eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا بس بود جمعیتم کز خویش می‌دانی مرا در بساط وصل، چشم و لب ندارند اختلاف گر بگریانی دلم را یا بخندانی مرا خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست کاش ای بابا نمی‌بردی به مهمانی مرا چند شب بی‌بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد نیستی دختر مرنج از من نمی‌دانی مرا دختران شام می‌گردند همراه پدر کاش می‌شد تا تو هم با خود بگردانی مرا دخترت نازک‌تر از گل هیچ گه نشنیده بود گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش کاش می‌شد باز بر زانوت بنشانی مرا انتظاری مانده روی گونه‌ای پژمرده‌ام می‌توان برداشت با بوسی به آسانی مرا شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم ارتباطی نیست هرگز با گرانجانی مرا چشم تو هستم، ز غیر من بیا بگذر پدر چشم‌پوشی کن کفن باید بپوشانی مرا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما به سرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد همیشه پرده نشین بود زینب و حالا چطور پا وسط ازدحام بگذارد به هر طریق حرام است بهر ما صدقه طعام پرت کند یا طعام بگذارد سه سال دختر تو سر به روی پات گذاشت چطور زیر سرش خشت خام بگذارد دم نماز بگو مهر تربتت بدهم اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضۀ دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها نور خورشید در بساطش بود این یکی از تجلیاتش بود مهربانی بی مثالش از مادری بودن صفاتش بود بی فدک‌ هم همیشه روزی ما بر سر سفره های ذاتش بود تا قیامت به شوق رد شدنش عرش مشغول سور و ساتش بود مایه فخرکائنات، علی ست فاطمه کل کائناتش بود در و دیوار خانه شاهد بود فاطمه عاشق صلاتش بود چشمه‌ی رزق عالم و آدم در قنوت پر از قناتش بود هم دعاگوی مومنین بود و هم دعاگوی مومناتش بود این خلیله یکی از اعجازش گل نمودن میان آتش بود اینچنین عاشق علی بودن تازه یک پنجم از زکاتش بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سر سفره نشست و با یک آه لقمه برداشت گفت بسم الله گفت این لقمه ها گلوگیر است شهر از ماتم نبی سیر است حزن افتاده در منازل شهر داغ پیغمبر است در دل شهر کوه‌های غیور محزونند چشمه های زلال دل‌خونند کودکان شیر را نمی‌نوشند غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند ذکر حسرت نشسته بر لب ماه رحم الله علی رسول الله خواست بعد از غذا بنوشد آب که درآمد صدای دق الباب کاسه از دست‌های او در رفت پا شد از سفره و دم در رفت کیستی وقت شب چه می‌خواهی سائلی یا فقیر گم‌راهی هر که را هرچه باشدش لازم می‌رود کوچه بنی هاشم گفت در وا کنید سائل نیست اهل دریاست بند ساحل نیست او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست این که پشت در ایستاده علی‌ست مرد وقتی شنید حیدر را رفت و وا کرد گوشه‌ی در را لای در را گشود اما دید ماه هم آمده‌ست با خورشید ماه بر روی مرکب آمده است فاطمه با دو کوکب آمده است السلام السلام یا انصار باری از دوش مرتضی بردار در شب تار غربت آمده ایم پای تجدید بیعت آمده ایم اتفاق غدیر یادت هست که علی شد امیر یادت هست با علی سربه زیر بیعت باش سربلند دم قیامت باش پاسخ آمد ز خانه یا زهرا دیر آورده اید بیعت را ذکر لبیک پیش تر گفتیم یاعلی با کس دگر گفتیم رای ما مجلس سقیفه شده قبل حیدر کسی خلیفه شده گفت و در را به روی آنها بست تشنه در را به روی دریا بست آخر ای حاجیان بی انصاف کعبه کی میرود به پای طواف چشم‌های دو یار تر گشتند دست خالی به خانه برگشتند آتشی هم به درب خانه نخورد زن انصار تازیانه نخورد بیعت زور نکته ای پرت است دست اگر با دلت دهی شرط است میشناسم که پای بیعت زور درِ یک خانه گشت مثل تنور علی و فاطمه غریبانه بازگشتند تا در خانه فاطمه در حصار غربت شب خواست پایین بیاید از مرکب آه از آیینه‌ی پر از ترکش باید او را علی کند کمکش خواست از پهلویش بگیرد بار دنده هایش شکسته بود انگار بازویش را گرفت اما آه بازویش هم کبود بود آنگاه آه داغی کشید در شب سرد سینه‌اش تیر میکشید از درد نفس از سینه سخت بیرون رفت علی آن شب به خانه