#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#نجف
«سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم
به پیشگاهِ تو نزدیکتر شدم آقا»*
مرا میان حرم جبرئیل آورده
ببین که با چه کسی همسفر شدم آقا
صدایِ ساعتِ صحنِ تو تا به گوشم خورد
برای سجده به تو باخبر شدم آقا
ملاکِ خضر شدن شبنشینی نجف است
خوشم که در حرمَت مستقر شدم آقا
غُبارِ مرقد تو توتیای چشم من است
به شوق خاک دَرَت، رفتگر شدم آقا
پَرِ مرا دمِ ایوانطلا به بند بکش...
چِقَدر عاشق این کوهِ زر شدم آقا!
عجیب طرحِ ضریحت شگفتانگیز است
یکی دو بوسه زدم تشنهتر شدم آقا
گدای کوی تو تحت حمایت زهراست
فقیر سفرهی خَیرُ البَشَر شدم آقا
سر مرا به روی زانوی خودت بگذار
همان دقیقه که من محتضر شدم آقا
میان قبر فقط داد می زنم: حــیدر!
تو هم خیال مکن لال و کر شدم آقا
تمام عمر به عشق تو زندگی کردم
اگر به پات نمیرم هدر شدم آقا
به یاد تشنگی شاه بیکفن، مُردم
حسین گفتم و غرق شرر شدم آقا
چه تشنهای! که تنش زیر سُمّ مرکب رفت
به جنگ پهلوی او نیزهای مُوَرَّب رفت
* #حاج_منصور_ارضی
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_محسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
روی دستان پدر بیتابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین
رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین
این طرف خشکیده لبهای تمام بچهها
اسبهاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین
تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد
بدتر از حال دل من، حال بابا را ببین
خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم
ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین
میروی پیش کسی که هیچ کس او را ندید
جای ما هم محسنِ امّابیها را ببین
تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب
اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین
نیزهات را برد تا پیش عمویت نیزهدار
خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین!
بر سرت دارند قیمت میگذارند آن طرف
پای خود ای رونق بازار، دعوا را ببین
چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی
آه، ای مَردَم! کنارم بی حیاها را ببین
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#تک_بیتی
شب هایِ ناتمامِ من، از من کلافه اند
چشمم به صبح خشک شد، از بس نیامدی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
خدا اگر به این جهان رنگ و لعاب میدهد
به عشق خانوادهی ابوتراب میدهد
ورود، باب قبله و خروج، باب علقمه
هرآنچه باب میل بود از این دو باب میدهد
خدا به احترام تو به هر که زائرت شود
به زیر قبه ات دعای مستجاب میدهد
به هر کسی که رو زدم فقط مرا جواب کرد
ضریح توست خواهش مرا جواب میدهد
تو تشنه فرات نه، فرات تشنهی تو بود
لب کویر و خشک تو به آب، آب میدهد
چقدر در خیال خود دروغ روضه خوانده ام
هلال میرسد به تو دو قطره آب میدهد
@poem_ahl
#حکایت
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلاً مهلنش بر آسمان
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهی چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو، مرد آفرین روزگار
زن مگو، بنت الجلال، أخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
باز دل بر عقل میگیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامهی جان میبرد
صبر و طاقت را گریبان می درد
هر زمان هنگامهیی سر میکند
گر کنم منعش، فزونتر میکند
اندرین مطلب، عنان از من گرفت
من ازو گوش، او زبان از من گرفت
میکند مستی به آواز بلند
کاینقدر در پرده مطلب تا بچند؟
سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
مدعی گو کم کن این افسانه را
پند بی حاصل مده دیوانه را
کار عاقل رازها بنهفتنست
کار دیوانه، پریشان گفتنست
خشت بر دریا زدن بی حاصلست
مشت بر سندان، نه کار عاقلست
لیکن اندر مشرب فرزانگان
همرهی صعب ست با دیوانگان
همرهی به، عقل صاحب شرع را
تا ازو جوییم اصل و فرع را
همتی باید، قدم در راه زن
صاحب آن، خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید بمقصد ره نورد
خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد
شرط راه آمد، نمودن قطع راه
بر سر رهرو چه معجر چه کلاه
#عمان_سامانی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بعد تو بستر تو ارث به حیدر برسد
منتظر مانده علی تا اجلش سر برسد
جمع ما جمع نشد چون که تو را کم دارد
بیشتر از همه ی ما حسن ات غم دارد
حرف کم میزند و خیره به در میماند
بیشتر دست به زانو و کمر می ماند
مانده در خانه هنوز عطر تو زهرا چه کنم
تک و تنها تو بگو با غم دنیا چه کنم
مونس ماست در این سن کمش دختر من
نیستی تا که ببینی شده او مادر من
لقمه نانی هم اگر خورد کسی نان تو بود
همه ی دلخوشی ام چهره خندان تو بود
سخت دلتنگ توام سخت بدهکار توام
من خودم یک تنه هر لحظه عزادار توام
قبر اصلی تو را قلب خودم میدانم
هر زمان خواست دلم فاتحه ای میخوانم
هر کجا میروم از توست نشانی زهرا
لحظه ای فکر نکردم که نمانی زهرا
#بهمن_ترکمانی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
زهرا شدم که روشنی خانهات شوم
با افتخار خادم کاشانهات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانهات شوم
