز روی سرم سایه ی لطف مستدامت را پیش تر وام عشق دادی تا بخرم آبرو برای خودم ناله سر می دهم مگر با اشک بدهم قسط های وامت را روزگارم اگر چه تفتیده ست، به سراب تو هم یقین دارم تو خودت تشنه ای و می دانی حال عشاق تشنه کامت را روی نیزه دوباره می گذرد خاطرات از مقابل چشمت دود این خیمه ها می اندازد یاد دیوار و در مشامت را ادعایی نمی کنم اما فکر تنهایی ات مرا هم کشت به خدا من می آمدم سویت می شنیدم اگر پیامت را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه در دلش قاصدکی بود خبر می آورد دخترت داشت سر از کار تو در می آورد همه عمرش به خزان بود ولی با این حال اسمش این بود: نهالی که ثمر می آورد غصه می خورد ولی یاد تو تسکینش بود هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد او که می خواند تو را قافله ساکت می شد عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت آن طرف یک نفر انگار که سر می آورد قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود آخر او داشت سر از کار تو درمی آورد آن طرف یک نفر انگار که سردرگم بود مادری دختر خود را به نظر می آورد زن غساله چه می دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود آخر او داشت سر از کار تو درمی آورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه لحظۀ وصل رسیده ست خدا رحم کند نفس روضه بریده ست خدا رحم کند تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت دشمنت تار تنیده ست، خدا رحم کند ادب و رحم و جوان مردی و این گونه صفات دور از این قومِ دریده‌ست خدا رحم کند وسط خطبۀ تو کاش دگر هو نکشند رنگ عبّاس پریده ست خدا رحم کند مادرش داد، علی را ببری آب دهی حرمله نقشه کشیده ست، خدا رحم کند از همین لحظه که هنگام خداحافظی است قامت عمه خمیده ست خدا رحم کند از تو آقا چه بگویم که نرنجد مادر صحبت از رأس بریده ست؛ خدا رحم کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از پشت نقابمان عيان كن مارا آئينه ي عبرت جهان كن مارا اينجا همه ادعاي ياري داريم يك جمعه بيا و امتحان كن مارا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را به وصالت نرسيديم و نديديم تو را روزي ما فقرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني در جواني که دويديم و نديديم تو را چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را سعي کرديم شبي خواب ببينيم تو را سحر از خواب پريديم و نديديم تو را مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم همه را غير تو ديديم و نديديم تو را فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است از همه جز تو بريديم و نديديم تو را لا اقل کاش دم خيمه ي تو جان بدهيم تا بگوييم: رسيديم و نديديم تو را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت کربلا از من عموی مهربانم را گرفت وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود «منکر معراج» از من نردبانم را گرفت من به قول آن عمو فهمم ورای سِنّم است دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید! «آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا سخت مي ترساندم لبخند اما مي‌زنم من زني را مي شناسم در قيامت، بگذريم حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها همین که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دستشان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای، مرو! توجهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو چه بستری، مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن، جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس و پاس‌ها خدا در بهشت را محو کند، نبینی‌اش مباد باز در دلت زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی تو را زدند کافران پرت شود حواس‌ها @poem_ahl
یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید از صدای ناله ها و گریه های مادرم بیشتر یاد غم صدیقه ی کبرا کنید آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد! فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید @poem_ahl