دل‌خون رفت شد پیاده به سختی از مرکب چند سال دگر ولی زینب ناقه‌ی بی جهاز واویلا مرد دارد نیاز واویلا پیش آیینه‌ی پر از ترکش محرمی نیست تا کند کمکش زینب آن روز خون‌جگر شده بود چون که با شمر همسفر شده بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها دنیا به حال زار علی گریه می‌کند عقبا بر انکسار علی گریه می‌کند می‌افتد آفتاب شبانه به روی خاک با چشم پر ستاره علی گریه می‌کند همسایه هم خبر نشد از دفن فاطمه غربت به افتخار علی گریه میکند تکثیر داغ آینه را باش که علی دارد سر مزار علی گریه می‌کند بر روی خاک گریه کنان یار فاطمه‌ست در زیر خاک یار علی گریه می‌کند زانوی پهلوان اُحد می‌خورد زمین پا می‌شود دوباره علی گریه می‌کند خاک مزار فاطمه بر صورت علی‌ست بر صورتش غبار علی گریه می‌کند کشتند ذوالفقار علی را چهل غلاف در قبضه ذوالفقار علی گریه می‌کند امشب حسن به یاد کبودی روی او افتاده در کنار علی گریه می‌کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه شباهت های زیبایی میان کعبه و مولاست شباهت بین قاف قبله است و بای بسم الله ست برای کعبه ارکانی ست ارکانی که مشهورند علی هم صاحب این چار رکن محکم و والاست یکی زهراست بانوی دو عالم، آن سه رکن بعد کریم آل طاها و حسین و زينب کبراست شباهت در شکاف کعبه و فرق علی یعنی میان این دو سرّی هست، اسراری که ما أدریٰ ست! و ما ادراک شمشیری که بر فرق علی آمد؟ فرود آمد به فرق کعبه... جایی که شکاف آن جاست نظر بر خانه ی کعبه نظر بر چهره ی مولاست نظر بر چهره ی مولا، ادب بر ساحت زهرا است ولای حضرت مولا نشان حج مقبول است علی روح عبادت... جان حج... جانان بیت الله ست علی کعبه ست، آری کعبه ی آمال مشتاقان علی راز شب قدر است اسرار شب احیاست تمام حرمت کعبه ادای احترام و عشق به شأن و ساحت مولود کعبه حضرت مولاست ولایت جان کعبه ست و امامت روح آن یعنی که هر جایی خدا باشد علی آن جاست حق آن جاست علی را بین مردم کعبه ی مستوره نامیدند که حجش، واجب و دیدار رویش از عبادت هاست مثال پیشوای دین مثال خانه ی کعبه ست که مشتاقانه باید رفت آنجا جنت الاعلی ست چرا قبله به سمت خانه ی کعبه ست می دانی؟ نماز با ولایت کامل است و با علی زییاست اگر شک در طواف کعبه باطل می کند حج را کسی که در ولایت می کند شک... بی شک از اعداست کسی آخر چه می داند؟ امیر مؤمنان شاید تمام راز کعبه، رمز سبحان الذی اسری ست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف... ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را... بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را نه ملاها و عالم‌ها، نه سائل‌ها و مسکین‌ها ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر ندیده هیچکس جز لحظه‌ی سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دوعالم کرد دودش را چه‌می‌کردیم اگر این ذکر در دنیای‌مان کم بود؟ جهان بی‌نام زیبای "علی" مثل جهنم بود اگر حتی بیفتد در زوایای جهان آتش نمی‌سوزم که از عشق علی دارم به جان آتش به آتش می‌کشم خود را و از خود می‌زنم بیرون که دنیای تعلق را بسوزاند همان آتش خودش عمری‌ست که در شعله‌های کینه می‌سوزد کسی که آرزو دارد برای دیگران آتش اگر از هرکسی -غیر از علی- دم می‌زدم، بی‌شک به چشم خویش می‌دیدم که دارم بر زبان آتش کجا آتش گلستان بقا می‌شد بر ابراهیم اگر مولا نمی‌فرمود اذنش را بر آن آتش همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد می‌اندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش اگر از اهل دوزخ یک‌نفر یک یاعلی می‌گفت؛ به یُمن نام او خاموش می‌شد ناگهان آتش برای دوستانش می‌شود عرش خدا تزیین برای دشمنانش می‌شود هفت‌آسمان آتش ندارد هیچ‌کس غیر از تو این شان‌وشجاعت را قرائت کن برای خلق آیات برائت را بساط غصه را از هر دلی برچیده‌ای مولا که دنیا شاد شد هربار که خندیده‌ای مولا زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما تو مثل ماه بر شب‌های آن تابیده‌ای مولا از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر در عالم قبله‌ی دل‌های ما گردیده‌ای مولا تو عین‌الله ناظر بوده‌ای