سنگ صبور آه غریبانهات شوم
پیش خدا ملاک، عزیز تو بودن است
بالاترین مقام، کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن
هستم ز هرکه غیر تو بیزار اباالحسن
پای تو قبل میثم تمار اباالحسن
من سر نهادهام به روی دار اباالحسن
دل را فقط به سوی تو پر میدهم علی
لب تر کنی برای تو سر میدهم علی
امروز جای تیغ تو زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید به احترام تو دنیا بایستد
کعبه ملاک ردّ و قبول نماز نیست
تو قبلهای، به قبلهی دیگر نیاز نیست
آمادهام که رفع گرفتاریات کنم
در این هوای درد، هواداریات کنم
لشکر نیاز نیست، خودم یاریات کنم
در کوچههای شهر علمداریات کنم
پشت و پناه محکم تو دست فاطمه است
تا روز حشر پرچم تو دست فاطمه است
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هر جا کشیده شد
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی پشت در مرو
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد
در پشت در نشست، در امّا بلند شد
ای روزگار ناله زهرا بلند شد
از آن به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه محرم شروع شد
#علی_ذوالقدر
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
این غریبی که ز دنیا رفته دنیای من است
اینکه خوابیده است زیر خاک زهرای من است
درب خانه سوخت و با بخت من همرنگ شد
بعد از او تنها سیاهی رنگ دنیای من است
بعد از این راحت بخوابید آی مردم، پر کشید
اینکه خاموش است دیگر شمع شبهای من است
رفت جانم، ماندهام! جسمم چگونه مانده است
زنده ماندن بعد زهرایم معمای من است
آرزویم خاک شد با او در این غربت فقط
رفتن از دنیای بی زهرا تمنای من است
جای من در کوچه رفت و جای من دستش شکست
خانهی تاریک قبر همسرم جای من است
پیش چشمم ضربه ها چشمان او را تار کرد
روضه خوان این مصیبت چشم بینای من است
غربت من با جراحات تنش همدست شد
نیمی از قد کمان فاطمه پای من است
بعد از این من ماندم و یک خانه بی فاطمه
تلختر از تلخی امروز فردای من است
#علی_اکبر_نازک_کار
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
همدمم با غصه تا دورم ز ماه روی تو
«سوی من شادی نیاید تا نیایم سوی تو»
من چگونه شاد باشم، وقت غمگین بودنت
زنده ماندم با غمت؛ شرمنده ام از روی تو
بر درت خوبان به صف هستند، نه امثال من
لطف کن تا پوزه ام خاکی شود در کوی تو
جان ناقابل بود دارایی ام، قابل بدان
جز بزرگی ما ندیدیم ای عزیز! از خوی تو
میروم از دوزخ دنیای بی تو سمت اشک
در بهشت روضه ها شاید بیاید بوی تو
حال مولا شد پریشان از غم زهرای خود
خاک عالم بر سرم گشته پریشان موی تو
در وجود مادرت حتی توان آه نیست
می کِشد تیر از غم پهلوی او، پهلوی تو
#علی_اکبر_نازک_کار
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مرا در عالم ذَر حضرت مادر سوا کرده
برایم آبرودار، آبرویی دست و پا کرده
کنیز روضهات میخواست من هم نوکرت باشم
دعای مادرت حاجات مادر را روا کرده
شبیه طبل تو خالی؛ نه طبل روضههای تو
منم آن پوچی مطلق که عمری ادعا کرده
صدایت میزنم با بغض، مثل «کودکیهایم»
که در بازار غربت دست مادر را رها کرده
به تو امّید دارم مثل آن من، آن پسربچه
که هر باری زمین افتاده بابا را صدا کرده
دلم قیمت گرفته با شکستن، مثل آن قلّک
که هر چه داشت را خرج عزادارِ شما کرده
فقیرم؛ آن فقیری که غنیتر از سلاطین است
خدا خیرش دهد هرکس مرا اینجا گدا کرده
شبم روز است، با عکسی که از دیوار میتابد
خدا رحمت کند هر کس که گنبد را طلا کرده
کبوتر نیستم اما فقط یک آرزو دارم
کلاغ قصهی غربت، هوای کربلا کرده
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_محسن سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کفو علی می شود جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد
محبت ولی الله دردسر دارد
کسی که شهر، سر سفرهی قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: اشهد ان علی ولی الله
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حق علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد
به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
#مجید_تال
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_محسن سلاماللهعلیه
بانگی زدند بر همه… یاصبر و یا صبور
آتش رسید بر در خانه، بلا به دور!
انگار واژه ها همگی جان گرفته اند
گویا دمیده اند در این شهر، نفخ صور
پشت در شکسته چهل مرد جنگی و
آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور
آتش زبانه می کشد و شعله می زند
بر چهره ای که برده جلالت ز روی حور
اینجا مدینه است، الهی که بشکند
دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور
شد آسمان به روی سر مرتضی خراب
صبری دهد خدا به دل زار بوتراب
چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود
چشم علی و آل علی مثل رود بود
تا حمله ور شدند به آن جایگاه وحی
گلبرگ یاس بود که رنگش کبود بود
این حیدر است نقش زمین یا که همسرش
در کارزار جنگ، چه وقت سجود بود
هم تازیانه بود و غلاف و لگد ولی…
میخی به فکر پارگی تار و پود بود
محسن که سقط شد همه جا سوت و کور شد
آهی کشید فاطمه و گفت زود بود
فضه بیا مدینه شد آوار بر سرش
ای کاش بود موقع این حمل، مادرش
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl