eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خوردیم عمری نان دربار نجف را گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را من عاشق این شهرم و دارم همیشه در کیف پولم چند دینار نجف را خالق به میزان محبّت در گل ما بالا و پایین کرده مقدار نجف را انگشتر دُر دوست دارم چون که هر روز در دست خود می بینم آثار نجف را اول نجف شد خلق، بعد از آن خداوند در عرش خود آورد تکرار نجف را ایوان طلا، به به، زبانم بند آمد باید ببوسم دست معمار نجف را قطعاً علی قبله ست، ازروی تقیه کعبه به دوشش می کشد بار نجف را باید ملائک در ادامه می کشیدند تا انتهای عرش دیوار نجف را از پشت مرز شهر مهران می توان دید در چهره ی ما شوق دیدار نجف را بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر باید نشست و دید اسرار نجف را ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند صحن حسن جان چند هکتار نجف را بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای حتی زمین هم پای زوّار نجف را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به پیشگاه تو شعرم اگرچه بار ندارد ولى براى سرودن دلم قرار ندارد چه دیده اند گدایان؟ چرا که بر درِ خانه کسى به قدر تو چشم امیدوار ندارد هزار بار بیایم هزار بار بگیرم چرا که لطف کریمان یکى دو بار ندارد به لطف سفره ی پهن و شبانه روز به راه است محله اى که تو هستى اگر ندار ندارد کسى چنان تو تبهّر به خاک کردن دشمن على الخصوص براى شتر سوار ندارد و با دو تا پسرى که کشیده از تو زبانه برادر تو نیازى به ذوالفقار ندارد مطیع امر تو هستم که انتقام بگیرم چرا که نوکرتان از خود اختیار ندارد اگر که خاک نباشد مزار محترم تو براى سرمه ى چشمش کسى غبار ندارد به اشک و خون دل ما بقیع هم شود آباد گمان کنم که درختى به جز انار ندارد عزیز هر دل مومن تو اینقدَر که غریبى کسى براى جهاد از تو انتظار ندارد نشد شبیه به مشهد براى تو بنویسم مسیر قم به مدینه چرا قطار ندارد چه خوب شد دم رفتن به قحط آب نخوردى چه خوب شد که عیال تو شیرخوار ندارد بدون دل نگرانى برو خیال تو راحت به خانواده ات آقا کسى که کار ندارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بر شعلۀ جگر، نم باران می‌آورند باران نبود، دیدۀ گریان می‌آورند با هلهله کنار حرم دف نمی‌زنند در پیش محتضر به خدا کف نمی‌زنند فکری برای غربت یوسف نمی‌کنند اینجا به تشنه، آب تعارف نمی‌کنند دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است تا اینکه چنگ بر جگر خاک می‌‌کشی رخت سیاه بر سر افلاک می‌‌کشی حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن نفرین به دومی کن و مشتی زمین بزن خاکی شده تمام عبایت، بلند شو هر طور هست روی دو پایت بلند شو در آسمان چشم یتیمان قمر بمان ابن الرضا بیا و کمی بیشتر بمان رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد از سرفه کردنت دل عالم کباب شد خون جگر به دامن زهرایی‌ات نریز ساعات آخر است، کمی صبر کن عزیز این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش حالا که می‌‌پری، پر خود را زمین نکش خنده بس است، در وسط خانه بس کنید افتاده بین حجره غریبانه، بس کنید ای حامل امام، به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن تا بام، قبل هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام این پشت بام، از ته گودال بهتر است در زیر سایه‌بانِ هزاران کبوتر است از روی پشت بام کسی رد نمی‌شود یا اینکه لااقل فرسی رد نمی‌شود رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد با ضربۀ دوازدهم آشنا نشد اینجا کسی برای اسیری نمی‌رود جسم امام بین حصیری نمی‌رود اینجا کسی به خاطر غارت گذر نکرد نیت برای بردن شال کمر نکرد یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد داغی شبیه غارت خون خدا نشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها صالح‌ترین عبد خدا، موسی بن جعفر حق است هرکس هست با موسی بن جعفر ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر در پای جودش اغنیا محتاج هستند قربانیش در ماه حج، حجاج هستند مستیم، مست بادۀ باب الحوائج هستیم ما دلدادۀ باب الحوائج قربان خانوادۀ باب الحوائج آقاست، آقازاده باب الحوائج با بچه‌‌هایش صاحب سرمایه هستیم با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم بال ملائک هست فرش زیر پایش ایزد مسخّر کرده هستی را برایش هستند در ایران ما فرزند‌هایش معصومه‌اش آمد به دنبال رضایش انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم او را زیارت می‌کنم در مشهد و قم او آیت عظمای آیات خدا بود شب تا سحر گرم مناجات خدا بود مات رخش شد عرش، او مات خدا بود واضح‌ترین تصویر از ذات خدا بود او جلوۀ رب بود، اما بندگی کرد انسان کامل بود و ساده زندگی کرد «والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد خوب است و در بین صفاتش بد ندارد در مؤمنینش یک نفر مرتد ندارد در صحبتش با خادمان «باید» ندارد خاری رود در پای فرزند عزیزش اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش تا بوده این بوده است «آقا تو، گدا من» مدح تو را گفتن کجا، آقا کجا من؟ تو جان بخواه و مابقی کار با من بدکاره آمد محضرت، شد پاک دامن با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد از تو سرودن کار هر روز و شبش شد تو آمدی از عرش بر دامان مادر دست تو را دادند بر دستان مادر مثل طلای خالص است ‌ایمان مادر جان امام کاظم است و جان مادر وقت ولادت مادرت تکبیر می‌‌گفت این عالمه بهر زنان تفسیر می‌‌گفت در عشق حق عاشق‌ترین عاشق تو هستی مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی هرچند مخلوقی، ولی خالق تو هستی تنها وصی حضرت صادق تو هستی علم لدنّی پدر در سینه توست جود و کرامت عادت دیرینه توست تا پای جانت پای قرآن ایستادی در فتنه‌ها، ‌ای کو‌ه ایمان ایستادی رو در روی بدعتگذاران ایستادی با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی تا یازده رکعت نماز شب بخوانی در کنج زندان روضۀ زینب بخوانی جان‌ها فدای آستان عمه جانت دارد می‌آید کاروان عمه جانت ای کاش بودم در زمان عمه جانت تا می‌‌شدم قربان جان عمه جانت تا روضه گودال‌ها چیزی نمانده تا غارت خلخال‌ها چیزی نمانده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر «دارایی کریم به منزل نمی رسد» درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر @poem_ahl
همه ش براى خودت، آبرو به ما ندهید غذا زیادتر از جنبه ی گدا ندهید به درد عشق رسیدن دو سوم قرب است هزار درد که دادید، پس دوا ندهید میان درد، دواى مرا قرار بده که زندگى نمی ارزد اگر بلا ندهید محل گذاشتى و بى محلى ات کردیم از این به بعد بیایید رو به ما ندهید به سینه ی من محتاج دست رد بزنید ولى حواله ی من را به ناکجا ندهید نداشتن، برکت داشت ضایعش کردیم از این به بعد به نااهل فقر را ندهید مرا به دردسر انداخت بى خدا بودن به عبد، غیر خدا را، تو را خدا ندهید براى سوخته فرقى نمی کند اصلاً که آخرش بدهیدش جواب یا ندهید چو طفل سر به هوا شد، دواش تنبیه است به من که سر به هوایم دو شب غذا ندهید سگ حرم به زبان آمد و مرا فهماند نمی شود که بمالیم پوزه، جا ندهید در اختیار کسى نیست گریه، دست شماست نمی دهند به ما گریه تا شما ندهید جهنم است بهشتى که آتشم نزند به جان فاطمه از این بهشت ها ندهید بیاید نامه ی ما را نخوانده پاره کنید بیاید نامه ی ما را به مرتضى ندهید اگر بناى تو این است عده اى نروند از این به بعد به ما نیز کربلا ندهید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها آمد رود به خانه آن همسری که او در بین همسران جهان، شهریار بود خالق سپرد این زر کامل عیار را دست کسی که زرگر کامل عیار بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه در مزارت نفسِ ثانیه‌ها می‌گیرد باد، دَم می‌دهد و مرثیه پا می‌گیرد زائرت پنجره‌فولاد ندارد به بغل ولی از آجرِ دیوار، شفا می‌گیرد گنبدی نیست، ولی خاک تو تحتُ‌القُبّه‌ست هر کجا ذکر بگیریم، دعا می‌گیرد در حرم، پشت حصاری که صدا زندانی‌ست های‌هایم یقه‌ی بغض مرا می‌گیرد حرمت آنقدَر از روضه‌ی مسکوت پُر است آستین در دهن، از گریه، صدا می‌گیرد ابرِ موقوفه‌ی بارانِ حسینیّه‌ی توست هر کسی روضه به صحرای منا می‌گیرد کفترِ نامه‌بر روی مزارت ذکرِ - - "هر که دارد هوس کرببلا" می‌گیرد در مفاتیحِ حرم راوی عاشورایی زائر از دست تو «شش‌گوشه‌نما» می‌گیرد اشک، تا می‌خورَد از مقتلِ چشمت به زمین می‌شود هم‌سفرِ ابر؛ هوا می‌گیرد دفتر خاطره‌ی کودکی توست «لهوف» «کربلا» در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یک عمر داغ کربلا یادش نمی‌رفت دلشوره هایِ عمّه را یادش نمی‌رفت درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد برپاییِ بزم عزا یادش نمی‌رفت بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری جان دادن خون خدا یادش نمی‌رفت بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته لبخندِ شمرِ بی حیا یادش نمی‌رفت بردند بی صبرانه بعد از گوشواره- گهواره را بینِ عبا ... یادش نمی‌رفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد! زد تازیانه بی‌هوا! یادش نمی‌رفت هنگام غارت بود و در بین شلوغی ... افتاد زیر دست و پا؛ یادش نمی‌رفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیزه ها یادش نمی‌رفت کنج خرابه ... زیر نور ماه ... آرام ... شب-گریه هایِ بی‌صدا یادش نمی‌رفت در کنج حجره، داشت جان می‌داد امّا کهنه حصیر و بوریا یادش نمی‌رفت! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد سردی‌ام رفت و فصل گرما شد فارغم از خودم، خدا را شکر آسمانی شدم، خدا را شکر آمدی و دلم نجات گرفت باز هم مرد‌ه‌ای حیات گرفت ای حیات مجدد دنیا دومین یا محمد دنیا «یا من ارجوی» آستان لبم پنجمین رکعت نماز شبم ای که تنها خدا شناخت تو را مثل بیت الحرام ساخت تو را قافیه‌‌های بیت ما تنگ است در مقامت کمیت هم لنگ است ای نسیم پر از بهارِ حسین حسنی زادۀ تبار حسین قبلۀ مردم مدینه تویی حسن دوم مدینه تویی ای ظهور پیمبر اکرم حاصل وصلت دعا و کرم مادرت دختر کریم خدا پدرت حضرت کلیم خدا وسط هفته‌ها برای منی التماس سه‌شنبه‌‌های منی سر شب فکر نور تو بودم فکر شب‌‌های طور تو بودم خواب سجادۀ تو را دیدم صبح دیدم کنار خورشیدم ای نماز پر از قنوت حسن حاصل چلۀ سکوت حسن تو تولای دفترم هستی قسم نون والقلم هستی تکیه بر بال جبرئیل زدی مزرعه داشتی و بیل زدی بهترین میوۀ تو‌ ایمان بود گندم کال تو پر از نان بود بی تو این حوزه‌ها کمال نداشت میو‌ه‌ای غیر سیب کال نداشت وقت آن است اجتهاد کنی بی سواد مرا سواد کنی وقت آن است منبری بزنی حرف یک حرف بهتری بزنی علم را باز هم شکاف دهی در کلاست مرا طواف دهی اگر علم تو را حساب کنند زندگی تو را کتاب کنند علم و اخلاق می‌‌شود با هم آدمی می‌‌کند بنی آدم پر جبریل زیر پای تو بود گردن آویز بچه‌‌های تو بود میوۀ بهتر از رطب، سیب است باعث التیام تب، سیب است فاطمه سیب جنت الاعلاست پس شفای تب تو یا زهراست چه کسی گفته بی مزاری تو؟ یا چراغ حرم نداری تو؟ قبر تو بارگاه توحید است شمع بالاسر تو خورشید است چه کسی گفته سایبانت نیست؟ صحن در صحن، آسمانت نیست؟ عرش که آسمان نمی‌خواهد نور که سایبان نمی‌خواهد تو خودت سایبان دنیایی بهترین آسمان دنیایی مردی از خانوادۀ خورشید امتداد غم امام شهید انعکاس صدای عاشوراست روضه‌‌های غروب مناست مرد سجاده، مرد نافله‌ها مرد شب زنده دار قافله‌ها مردی از جنس آیۀ تطهیر خستگی‌‌های بردن زنجیر هم سفر با ستارۀ غم‌هاست «کربلا زاده» محرّم‌هاست هم نژاد امام بی کفنان دومین مرد کاروان زنان راه طی کردۀ بیابا‌ن‌ها قدم زخمی مغیلان‌ها یاد خون طپندۀ گودال خنده‌‌های زنندۀ گودال زخم بال و پر کبوترها پا به پای اسارت سرها بغض غمگین عصر عاشورا گریۀ پشت پای معجرها غیرت دست بستۀ محمل شاهد التماس دخترها کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانۀ سرخ کودک زیر تازیانۀ سرخ طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده است گل یاس بنفشه کوب شده است آشنای صدای سلسله‌هاست سوزش ناگهان آبله‌هاست او که آیینۀ محرم بود گریه‌‌هایش به رنگ ماتم بود از ستاره‌ گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه‌‌های او هستند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها عاقبت آه! کشیدم نفس آخر را نفس سوخته از خاطر‌ه‌ای پرپر را روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب روضۀ آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقۀ شب‌‌های محرّم هست شکر‌ ای زهر! ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشای تنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدن سوختن چارقد دختر را غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک غارت پیرهن و غارت انگشتر را ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می‌‌ریخت نیزه‌‌هایی که ربودند سر اکبر را آه در گوشۀ ویرانه که دق مرگ شدیم تا که همبازی من زد نفس آخر را کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم بین زنجیر، نهان کرد تنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش، تکه‌‌ای از معجر را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد از چند صورت مثل مادر بودی و من نه ما هر دو از بازار شامی ها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه در معرض چشم حرامی بوده ایم اما آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت آنشب تو درآغوش یک سر بودی و من نه @poem_ahl