یعنی به چشم دل خدا را قبل و بعد هر عبادت دیده‌ای مولا کسی با دست‌خالی رد نشد از آستان تو که حتی در نماز انگشتری بخشیده‌ای مولا لباس تازه پوشیدند از لطف تو سائل‌ها اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیده‌ای مولا چه شب‌ها که دعای خیر کردی آن کسانی را که عمری بابت رفتارشان رنجیده‌ای مولا نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این تو در چشم جهان خواب خوش نادیده‌ای مولا جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود رها کن جسم را یک‌لحظه و جان را تماشا کن علی را بنگر و آیات قرآن را تماشا کن در اخلاص علی، حلم علی، راز و نیاز او صفا بنگر، فتوت بین و ایمان را تماشا کن علی گندم نخورده در تمام عمر ای آدم! تجلّی "وفا بر عهد و پیمان" را تماشا کن چو دیدی نعره‌ی "هل مِن مبارز؟" می‌زند در جنگ یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن یکی پرسید از پیغمبر خاتم؛ عبادت چیست؟ علی را دیده و فرمود؛ ایشان را تماشا کن کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی هر آیینه کمال بهت سلمان را تماشا کن برای دیدن پیغمبران دلتنگ اگر بودی علی‌جان را، علی‌جان را، علی‌جان را تماشا کن از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ می‌بینیم برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن برای دیدن مولا هزاران بار می‌میریم اگر هرشب به‌شوق وعده‌ی دیدار می‌میریم نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه که بالا می‌رود دست تو تا بالاترین نقطه به اذن‌الله یاری از تو می‌جوییم و می‌گوییم؛ ایاک نعبد نقطه، ایاک نستعین نقطه نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه اگر هم خطبه‌ی بی‌نقطه و هم بی‌الف داری پر است این آستینت از الف‌، آن آستین نقطه تویی آن نقطه‌ای که رفته زیر با بسم‌الله که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه تویی اول، تویی آخر، که در محشر سوالی را جوابی نیست جز نام امیرالمومنین؛ نقطه می‌آید یک‌نفر مثل تو از نسل تو ای مولا نخواهد شد کم‌وبیش از همه ارکان دین نقطه می‌آید تا جهان یک‌بار دیگر با علی باشد شعار مردم سرتاسر دنیا علی باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود هنگامه ی تابیدن نور امامت بود دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است سیبِ شب معراج در دست یدالله است بال ملائک منبر روز اَلَستش شد نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده دروازه ی خیبر به نام او سند خورده وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی‌‌" شد شان مقامِ او نمی گنجد در این دفتر "حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر" نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است پای جهالت از کلام او گریزان است بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است "نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش شوق عبادات سحرگاهی در روزش پوشیده رختی از لباس نور بر روزش این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده تنها علی ناقوس ها را درک می کرده در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند بین حرم مستی خود را برملا کردند دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند آنان که با سجاده و محراب درگیرند ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند باید به عشق یار از اغیار رو گرداند سمت علی باید نماز عاشقی را خواند یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی در اوج عزت همنشینِ با گدایانی تو بانی لبخند شب های یتیمانی دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی حال مرا این روزها قدری رعایت کن خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید این کار جز از دست زهـرا برنمی آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه در مُلکِ او  ملائکه‌ها را ملیکه هست بر عرشِ او همیشه خدا را اریکه هست گفتند علی که عین نبی نیست بلکه هست باید خدا شوی که بدانی علی که هست ما عاشقیم عاشقِ او  کردگار هم ما هیچ آبرو همه از خاک او بَرَند ما هیچ اولیا دمِ تیغش گلو بَرَند ما هیچ انبیا به درش آرزو َبرَند هیهات؛ نامِ نامیِ او بی وضو بَرَند مَسند گرفته‌اند از او  اعتبار هم دستش گرفته بود اگر مصطفی به دست بوسه زدند قبل همه انبیا به دست دستش که دید گفت خدا مرحبا به دست آنجا گرفت دست علی را خدا به دست حق با علی است خاتمِ مَکّی تبار هم مولا که پا به دوش پیمبر گذاشتند  بتهای کعبه بر قدمش سر گذاشتند سر را به پای خواجه‌ی قنبر گذاشتند اصلا برای کعبه چرا در گذاشتند وقتی که کعبه سینه دَرَد پرده‌دار هم از ما بپرس این دل سرکَش چه می‌کند در تاب گیسوان مشوش چه می‌کند با مشت کاه حضرت آتش چه می‌کند از عَمرود بپرس که ضربش چه می‌کند حیرانِ تیغِ اوست میان مزار هم میدان که هیچ  کوه هم از هیبتش شکست نوشید هرکه تیغِ علی، گشت مستِ مست مرحب که چرخ زد می‌ریخت پا و دست تیری به پاش بوسه زد و شد علی پرست سر می‌زند دو اَبروی او ذوالفقار هم رَم کرده بود لشکر کفار می‌دوید در پیش شیر بی سر و دستار می‌دوید هرکس که خورد ضربه‌ی کرار می‌دوید هر نیمه‌اش به یک طرف اینبار می‌دوید چیزی نماند از همه حتی غبار هم شیطان علی ندید و به آدم محل نداد اصلا بجز علی به کسی هم محل نداد وقتی که بود فاطمه بر غم محل نداد زهرا کنار او به دو عالم محل نداد مارا محل دهید و دلی بی‌قرار هم نانْ خشکِ جو به آب بزن از گلو رَوَد چاهی بکن که آب خوشش کو به کو رَوَد همبازی یتیم به دوشت بگو رَوَد آنقدر وصل زن به عبایت ز رو رَوَد محوِ علی است حضرتِ پروردگار هم با کور و با جزامی و با بینوا نشست شاهی که قبل خلقِ جهان با خدا نشست نُه سال پیش فاطمه‌ی باوفا نشست یک عمر بعد فاطمه غرقِ عزا نشست او را که کُشت غربتِ او انتظار هم در می‌زدند، فاطمه رنجور و خسته بود بر روی مرکبی که به سختی نشسته بود شاید برای فاطمه‌ای که شکسته بود در واکنند، هرچه که در بود بسته بود پیرش نمود کوچه، غمِ روزگار هم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گفتیم اول از علی و آخر از علی پُر شد ورق ورق ورقِ دفتر از علی با خلقتش چکامه‌ی خلقت تمام شد دیگر نیافرید خدا بهتر از علی یک قطره‌اش به عمرِ زمین و زمان رسید سیراب می‌شود عطشِ محشر از علی از عرشِ ابرهای لبش وحی می‌چکید در بارشِ تلاوتِ پیغمبر از علی نهج‌البلاغه نقطه‌ی عطف خطابه شد قیمت گرفت آبروی منبر از علی از خاک رفت بر درِ افلاکیان نشست تا بال و پر گرفت، درِ خیبر از علی پا روی حقّ مورچگان هم نمی‌گذاشت شمشیر می‌گرفت چنانچه سر از علی در روزگارِ برده‌فروشان نمی‌خرید جز آبروی نوکری‌اش قنبر از علی حیّ علیَ الصلوة، زمان گدایی است حیّ علیٰ گرفتنِ انگشتر از علی از یا حسینِ‌ حل شده در اشک‌های آب سیراب می‌شویم، چنان کوثر از علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است با این حساب عید غدیر عید اکبر است فرمود هرکه را که منم مقتدای او از این به بعد صاحب این اسم رهبر است بالای دست‌هاست اگر دست مرتضی در ذات و در صفات هم او، شخص برتر است اکمال دین، ولایت او بود و حکم شد_ _دینِ بدون حب علی دینِ ابتر است خوب است در ولایت او زیستن ولی باشی غلام خانه‌ی او نیز، بهتر است باید نوشت نکته به نکته ز فضل او هرچند که فضائل او فوق باور است با هر تپش به فضل علی کرده اعتراف این قلب نیست؛ دفتر اوصاف حیدر است دریایی از فضائل پنهان و آشکار یک قطره از فضیلت او، فتح خیبر است کوثر اگر که دختر پیغمبر خداست قطعاً علی ماست که ساقی کوثر است معیار پادشاهی اگر حال مرتضاست معیار نوکری به خدا حال قنبر است "آن کس که خاک را به نظر کیمیا کند" یعنی که فضه‌؛ خادمه‌اش کیمیاگر است وقتی قسیم جنت و نار است پس بگو یعنی علی بهانه‌ی میزان و محشر است دیدار با خدا نشود رزق، جز نجـف دیدی کـه جبرئیل نگهبان آن در است؟! زیرا که جلوه‌های خداوند لامکان در صورت و کمال و حریمش مصور است ذکر علی علی به لب زائران او تأثیر هوهوی لب انگور و ساغر است خواندیم آیه آیه و اثبات شد به ما بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است اتمام نعمت است، به نصّ کلام حق با این حساب عید غدیر، عید اکبر است @poem_ahl